با كاروان شام

مشخصات كتاب

سرشناسه : هاشمي نوربخش، حسين، 1349 -

عنوان و نام پديدآور : با كاروان شام/حسين هاشمي نوربخش ؛ [براي مركز تحقيقات حج، گروه تاريخ و سيره].

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1389.

مشخصات ظاهري : 240 ص.

شابك : 24000 ريال:978-964-540-255-4

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : كتابنامه: ص. [239] -240؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : زيارتگاههاي اسلامي -- سوريه

موضوع : زيارتنامه ها

موضوع : امامزاده ها -- سوريه

موضوع : سوريه -- راهنماها

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت. مركز تحقيقات حج. گروه تاريخ و سيره

رده بندي كنگره : BP263/5/ھ2ب2 1389

رده بندي ديويي : 297/765

شماره كتابشناسي ملي : 2091987

ص:1

ديباچه

قرآن كريم همگان را دعوت به سير و گردش در روى زمين و بررسى احوال گذشتگان نموده و روايات بسيارى نيز بر اين امر تأكيد كرده اند. در اين ميان، تشرف به اماكن زيارتى و آرامگاه هاى اولياى الهى از فرائض مهم مذهبى در مكتب تشيع و از مصاديق اين دعوت است. يكى از مهم ترين مراكز زيارتى كه قدمت تاريخى پنج هزار ساله دارد و حوادث تلخ و شيرين فراوانى در طى پانزده قرن كه از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گذرد در آن رخ داده، سرزمين سوريه است. سرزمين سوريه كه بخشى از سرزمين شام قديم محسوب مى شود، محل ظهور بسيارى از انبياى الهى بوده و هم امروز بسيارى از اولياى الهى و خاندان پاك و مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله و صحابه آن حضرت را در خود جاى داده و يادآور فداكارى هاى اهل بيت عليهم السلام براى بقاى اسلام ناب محمدى است.

امروزه هزاران نفر از مسلمانان مشتاق درصددند تا فراتر از آشنايى با مفاهيم دينى، تماس تاريخى با اماكن برجاى مانده از گذشته مسلمانان داشته و فضاهاى برجاى مانده از آنان را در برابر ديدگان خويش قرار دهند و از آن درس ايمان و اخلاص بياموزند. اين اثر تلاشى براى ارايه آگاهى هايى تاريخى درباره اماكن زيارتى سوريه و مدفونين در آن است، تا مشتاقان با داشتن اين آگاهى ها با معرفت و دانش

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

ص:12

ص:13

ص:14

ص:15

ص:16

ص:17

ص:18

ص:19

ص: 20

لازم به زيارت نائل شوند. عمده اطلاعات اين كتاب منابعى است كه به وسيله مركز تحققات حج چاپ كرده و محقق محترم جناب حجت الاسلام هاشمى نوربخش آنها را به خامه قلم خويش آراسته است.

در پايان مركز تحقيقات حج لازم مى داند كه از تلاش هاى نگارنده محترم و همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين اثر تلاش كردند، سپاسگزارى نمايد.

انه ولى التوفيق

گروه تاريخ و سيره

مركز تحقيقات حج

ص: 21

مقدمه

مسافرت به كشور سوريه و همراهى با كاروان دل شكسته حضرت زينب عليها السلام و قرار گرفتن زير چتر مهربانىِ دستان كوچك حضرت رقيه عليها السلام و ديگر بزرگان دين، افتخارى است كه نصيب علاقه مندان و شيفتگان اين خاندان مى شود.

اين سفر، ما را با گوشه هاى مختلفى از زواياى تاريخ اسلام، آشنا مى كند. جاى جاى اين سرزمين، يادآور خاطره هايى بس عجيب و سوزناك است؛ از يك سو، يادآور نيرنگ هاى معاويه، عمرو عاص و ظلم هاى بنى اميّه است. و از سوى ديگر، رشادت هاى اهل بيت عليهم السلام و خطبه هاى آتشين «حضرت زينب عليها السلام» و درد دل هاى نازدانه امام حسين عليه السلام را در يادها زنده مى كند.

فضيلت هاى اين سرزمين و كرامت هاى اهل بيت عليهم السلام، سبب شده تا فوج عظيم زائران مشتاق، از كشورهاى مختلف جهان اسلام، به ويژه ميهن اسلامى ايران، به سوى بارگاه مطهر غم خوار كربلا، زينب كبرى عليها السلام، و حرم ملكوتى حضرت رقيه عليها السلام سفر كنند.

اين سيل مشتاق، وظيفه پژوهشگران، دانشمندان و نويسندگان را سنگين مى كند.

حوادثى كه در مسير كاروان اسيران اتفاق افتاد، همچنين وقايعى كه بعد از سال 61 ه. ق رخ داد، ضامن بقاى اسلام بود؛ چرا كه اين نهضت، «حسينى الحدوث و زينبى البقاء»

ص: 22

است. ما نيز، در راستاى انتقال مصيبت ها، رشادت ها و هدف اين نهضت به نسل هاى آينده و نيز در راستاى راهنمايى علاقه مندان به اماكن زيارتى، احساس تكليف كرديم و دست به نگارش زديم. اميدواريم مشمول عنايات خاص الهى شويم.

بنابراين، حقير با ملاحظه كتاب هاى بسيار، تحقيق و كنكاش فراوان و نيز با مراجعه به بيش از پنجاه و پنج منبع (حدود 300 جلد كتاب) و بررسى و دقت نظر در آنها و انتخاب سخنان مناسب و مشهور، كتاب حاضر را تأليف كرده، در اختيار علاقه مندان مى گذارم تا در راستاى شناساندن بيشتر اهل بيت عليهم السلام قدمى برداشته باشم.

كتاب حاضر به طور كامل و مختصر نگارش يافته است تا در مسافرت ها قابل استفاده باشد. توضيح وقايع و زندگى نامه شخصيت هاى كتاب، به صورت كامل و همراه زيارت نامه آنهاست؛ افزون بر اينكه تا جاى ممكن، منابع و مآخذ آن در پاورقى ها به صورت دقيق درج شده است. در عين حال، هيچ اثرى (به جز آثار امامان معصوم عليهم السلام) بى عيب و نقص نبوده و اميدوارم كه اين اثر با يادآورى هاى اهل قلم و انديشمندان، كامل تر شود.

از باب «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ» از همه عزيزانى كه در گرد آورى اين مجموعه، حقير را يارى كرده اند؛ به ويژه آقايان: محمود هاشمى نوربخش، رضا زارعى همدانى، حبيب اللَّه تقيان، مهدى پناهى، عليرضا على محمدى، محمد داودآبادى كمال تشكر را دارم و از خداوند منان براى همه آنان، آرزوى سلامتى، موفقيت روزافزون و عاقبت به خيرى را دارم.

ص: 23

1. مقدمات سفر

اشاره

ص:24

ص: 25

فصل اول: زيارت و دعا

1. جايگاه زيارت

عشق و علاقه به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله، شيفتگان را از دورترين نقاط با وجود تمام سختى ها و مشكلات، به زيارت خاندان اهل بيت و امام زادگان عليهم السلام مى كشاند تا عرض ارادتى نموده و توشه اى از اين سفر معنوى را ذخيره آخرت خود كنند.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«قُل لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى القُرْبى» (شورى: 23)

اى رسول خدا! بگو [اى امت اسلام!] من در برابر زحمات رسالتم از شما پاداش نمى خواهم، جز اينكه به اهل بيت و نزديكانم محبت نماييد.

خداوند در قرآن، درباره فلسفه و حكمت محبت به اهل بيت، چنين مى فرمايد:

«قُل ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» (سبأ: 47)

[اى پيامبر!] بگو هر اجر و پاداشى از شما در برابر رسالت خويش خواسته ام، به نفع خود شماست. اجر من فقط با خدا خواهد بود.

اين دو آيه، هم وظيفه مردم را در سپاس گزارى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله بيان مى كند و هم حكمت آن را اين گونه ترسيم مى كند كه پيروى از اهل بيت عليهم السلام و محبت به آنان، مسير درست زندگى را به ما مى آموزد و به سعادت مندى دنيا و آخرت ما تمام مى شود.

ص: 26

پيامبر صلى الله عليه و آله درباره جايگاه اهل بيت عليهم السلام در تشبيه و تمثيلى مى فرمايد: «النُّجوُمُ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ وأَهْلُ بَيْتِى أَمانٌ لِأُمَّتِى» (1)؛ «ستارگان امانند براى اهل آسمان و اهل بيت من امانند براى امتم».

زيارت هر يك از افراد خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام كه زندگى خود را در احيا و انتشار دين اجدادشان گذراندند، اجر و پاداشى بسيار دارد.

خوشا به حال دوستداران اهل بيت كه با رعايت مقدمات و شرايط زيارت، به ديار عاشقان مشرف شده، از اين فرصت خدادادى، ره توشه اى براى قبر و قيامت خود ذخيره مى كنند. تمامى ارادتمندان به اهل بيت كه توفيق زيارت و خدمت به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام را پيدا مى كنند، در هر جا و هر زمانى كه باشند، اجر مى برند و بدون شك، پاداشى درخور، به آنان عنايت خواهد شد؛ زيرا مى دانند كه زيارت و سلام به ارواح مطهر اهل بيت عليهم السلام بى پاسخ نمى ماند. خداوند در قرآن مى فرمايد:

«وَإذا حُيِّيْتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» (نساء: 86)

زمانى كه به شما تحيّت (درود، سلام، عرض ادب و احترام) گفته شد، پس شما به صورتى بهتر از آن يا همانند آن را پاسخ دهيد.

با توجه به آيه بالا هرگونه زيارت و خدمتى، طبق فرمايش قرآن، يا بايد بهتر پاسخ داده شود يا همانند آن؛ پس از آنجا كه خاندان عصمت و طهارت، معدن فضل و كرم هستند، به يقين، پاسخى درخور، به زائران و شيفتگان خواهند داد.

2. آداب زيارت

زيارت، نوعى ديدار با روح هاى پاك و الگوهاى كامل است. زائر، با اعتراف به نقص خود و كمال اولياى الهى و خاندان عصمت و طهارت، به فضايل آنان اقرار مى كند و با درودهاى خود با تعاليم و فرهنگشان پيوند مى خورد ازاين رو، نخستين


1- محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 27، ص 308.

ص: 27

شرط زيارت، «ادب» است و ادب نيز در سايه معرفت و محبت پديد مى آيد.

آنچه در منابع روايى، مانند بحار الانوار و آثار عالمان ديگر درباره آداب زيارت آمده، بسيار است؛ در اينجا برخى از آن آداب را نقل مى كنيم:

- غسل زيارت كردن و با وضو بودن؛

- پوشيدن لباس هاى پاكيزه و بوييدن عطر و بوى خوش؛

- برداشتن قدم هاى كوتاه، با وقار، آرام و با خضوع رفتن به زيارت؛

- گفتن ذكر و حمد خدا و فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد در مسير؛

- دعا و اذن دخول خواندن، در درگاه حرم؛

- ايستادن، هنگام خواندن زيارت؛

- خواندن دو ركعت نماز زيارت در حرم مطهر و پس از آن، خواندن دعا، حاجت طلبيدن، تلاوت قرآن و هديه آن به روح مقدس اهل بيت عليهم السلام؛

- داشتن حضور قلب، در تمام مراحل زيارت؛

- توبه و استغفار، صدقه به نيازمندان، انفاق به مستحقّان و ....

3. استجابت دعا

هر نوع دعا و درخواست از خداوند، پسنديده است و از سوى خداوند، بى پاسخ نخواهد ماند.

در قرآن مى خوانيم: «أُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ «مرا بخوانيد [و از من بخواهيد] تا اجابت كنم شما را.» (غافر: 60)

خداوند در سوره بقره مى فرمايد:

«وَإِذا سَأَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ، أُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ» (بقره: 186)

و هنگامى كه بندگان من، از تو درباره من سؤال مى كنند، [بگو:] من نزديكم؛ دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گويم.

ص: 28

روايات متعددى از امامان معصوم، درباره ارزش و فضيلت دعا وجود دارد؛ از قبيل:

- دعا، روح و مغز عبادت است.(1) - امواج بلا را به وسيله دعا دفع كنيد. (2)- دعا كليد رحمت است و چراغى است در تاريكى و ظلمت.(3) همه اين روايات، با مضامين و مفاهيم عالى و زيبا، حاكى از ارزش، فضيلت دعا و تشويق مؤمنان به سمت و سوى دعاست.

4. شرايط استجابت دعا

الف) معرفت: امام صادق عليه السلام در جواب قومى كه عرض كردند: «ما دعا مى كنيم، ولى مستجاب نمى شود»، فرمود: «لأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لاتَعْرِفُونَهُ» (4)؛ «چون، شما كسى را مى خوانيد كه نمى شناسيد».

بنابراين، شرط اول، معرفت خدا و سپس خاندان عصمت و طهارت است.

ب) حضور قلب: رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «خداوند دعاى كسى را كه حضور قلب ندارد، قبول نمى كند». (5) ج) صلوات بر محمد و آل محمد: پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «صلوات شما بر من، مايه اجابت و زكات اعمال شما خواهد بود». (6) د) شرايط ديگر: گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحِيم، اصرار در دعا، دعا كردن به چهل مؤمن قبل از دعا براى خود، خوردن لقمه حلال، دعا كردن همانند مضطرّ و .... (7)


1- بحارالانوار، ج 90، ص 300.
2- همان، ص 289.
3- همان، 300.
4- همان، ص 368.
5- همان، ص 321.
6- بحارالانوار، ج 91، ص 54.
7- بحارالانوار، ج 90، باب اجابت دعا.

ص: 29

فصل دوم: آداب مسافرت

اشاره

زائران اماكن مقدّس كه توفيق زيارت هر يك از بزرگان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام و امام زادگان را دارند، پيش از هر چيز، بايد به جايگاه و عظمت مزارها و شهرهاى مربوط توجه داشته باشند و به عنوان يك شيعه واقعى، خلوص نيت داشته و آداب سفر و شرايط زيارت را از ابتدا تا انتها رعايت كنند. در كتاب «ميزان الحكمه» حضرت آيت اللَّه رى شهرى و نيز در كتاب «عُروة الوثقى» (1) مرحوم آيت اللَّه العظمى سيّدمحمد كاظم طباطبائى (كه يكى از كتاب هاى مهم حوزه به شمار مى رود) موارد بسيارى (بيش از 20 مورد) را درباره آداب مسافرت به همراه احاديث نقل مى كنند كه در ادامه به بخشى از آنها اشاره مى كنيم:

1. انتخاب زمان مناسب براى سفر

«الْمُناسِباتُ الزَّمانِيَّةُ هِىَ مِنْ أُمِّ الْمُناسِباتِ»؛ يعنى: «فرصت ها و مناسبات زمانى، يكى از مهم ترين عناصر در كارها به شمار مى رود».

2. صدقه دادن، به ويژه هنگام شروع سفر

امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: «مسافرت خود را با صدقه آغاز كن و هرگاه خواستى بيرون برو؛ زيرا با صدقه دادن، سلامت سفر خود را مى خرى».(2)


1- سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى، عروة الوثقى، ج 2، ص 224.
2- ميزان الحكمه، ج 5، ص 2485.

ص: 30

بسيار خوانده يا شنيده ايم كه صدقه، هفتاد نوع بلا را دفع مى كند؛ پس به جاست در سفرهاى طولانى، مبلغى به عنوان صدقه، كنار بگذاريم و مستحب است كه هنگام صدقه دادن، اين دعا را بخوانيم:

اللَّهُمَّ انِّى اشْتَرَيْتُ بِهذِهِ الصَّدَقَةِ سلامتى وَ سَلامَةَ سَفَرِى وَ ما مَعِى فَسَلِّمْنى وَ سَلِّمْ ما مَعِى، وَ بَلِّغْنِى وَ بَلِّغْ ما مَعِى بِبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَمِيل. (1)

3. انتخاب همسفر مناسب

در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام به اين مضمون آمده است كه «پيش از مسافرت، نخست همسفر [مناسب] انتخاب كن، بعد قدم در راه گذار».(2) پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى، سه كس را مورد سرزنش قرار مى دهد:

الف) كسى كه تنها غذا مى خورد؛

ب) كسى كه تنها مى خوابد؛

ج) كسى كه تنها مسافرت مى كند.

و در جاى ديگر، به على عليه السلام سفارش مى كند كه «يا على جان! تنهايى سفر مكن».(3)

4. وصيت كردن

خداوند در قرآن مى فرمايد: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ ... خَيْراً الْوَصِيَّةُ»؛ «بر شما مقرر شده كه به طور پسنديده وصيت كنيد.» (بقره: 180)

احاديث بسيارى از پيامبر صلى الله عليه و آله، درباره وصيت نقل شده كه: «وصيّت كردن، وظيفه هر مسلمانى است» يا «بر هيچ مسلمانى سزاوار نيست كه شبى را سپرى كند، مگر


1- بحارالانوار، ج 73، ص 236.
2- ميزان الحكمة، ج 5، ص 2485.
3- عروة الوثقى، ج 2، ص 228 عاشرها.

ص: 31

اينكه، وصيتش زير سرش باشد». (1) روشن است كه زيارت، امرى مستحب است؛ اما چنانچه حقى بر گردن كسى باشد، اداى حق، امرى واجب است كه مقدم بر زيارت است. چه بسا حلاليت نگرفتن و نپرداختن حقوق مردم، مانعى در راستاى استجابت دعا باشد.(2) بنابراين، نيكوست يك مؤمن و شيعه واقعى، با حلاليت گرفتن از ديگران و خاطرى آسوده، قدم در راه سفر معنوى گذارد تا مشمول الطاف خاندان عصمت و طهارت قرار گيرد.

5. باخبر كردن آشنايان

پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايد: «بر مسلمان لازم است قبل از سفر، برادران، دوستان و بستگان خود را مطلع سازد و بر دوستان و نزديكان لازم است هنگام حركت، به بدرقه او بيايند.»(3)

6. بردن توشه كافى

در احاديث زيادى از معصومان و همچنين، در سفارش لقمان به فرزندش، نه تنها تأكيد شده است كه وسايل مورد نياز سفر خود را به همراه داشته باشيد، بلكه سفارش شده است برخى از وسايل و لوازمى كه ممكن است مورد نياز همسفران باشد نيز به همراه داشته باشيد.

7. خواندن بعضى از سوره هاى قرآن

امام موسى بن جعفر عليهما السلام هنگام سفر قبل از حركت، سوره هاى حمد، توحيد، قدر، ناس، فلق و آيةالكرسى را تلاوت مى فرمود. (4)و نيز خواندن


1- ميزان الحكمة، ج 14، ص 6839.
2- همان.
3- عروة الوثقى، ج 2، ص 226.
4- همان.

ص: 32

دو ركعت (و در بعضى نقل ها چهار ركعت) نماز، قبل از مسافرت سفارش شده است.

8. خواندن دعاى سفر

الف) گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم، هنگام حركت و سوار شدن بر وسيله نقليه.

ب) ذكر، تسبيح و شكر خداوند هنگام سوار شدن بر وسيله نقليه.

ج) خواندن دعايى كه از امام رضا وامام صادق عليهما السلام وارد شده است:

يك- هنگام خروج و رسيدن اين دعا را بخواند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ ما شاءَ اللَّهُ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللَّهِ.»

دو هنگام سوار شدن اين دعا را بخواند: «سُبْحانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنا هذا وَما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ.»(1)

9. رعايت اخلاق در سفر

الف) زائر بايد در طول مسير، همسفران را يارى كند و از ضعيفان دستگيرى نمايد. چه بسا، اين از خودگذشتگى و فروتنى، خود، زمينه ساز برآورده شدن دعا، به خصوص در اماكن زيارتى، باشد. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره مى خوانيم:

«سرور مردم، كسى است كه در سفر، خدمتگزار آنان باشد».(2) ب) خوش رفتارى و خوشرويى با همسفران، سازگارى با آنان و پرهيز از اختلاف. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند: «خوش اخلاقى در سفر، از مردانگى در سفر به شمار مى رود». (3) لقمان در مقام اندرز به فرزندش مى گويد: «... با همسفرانت توافق و


1- عروة الوثقى، ج 2، صص 226 و 227.
2- ميزان الحكمه، ج 5، ص 2489.
3- همان، ص 2491.

ص: 33

سازگارى نشان ده، مگر آنجا كه پاى معصيت خدا در ميان باشد».(1)

10. خواندن نماز و دعا هنگام رسيدن به وطن

الف) خواندن دعاى امام رضا عليه السلام هنگام رسيدن به وطن: «بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، ما شاءَ اللَّهُ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ».(2)

ب) شكرگزارى از خداوند و خواندن دو ركعت نماز شكر، پس از رسيدن به منزل.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «پيامبر صلى الله عليه و آله، هرگاه از سفر برمى گشت، دو ركعت نماز مى خواند». (3)


1- همان، ص 2487.
2- عروة الوثقى، ج 2، ص 227.
3- ميزان الحكمه، ج 5، ص 2489.

ص:34

ص: 35

فصل سوم: احكام و مسائل شرعى سفر

1. نماز مسافر

زائران ايرانى كه به سوريه سفر مى كنند، اگر مدت اقامت آنان در يك شهر، ده روز يا بيشتر باشد، بايد نمازهاى چهار ركعتى را كامل بخوانند. اما چون مدت اقامت زائران سوريه در دمشق كمتر از ده روز است، نمى توانند قصد اقامت ده روز داشته باشند. بنابراين وظيفه دارند نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعت (شكسته) بخوانند.

2. روزه مسافر

حكم روزه نيز همانند نمازهاى چهار ركعتى است؛ يعنى چون مدت اقامت در دمشق كمتر از ده روز است، هم نمازهاى چهار ركعتى شكسته است و هم روزه گرفتن، صحيح نيست.

الف) روزه گرفتن در سفر، باطل و حرام است و اگر كسى نيّت كند، بايد حتماً و فورى افطار نمايد؛ در روزه هاى مستحبى نيز چنين است.

ب) اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معيّن نكند، نمى تواند روزه نذرى را در سفر به جا آورد. ولى چنانچه نذر كند كه روزه معيّنى را در سفر بگيرد، بايد آن را در سفر به جا آورد و نيز اگر نذر كند روز معيّن را (چه مسافر باشد يا نباشد) روزه بگيرد،

ص: 36

بايد آن روز را اگرچه مسافر باشد، روزه بگيرد.

ج) كسى كه نمى داند روزه مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مسئله را بفهمد، روزه اش باطل است و اگر تا غروب نفهمد، روزه اش صحيح است. (1)

3. ورود بانوان به حرم و مساجد

براى بانوانى كه عذر شرعى دارند (عادت ماهيانه دارند، همانند جنب):

الف) توقف در مساجد حرام است، ولى اگر از يك در، داخل و از در ديگر خارج شوند يا براى برداشتن چيزى بروند، مانعى ندارد.

ب) گذاشتن چيزى در مسجد (و بنابر احتياط واجب، برداشتن چيزى از مسجد) حرام است.

ج) اگر حرم مطهر امام زادگان (2) جزء مسجد باشد (يعنى صيغه مسجد خوانده شده باشد) حكم مسجد را داشته، توقف در آنجا نيز حرام است؛ اما اگر جزء مسجد نباشد، رفتن به حرم مطهر امام زادگان و توقف در آن، از جهت شرعى مانعى ندارد. با اين وجود، رعايت طهارت و باوضو بودن در اين اماكن مقدس كه سراسر معنويت است، بهتر بوده، خود نوعى احترام به شمار مى رود.

د) زن حائض و شخص جنب، مى تواند دعاى كميل، توسل و ندبه بخواند؛ فقط در دعاى كميل، چون جمله «أَفَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» از سوره هايى است كه سجده واجب دارد، نمى تواند اين جمله را بخواند و خواندن بقيه دعاى كميل اشكالى ندارد و نيز هنگام خواندن دعا دست و ساير اعضاى بدن خود را به اسم خدا و پيامبران عليهم السلام نرساند.(3)


1- محمد وحيدى، احكام عمومى، ج 1، ص 352.
2- غير از حرم مطهر امامان معصوم عليهم السلام و مسجدالحرام و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله.
3- محمد حسن بنى هاشمى خمينى، توضيح المسائل مراجع، ج 1، ص 221.

ص: 37

4. زيارت با پول حلال

اشاره

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى وَالْيَتامى وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا ...» (انفال: 41)

و بدانيد هر آنچه غنيمت (هرگونه درآمدى) به دست آوريد، خمس (يك پنجم) آن براى خداوند و رسول خدا و خويشاوندان (اهل بيت) و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است. اگر به خدا و آنچه بر بنده خود نازل كرديم ايمان داريد ....

الف) چند نكته درباره آيه خمس

يك- به عقيده شيعه و طبق روايات، غنيمت در آيه فوق، مخصوص غنايم جنگى نيست، بلكه شامل هرگونه درآمدى مى شود.

دو- خمس، واجب است و بايد در راه خدا و رسول خدا مصرف شود.

سه- گذشت از مال، آن قدر دشوار است كه بسيارى از افراد، در عمل به اين آيه، متوقف مانده اند، در حالى كه عمل به خمس نيز مانند نماز و ساير تكاليف الهى واجب است.

زائران محترم بايد توجه داشته باشند كه زيارت، يك امر مستحبى است، درحالى كه اداى حقوق مردم از اموال خود، ردّ مظالم و خمس دادن اموال، واجب است. با توجه به فرمايش صريح خداوند در قرآن، كسى كه سال خمسى نداشته باشد و خمس ندهد، مؤمن واقعى نيست. جاى بسى تعجب است كه عده اى، به بعضى از آيات قرآن عمل مى كنند و نماز و روزه و ... را به جا مى آورند، اما برخى ديگر از آيات صريح قرآن را ناديده گرفته، به آن عمل نمى كنند. قرآن در اين زمينه مى فرمايد:

«... أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلّا خِزْىٌ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَيَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ ...» (بقره: 85)

... آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى آوريد و بعضى ديگر را انكار

ص: 38

كرده و كافر مى شويد؟! كسى كه تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى ايجاد كند، جز رسوايى در اين جهان چيزى دربرنخواهد داشت و روز رستاخيز به شديدترين عذاب ها گرفتار مى شود.

ب) چند مسئله شرعى درباره خمس

يك- كسى تا خمس مال را ندهد، نمى تواند در آن مال تصرف كند؛ اگرچه قصد دادن خمس را داشته باشد.

دو- مالى كه خمس به آن تعلق گرفته، تصرف در آن، پيش از پرداخت خمس، حكم غصب را دارد.

سه- اگر براى كسى مالى به ارث رسيده باشد و بداند كه متوفا خمس آن را نداده است، بايد خمس آن را بدهد.

چهار- ماليات و هزينه هاى متفرقه اى كه به فقيران يا سادات فقير (بدون اجازه مرجع تقليد) پرداخت مى شود، خمس محسوب نمى شود.

پنج- اگر هزينه سفر زيارتى را شخص ديگرى پرداخت كند و ما بدانيم شخص پرداخت كننده، اهل خمس نيست و عين پول متعلق خمس است، در اين صورت، ما بايد خمس آن را پرداخت كنيم؛ چرا كه سفر زيارت مستحبى، با پول حلال مورد توجه و عنايت خاندان اهل بيت عليهم السلام قرار خواهد گرفت.(1) به زائران محترمى كه توفيق عمل به فرمايش خداوند در اين آيه را دارند، به طور جدى سفارش مى كنيم كه در مسائل شرعى، به خصوص بحث خمس، به روحانيان كاروان ها و يا دفاتر مراجع تقليد مراجعه نموده و از پرداخت پول به افراد نيازمند، به عنوان خمس و بدون اجازه مراجع تقليد (يا وكلاى آنان)، پرهيز نمايند.


1- احكام عمومى، ج 1، ص 382.

ص: 39

5. نذورات

در صورتى كه زائران، نذر يا هديه اى (نقدى يا غير نقدى) از جانب خود يا ديگران به همراه دارند، اگر يقين داشته باشند كه در كارهاى مورد نظر و به طور صحيح مصرف مى شود، مى توان آنها را هزينه كرد؛ اما با توجه به توصيه علما و تأكيد مسئولان بعثه، بهتر است كه نذرها و هديه ها را به نمايندگان مقام معظم رهبرى در بعثه، تحويل داده تا با خيال آسوده در موارد ياد شده هزينه كنند. زائران عزيز براى سهولت در اين مسئله مى توانند به روحانيان محترم كاروان ها مراجعه نموده، در تمام مسائل شرعى و پرداخت وجوهات و نذر به بعثه، از ايشان كمك بخواهند.

ص:40

ص: 41

2. آشنايى با شام و سوريه

اشاره

ص:42

ص: 43

فصل اول: آشنايى با شام

1. مناطق شام (سوريه كبير)

در گذشته، سوريه كنونى، بخش عمده اى از شام بوده است. در قديم سرزمين شام، شامل كشورهاى كنونى سوريه، لبنان، فلسطين و اردن مى شده است. تقسيم اين سرزمين به چهار كشور كنونى، به دنبال جنگ جهانى اول با اهداف استعمارى كشورهاى سلطه گر انجام گرفت.

2. فتح شام

فتح شام در قرن اول هجرى (قرن هفتم ميلادى برابر با سال سيزده يا شانزده هجرى) به دست سپاه اسلام اتفاق افتاد. فتح شام، به خصوص سوريه، در زمان خلافت ابوبكر و به فرماندهى خالد بن وليد بود.

3. نام گذارى شام

در نام گذارى شام چند نظريه است:

الف) شام را بدين جهت شام گويند كه در جهت شمال (شام) قبله قرار گرفته است.

ب) بر اين سرزمين «سام بن نوح» (شام بن نوح) حكومت داشته و آن شهر را بنا

ص: 44

نهاده كه در نتيجه به اسم او شهرت يافته است. (1) ج) برخى گفته اند: شام از «شامة» به معناى نقطه است كه به علت فراوانى روستاها و منطقه هاى نزديك به هم آن را شام ناميدند؛ زيرا آنجا منطقه اى به رنگ هاى مختلف سبز، سياه و سفيد خال خال بود (همان طور كه خال بدن انسان را شام گويند) و سام بن ارم بن سام بن نوح، آن را ساخت.

د) بعضى گويند: چون قومى از كنعان در اين سرزمين ساكن شدند؛ «فَتَشاءَ مُوا إِلَيْها».(2)

4. اولاد سام بن نوح و بناى پنج كشور

به نقلى سام بن ارم بن سام بن نوح پنج پسر داشت كه هر يك منطقه اى را ساختند و آن شهرها به نام آنها شهرت يافت كه عبارتند از: «فلسطين، حمص، اردن، ايليا (كه بيت المقدس است) و دمشق». اين پنج منطقه «ارض مقدس» است كه دعاى سمات بر محور آن دور مى زند.

الف) فلسطين: سرزمين جرجيس نبى عليه السلام بود و بعد، عيسى عليه السلام بر اهل همان ناحيه مبعوث شد.

ب) حِمص: اين شهر با عظمت و تاريخى را حمص بن سام بنا كرد. شهر مزبور، مكان مقدسى دارد كه اميرمؤمنان، على عليه السلام آنجا را زيارت نمود و فرمود: «بسيارى از صلحا در آن مدفون هستند». (3) ج) اردن: اردن، نام پسر سام بن نوح بود. حضرت ابراهيم خليل عليه السلام ابتدا در اردن مى زيست و پس از نزول وحى الهى، به شهر «الخليل» كنونى رفت. قبور بسيارى از


1- در لغت سريانى «سين» و در لغت عبرانى و عرب «شين» خوانده شده است.
2- شهاب الدين ابوعبداللَّه ياقوت بن عبداللَّه حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 312.
3- على ربانى خلخالى، ستاره درخشان شام، ص 27.

ص: 45

بزرگان در اردن است؛ از جمله: قبر لقمان حكيم كه در قرآن سوره اى به نام او وجود دارد.(1) ه) بيت المقدس: به دست ايليا پسر سام بن نوح بنا شد. در روايات آمده كه سرزمين قدس، سرزمين محشر خواهد شد. در اين منطقه قبرهاى انبيا، اوليا، بزرگان و دانشمندان قرار دارد كه مشهورترين آنها قبر حضرت ابراهيم و پسرش حضرت اسحاق، حضرت زكريا، حضرت يحيى عليهم السلام در منطقه «خليل الرّحمن» است. (2) و) دمشق: دمشق كه امروزه به آن سوريه مى گويند، به گفته برخى مورخان به دست پسر سام بن نوح ساخته شد. برخى نيز بناى اين شهر را به غلام ابراهيم خليل و يا غلام نمرود بن كنعان نسبت مى دهند. اما به اتفاق بيشتر مورخان، اولين كسى كه دمشق را بنا كرد، «ارم بن سام بن نوح» بود.


1- قبر حجر بن عدى، اويس قرنى و بلال حبشى، در اين منطقه، بين اردن و شام، است.
2- بناى تاريخى آن به بيش از شش هزار سال مى رسد.

ص:46

ص: 47

فصل دوم: شناخت سوريه

1. تاريخ سوريه

سوريه يكى از قديمى ترين مناطق مسكونى آسيا محسوب مى شد كه در قرون قبل از ميلاد، محل سكونت اقوامى چون سامى ها، فينيقى ها و آرامى ها بوده است و بارها به تصرف مصرى ها، آشورى ها و ايرانيان در آمد. برخى از مورخان، قدمت اين كشور را پنج هزار سال (و در نقلى 8 تا 10 هزار سال قبل از ميلاد) گفته اند.

2. فتح سوريه

فتح سوريه و بخشى از شامات در قرن اول هجرى (قرن هفتم ميلادى برابر با سال سيزده يا شانزده هجرى)، در زمان خلافت ابوبكر اتفاق افتاد كه خالد بن وليد مأمور فتح آن شد.

* در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، دو بار مرزهاى امپراتورى روم، به دست مسلمانان در سرزمين شام و سوريه تهديد شد كه اولين بار، در غزوه «موته» و دومين بار در جنگ «تبوك» بود.

* در سال 635 م. دمشق به تصرف مسلمانان درآمد و يك سال بعد تمام سوريه تحت كنترل مسلمانان قرار گرفت. (1)

_


1- سوريه، وزارت امور خارجه، ص 97.

ص: 48

* در سال 1920 م. نيروهاى فرانسه و متفقين، اين كشور را اشغال كردند و سوريه و لبنان، با رأى جامعه ملل، تحت قيموميت فرانسه قرار گرفت.(1)

3. موقعيت جغرافيايى و طبيعى سوريه

سوريه با 180/ 185 كيلومتر مربع، وسعت، كشور هشتاد وهفتم جهان است كه در جنوب غربى آسيا، كنار درياى مديترانه و در همسايگى كشورهاى تركيه در شمال، عراق در شرق و جنوب شرقى، اردن در جنوب، فلسطين در جنوب غربى و لبنان در غرب واقع شده است. (2)* آب و هواى: در كناره ها و نواحى جنوب غربى، معتدل و مرطوب (مديترانه اى) و در ساير نقاط، گرم و خشك است. (زمستان هاى خشك و تابستان هاى گرم).

* رودهاى مهم: فرات، دجله، خابور، عاصى، عفرين و قويق، رودهاى مهم سوريه است كه طولانى ترين آنها فرات با 696/ 2 كيلومتر دراز است و نيمى از آن و در تركيه و عراق جارى است.

* منطقه بيابانى و كوهستانى: سوريه يك كشور كوهستانى و بيابانى است كه بيشتر آن را بيابان تشكيل مى دهد؛ از جمله «بادية الشام» در جنوب شرقى آن و از بيابان هاى مشهور سوريه به شمار مى رود. همچنين مرتفع ترين كوه آن، «جبل شيخ» با 2814 متر ارتفاع است.

* فرودگاه ها: دمشق، حلب، حماة، لاذقيه، طرطوس، حمص، سويدا، درعا، دير الزّور و قامشلى.

* درياچه ها: الاسد (625 كيلومتر مربع، نزديك الثوره)، حبول (226 كيلومتر مربع، نزديك حلب)، قطينه (61 كيلومتر مربع، نزديك حمص) و العطيبه (11 كيلومتر مربع، نزديك دمشق). (3)


1- در سال 1926 م. لبنان از سوريه تجزيه و جدا شد.
2- سوريه، وزارت امور خارجه، ص 4.
3- سوريه، وزارت امور خارجه، ص 4.

ص: 49

4. شناسنامه سوريه

- نام رسمى: جمهورى عربى سوريه (الجمهورية العربية السورية).

- پايتخت: دمشق (بزرگ ترين شهر).

- زبان رسمى: عربى (89%).

- جمعيت: حدود 20 ميليون نفر، (000/ 500/ 19 نفر در سال 2008 م.).

- واحد پول: ليره سورى كه مساوى با 100 قرش سورى است.

- مساحت: 180/ 185 كيلومتر مربع.

- رئيس جمهور: بشّار اسد.

- نوع حكومت: جمهورى.

- كد كشور براى مكالمات خارجى: 00963.

- تاريخ استقلال از فرانسه: 17/ 4/ 1946.

- ساعات كار ادارات سوريه: از ساعت 8 صبح تا 30/ 14 بعدازظهر.

- تفاوت ساعت سوريه با ايران: حدود نيم ساعت، (ايران جلوتر از سوريه است).

- عضويت در سازمان ها: سازمان ملل متحد، سازمان بين المللى انرژى اتمى، سازمان كنفرانس اسلامى، اتحاديه عرب و ....

5. مقايسه سوريه با ايران

موضوع* سوريه* ايران

مساحت* 180/ 185 كيلومتر مربع* 195/ 648/ 1 كيلومترمربع

جمعيت* حدود 20 ميليون نفر* حدود 72 ميليون نفر

رتبه از نظر وسعت* 87 در جهان* 17 در جهان

رتبه از نظر جمعيت* 57 در جهان* 23 در جهان

جمعيت پايتخت* 500/ 614/ 1 نفر (2004 م)* 520/ 797/ 7 نفر (2006 م)

رئيس حكومت* بشّار اسد، از سال 1379 تاكنون* آيت اللَّه خامنه اى، از سال 1368 تاكنون

ص: 50

تعداد استان ها* 14 استان* 30 استان

ميانگين سن* مردان 65 سال، زنان 69 سال* مردان 71 سال، زنان 73 سال

شهرهاى مهم* حَلب، حُمص، لاذقيه، حماة* مشهد، اصفهان، تبريز، شيراز

6. مسير حركت كاروان از تهران به دمشق

الف) مسير هوايى

زمان پرواز در مسير هوايى تهران- دمشق حدود 2 ساعت و 45 دقيقه و برگشت آن از دمشق به تهران، حدود 15 دقيقه، كمتر طول مى كشد.

ب) مسير زمينى
اشاره

مسير حركت زمينى كاروان زيارتى ايران به سوريه، در حال حاضر، از ايران به تركيه و از تركيه به دمشق با اتوبوس صورت مى گيرد. طبق مصاحبه اى كه با رانندگان سوريه انجام شده، كيلومترهاى بين شهرهاى ايران، تركيه و دمشق تقريبى بوده و با كمى اختلاف ذكر شده است.

يك) مسير ايران تا مرز تركيه

* تهران- كرج: 35 كيلومتر

* كرج- قزوين: 95 كيلومتر

* قزوين- زنجان: 140 كيلومتر

* زنجان- تبريز: 260 كيلومتر

* تبريز- مرند: 50 كيلومتر

* مرند- باكو: 180 كيلومتر

* باكو- مرز بازرگان: 27 كيلومتر

ص: 51

دو) مسير مرز تركيه تا مرز سوريه

* گمرك تركيه (گل بلاغ)- دبا يزيد: 35 كيلومتر

* دُبايزيد- آغرى: 100 كيلومتر (1)* آغرى- پاتنوس: 80 كيلومتر

* پاتنوس- عادل جواز: 65 كيلومتر

* عادل جواز- بِتْليس: 80 كيلومتر

* بِتْليس- دِيار بَك: 200 كيلومتر

* ديار بَك- سانى اورفا (مقام عُرَفا و شهر حضرت ابراهيم عليه السلام): 125 كيلومتر

* سانى اورفا- قاضى عَنتب: 120 كيلومتر

* قاضى عَنتب- شهر مرزى كليس: 50 كيلومتر

سه) مسير مرز سوريه تا دمشق

* گمرك سوريه (باب السّلام)- اعزاز (اولين شهر مرزى): 10 كيلومتر

* اعزاز- حلب: 50 كيلومتر

* حَلب- حماة: 127 كيلومتر

* حماة- حِمص: 35 كيلومتر

* حِمص- دمشق: 155 كيلومتر

7. اديان و فرقه هاى مذهبى سوريه

الف) مسلمانان: مسلمانان اين كشور 86% جمعيت كل كشور را تشكيل مى دهند كه عبارتند از: فرقه هاى سنى (70%)، علويان (12%) و دروزى ها، اسماعيلى ها و شيعه ها


1- قبلًا از شهر دُبايزيد به دمشق، مسير ديگرى بوده كه از طرف شهر چالدران و كنار درياچه وان، صورت مى گرفت؛ اما اكنون اين مسير به جهت ناامن بودن گردنه ها، براى ايرانيان ممنوع است

ص: 52

كه مجموعاً 4% مى باشند. (1)* علويان خود را شيعه اثنى عشرى دانسته و به اعتقادات آنان پاى بندند. علويان، پست هاى حسّاس سوريه را در دست دارند. بنيان گذار مذهب علوى، فردى به نام «ابوشعيب محمد بن نصير نميرى» بوده است؛ به همين دليل، اين طايفه را «نصيرى» نيز مى گويند.

ب) اقليت هاى غير مسلمان: مسيحيان 14 درصد كل جمعيت اين كشور را تشكيل مى دهند و به دو بخش اساسى ارتدوكس و كاتوليك تقسيم مى شوند.(2)

8. اطلاعات متنوع و كوتاه سوريه

* بلندى هاى جولان (هضبة الجولان) كه جزو خاك سوريه است، امروز (پس از جنگ با اسرائيل در سال 1967 م) در تصرّف كشور اسرائيل است.

* حافظ اسد، خود علوى بود (و شايد بشّار اسد نيز علوى باشد).

* خدمت سربازى در سوريه اجبارى است.

* نخست وزير و تشكيل دولت در سوريه، به وسيله رييس جمهور انجام مى پذيرد.

* در سال 1979 م (1359 ه. ش)، پس از به قدرت رسيدن صدام و جنگ عراق با ايران، سوريه روابط خود را با عراق قطع كرد.

در سال 2001 م، پس از فوت حافظ اسد، فرزندش بشّاراسد رييس جمهور شد.

* سوريه پس از شروع جنگ تحميلى، اولين كشورى بود كه در جهان عرب، به حمايت ايران برخاست.


1- سوريه، وزارت امور خارجه، ص 26.
2- سوريه، وزارت امور خارجه، ص 38. جمعيت يهوديان نيز به دليل بعضى مسائل كاهش يافته و اكنون به دو هزار تن رسيده است.

ص: 53

* حكومت سوريه در قانون اساسى اين كشور، جمهورى است و رييس جمهور براى دوره 7 ساله انتخاب مى شود.

* پس از رييس جمهور، بالاترين مقام اجرايى و ادارى كشور را هيئت دولت دارد.

* 50 درصد جمعيت سوريه در روستاها زندگى مى كنند.

* عمده ترين كالاهاى صادراتى سوريه به ايران: منسوجات پنبه اى و ساير اشكال مخلوط نخ پنبه اى است.

* عمده ترين كالاهاى صادراتى ايران به سوريه: پسته، گردو، محصولات بهداشتى و وسايل نقليه عمومى است.

* علويان، فقيرترين و محروم ترين افراد جامعه در سوريه هستند.

* كردها نيز كه تعداد قابل توجهى را تشكيل مى دهند، در محروم ترين مناطق اين كشور زندگى مى كنند.

* 400 هزار پناهنده فلسطينى نيز در اين كشور زندگى مى كنند.

9. مكان هاى تاريخى و زيارتى سوريه

حرم حضرت زينب عليها السلام، حرم حضرت رقيه عليها السلام، مقام حضرت سكينه، دختر امام حسين عليه السلام، مقام حضرت ام كلثوم (دختر امام على عليه السلام)، مقام رأس الشهداء عليهم السلام، مقام رأس الحسين عليه السلام، آرامگاه مقداد بن الاسود الكندى وحجر بن عدى، مقام حضرت يحيى عليه السلام، جايگاه اصحاب كهف، مسجد اموى، بازار شام، خانه و محل زندگى حضرت آدم عليه السلام و ....

10. بلندى هاى جولان (مناطق اشغالى اسرائيل)

«جولان» منطقه اى است كه در آخرين نقطه غرب و شمال غربى استان «حوران» قرار دارد و از لحاظ تقسيمات كنونى كشور سوريه، جزو استان «قنيطره» است.

ص: 54

جولان از مناطق مشهور و قديمى شام است و شهر كنونى قنيطره، يكى از شهرهاى آن به شمار مى رفته است.

در عصر حاضر، جولان تنها به تپه هايى گفته مى شود كه در اين منطقه به اشغال اسرائيل درآمده است. قبل از تجاوز اسرائيل، استان قنيطره، 153 هزار جمعيت داشته است. سرزمين استان قنيطره (و مناطق تحت اشغال اسرائيل) نسبت به مناطق ديگر سوريه، موقعيت جغرافيايى بهترى دارد. بارندگى و آب فراوان، محصولات متنوع آن، فاصله كم حدود 6 كيلومتر تا درياى مديترانه و نيز اشراف تپه هاى جولان بر كل استان قنيطره، انگيزه شوم اسرائيل را مبنى بر تجاوز و اشغال اين اراضى به خوبى آشكار مى كند.

وقتى رژيم صهيونيستى به اين منطقه تجاوز كرد، شهر را به كلى تخريب كرد و اهالى آن را به زور بيرون راند. امّا با اين حال، نتوانست بيش از پنج روستا را تحت اشغال خود دربياورد و با مقاومت نيروهاى امت واحده روبه رو شدند.

روستاهاى اشغال شده عبارتند از: القجر، عين قيناع، سعد، بقعاث و مسجد الشّمس.

اكنون، جمعيت اين روستاها به حدود 20 هزار نفر مى رسد كه همه آنها زير فشار اسرائيلى ها هستند و قوانين خاصى برايشان تحميل مى شود؛ به عنوان مثال: اگر اهالى اين پنج روستا به داخل سوريه بيايند، ديگر اجازه بازگشت ندارند؛ محصولاتشان را ارزان خريدارى مى كنند؛ زمين هاى زراعى آنان به زور گرفته شده و .... (1)

11. استان هاى سوريه (بر اساس تقسيمات ادارى)

سوريه به 14 استان (محافظه) تقسيم مى شود كه عبارتند از:

دمشق، ريف دمشق، قُنَيْطَرَة، دَرعا، سُوَيداء، حِمْص، طَرطوس، لاذقيّة، حَماة، ادلَب، حَلَب، رِقَّة، دَيْرُ الزُّور و حَسكَة.


1- اصغر قائدان، تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 244.

ص: 55

3. اماكن زيارتى و تاريخى دمشق

اشاره

ص:56

ص: 57

فصل اول: آشنايى با دمشق

اشاره

كلمه «دمشق» يا «دِماسكو») sucsameD (در اصل به زبان آرامى يا كلدانى و يا سريانى قديم بوده است. از آنجا كه دمشق يكى از قديمى ترين شهرهاى آباد جهان و از مهم ترين پايتخت هاى تمدن قديم محسوب مى شده، در طول قرن هاى متمادى نام هاى خاصى داشته است. اين امر بيان گر قدمت تاريخى آن است كه به پنج هزار سال (1) پيش مى رسد.

براى دمشق اسامى زيادى ذكر شده است:

1. جلق: اولين نام آن؛

2. جيرون: به علت انتساب به جيرون بن سعد بن عاد بن ارم بن سام بن نوح؛

3. ارم ذات العماد: كه در قرآن كريم آمده است؛

«باب الكعبه، عذراء، بيت رامون، عين الشرق، فسطاط المسلمين و ....»

شهر دمشق، قديمى ترين شهر مسكونى بعد از «اريحا» در قدس است. برخى معتقدند اولين شهرى كه حضرت نوح عليه السلام بعد از طوفان بنا كرد، دمشق بود و بعضى هم آن را به كنعان نسبت داده اند. اما به اتفاق بيشتر مورخان، اولين كسى كه دمشق را بنا كرد، ارم بن سام بن نوح بود كه در آن زمين، باغى ساخت و عمارتى بنا كرد. چون


1- به نقلى اينترنت 8 يا 10 هزار سال قبل از ميلاد.

ص: 58

بى نظير بود آن را باغ «ارم» گفتند، آن گاه «شدّاد بن عاد» در آنجا عمارت هاى فراوانى ساخت و چنان كه گويند، طرح بهشت و دوزخى در آن محل ريخت كه خداوند در قرآن كريم از آن ياد كرده، مى فرمايد: «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِى لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِى الْبِلادِ»؛ «آن شهر ارم با عظمت، همان شهرى است كه مانندش در شهرها آفريده نشده بود.» (فجر: 7 و 8)

دمشق، پايتخت سوريه است و بزرگ ترين شهر آن به شمار مى رود. جمعيت استان دمشق به همراه حومه و روستاهاى اطراف، حدود 6 ميليون نفر است.

زيارتگاه ها و اماكن تاريخى مهم و بسيارى در اين استان قرار دارد. گويند كه حضرت ابراهيم عليه السلام، پنجاه سال پس از بناى دمشق، در آن سرزمين متولد شد.

دروازه هاى تاريخى دمشق

در زمان هاى بسيار دور، شهرهايى كه موقعيت خاص نظامى و جغرافيايى داشتند، به وسيله ديوارهايى كه گرداگرد آن كشيده مى شد، حفاظت مى شدند و در بعضى موارد، براى استحكام بيشتر، خندقى نيز در خارج ديوارها كنده مى شد. به لحاظ موقعيت خاص، گرداگرد دمشق نيز دو حصار كشيده شده بود كه بين دو ديوار، خندقى كنده بودند. در اين شرايط براى ورود و خروج مردم، دروازه هايى قرار داده بودند و هر كدام نامى داشته است كه در زير به آنها اشاره مى شود:

1. باب توما: باب توما را به يكى از سرداران رومى به نام «توما» نسبت مى دهند. اين اثر، پس از چند هزار سال، همچنان در وسط ميدان باب توما در خيابانى به همين نام قرار دارد. محله باب توما، سكونت گاه مسيحيان بوده است.

2. باب شرقى (دروازه ساعات): اين باب، از ابواب اصلى بازمانده از دوران رومى هاست كه در نزديكى باب توما قرار دارد و چون در قسمت شرقى قرار دارد، به اين نام مرسوم است. اين منطقه نيز همانند باب توما، مسيحى نشين بوده و چند كليسا نيز در آن قرار دارد.

ص: 59

* كاروان اهل بيت عليهم السلام در روز اول ماه صفر از دروازه «ساعات» كه براى ورود كاروان تزيين شده بود و مردم زيادى اجتماع كرده بودند، وارد دمشق شدند. اما در مقتل خوارزمى، آمده است كه اهل بيت عليهم السلام را از باب «توما» وارد دمشق نمودند.

3. باب الفراديس (باب العمارة): «فراديس» در زبان عربى به معناى بستان ها و باغ هاست. اين باب در كنار حرم حضرت رقيه عليها السلام (شمال غربى) و در مدخل سوق «العمارة» قرار دارد و مربوط به دوران رومى هاست، اين دروازه به سختى ديده مى شود؛ زيرا در داخل بازار و دكان ها ناپديد شده است.

4. باب الصّغير: چون اين دروازه از دروازه هاى ديگر دمشق، كوچك تر بوده به «باب الصغير» معروف شده است. كنار اين باب، مقبره بسيارى از صحابه و فرزندان ائمه و سادات و ... است كه به نام قبرستان باب الصغير معروف و مشهور شده است.

5. باب السّلام: اين باب از دروازه هاى اصلى و متعلق به دوران رومى ها بوده كه در نزديكى باب توما قرار دارد.

6. باب الفرج: اين نام بدين علت گذاشته شده كه ساكنان شهر، با گشودن آن در مقابل دشمن، فرجى يافتند. اين باب كه در دوران اسلامى بنا شده، در داخل بازارالمناخليه قرار دارد.

7. باب الجابيه: اين دروازه، همانند باب شرقى، سه دهانه دارد و به خيابان بازار مدحت پاشا متصل است.

8. باب كيسان: اين دروازه، تخريب شده و «كنيسه قديس/ پطرس» به جاى آن ساخته شده است.

9. باب الجناز: اين باب، در غرب دمشق قرار داشت و به باب النصر و باب دارالسعاده نيز معروف بود.

10. باب الحديد: اين دروازه مخصوص قلعه دمشق بود كه از آهن خالص ساخته شده بود.(1)


1- اكنون جز سه دروازه اخير، ساير دروازه هاى دمشق همچنان پابرجاست.

ص:60

ص: 61

فصل دوم: بارگاه حضرت زينب عليها السلام

1. شخصيت حضرت زينب عليها السلام

الف) ولادت

حضرت فاطمه عليها السلام و حضرت على عليه السلام در سال دوم ه. ق ازدواج نمودند. رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از عقد ازدواج و پيش از مراسم عروسى ايشان، دست به دعا برداشت و فرمود:

اللَّهُمَّ ... ارْزُقْهُما ذُرِّيَّةً طاهِرَةً طَيِّبَةً مُبارَكَةً وَاجْعَلْ فِى ذُرَّيَّتِهِمَا الْبَرَكَةَ.(1)

بارالها! به اينان فرزندان پاكيزه و پاك سرشت و مبارك مرحمت بفرما و رحمت و بركاتت را در اين خاندان قرار ده.

* عقيله بنى هاشم، حضرت زينب عليها السلام، در روز پنجم جمادى الاول سال 6 ه. ق (و بنا بر نقلى 5 ه. ق)، پس از صلح حديبيه و دو سال بعد از تولد امام حسين عليه السلام به دنيا آمد. هنگام تولد حضرت زينب عليها السلام، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در سفر بود. حضرت على عليه السلام به حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: «صبر مى كنيم تا پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر بازگردد و نام اين نوزاد را تعيين كند». پس از سه روز، پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر بازگشت و از تولد نوزاد آگاه شد و


1- بحارالانوار، ج 43، ص 117.

ص: 62

فرمود: «فرزندان فاطمه، فرزندان من هستند، ولى نام آنان را خدا تعيين مى كند».

دراين حال، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: «خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد، نام اين دختر را «زينب» بگذار».

سپس از مصيبت هاى آينده زينب خبر داد و گريست. رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز گريه كرد. آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس بر زينب عليها السلام گريه كند، گويى بر برادرانش حسن و حسين عليهما السلام گريه كرده است».(1)

ب) القاب و كنيه

يك- لقب هاى زينب كبرى عليها السلام عبارتند از: الصدّيقةالصّغرى، العقيله، عقيلة بنى هاشم، عقيلة الطالبيين، العارفة، الموثّقة، العاملة، الفاضلة، الكاملة، عابدة آل على، عُليا مخدّره، راضيه، عالمة غير معلَّمه، عفيفه و ... كه مهم ترين آنها «زينب كبرى» است.

دو- كنيه هاى حضرت زينب عليها السلام عبارتند از: امّ كلثوم، امّ عبداللَّه، امّ الحسن، امّ المصائب، امّ الرزايا، امّ النوائب و ....

* اميرمؤمنان على عليه السلام از حضرت فاطمه عليها السلام دو دختر و از زنان ديگر نيز چندين دختر داشت كه چند تن از آنان، ملقّب به «امّ كلثوم» بوده اند.

سه- زينب به معناى درخت نيكو منظرى است كه خوش بوست. همچنين ممكن است اصل آن، زين اب (يعنى زينت پدر) باشد. حضرت را زين أبيها و زينت ابيها مى گفتند.(2)

ج) از ولادت تا كوفه

زندگى حضرت زينب عليها السلام، با مشكلات و رنج هاى گوناگونى همراه بود كه به بعضى از آنها به طور خلاصه اشاره مى كنيم:


1- ذبيح اللَّه محلاتى، رَياحين الشريعة، ج 3، صص 38 و 39.
2- همان، ص 39.

ص: 63

- حضرت زينب عليها السلام پنج ساله بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت كرد.

- چند ماه پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله مادرش حضرت زهرا عليها السلام از دنيا رفت و حضرت زينب از غم مادر سوگوار شد.

- حضرت زينب عليها السلام 13 ساله بود كه در سال هفدهم ه. ق با پسر عمويش «عبداللَّه بن جعفر» (1) ازدواج كرد. حضرت زينب عليها السلام پنج سال كوچك تر از عبداللَّه بن جعفر بود و شرطش براى ازدواج اين بود كه هرگاه خواست با برادرش حسين عليه السلام ديدار كند يا با او به مسافرت برود، عبداللَّه مخالفتى نكند.

- مولاى متقيان، على عليه السلام، در ماه ذى حجه سال 35 ه. ق بعد از 25 سال خانه نشينى و پس از كشته شدن خليفه سوم، به خلافت رسيد؛ آن حضرت به مدت پنج سال خليفه مسلمانان بود و بنا به پيشنهاد كوفيان، آنجا را پايتخت حكومت اسلام قرار داد؛ زينب عليها السلام نيز از مدينه به كوفه هجرت كرد و در آنجا پنج سال به تدريس و ارشاد بانوان كوفه پرداخت. ولى شاهد جنگ هاى «جمل، صفين و نهروان» بود كه روزگار را در كام اهل بيت عليهم السلام، به ويژه حضرت زينب عليها السلام، تلخ كرد.

د) فرزندان

در مورد فرزندان آن حضرت، اختلاف نظر هست. بيشتر مورخان، فرزندان آن حضرت را چهار پسر و يك دختر ذكر كرده اند كه عبارتند از: على، عَون، محمد، عبّاس و امّ كلثوم. دو فرزند آن حضرت، به نام هاى عَون و محمد، در كربلا به شهادت رسيدند.(2)


1- پدرش، جعفر طيّار و مادرش، اسماء بنت عُمَيس بود كه هر دو از چهره هاى مذهبى و تربيت شده مكتب رسالت وولايت بودند. توضيح كامل درباره عبداللَّه همسر حضرت زينب عليها السلام در بخش قبرستان باب الصغير، قسمت قبور صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله بيان شده است.
2- بعضى معتقدند كه فقط عَون در كربلا به شهادت رسيد و محمّد شهيد در كربلا، فرزند حضرت زينب عليها السلام نبوده، بلكه مادر محمّد، زنى به نام «حَوصاء»، همسر ديگر عبداللَّه بن جعفر بود.

ص: 64

2. مصائب حضرت زينب عليها السلام

الف) شهادت پدر (على عليه السلام) و هجرت از كوفه به مدينه

زمان زيادى از هجرت نگذشته بود كه حضرت زينب عليها السلام در سن 35 سالگى شاهد به شهادت رسيدن پدر بزرگوارش، على عليه السلام، بود. پس از شهادت على عليه السلام در سال چهلم ه. ق، امام حسن عليه السلام جانشين او شد. آن گاه شرارت هاى معاويه شدت يافت و در نتيجه، امام حسن عليه السلام با او به مصالحه نشست؛ سپس همراه بنى هاشم از جمله حضرت زينب عليها السلام و شوهرش عبداللَّه بن جعفر، كوفه را به قصد مدينه ترك كرد.

ب) حركت از مدينه به مكه

در نيمه رجب سال 60 ه. ق معاويه درگذشت. پسر او يزيد با نوشتن نامه اى به فرماندار مدينه، از او خواست كه از حسين بن على عليهما السلام بيعت بگيرد. سرانجام، امام حسين عليه السلام در 28 ماه رجب، مدينه را به قصد مكه ترك كرد. حضرت زينب عليها السلام طبق شرطى كه با شوهرش كرده بود، به همراه امام حسين عليه السلام از مدينه به مكه آمد. عبداللَّه بن جعفر نيز با او در اين سفر همراه بود.

ج) حركت از مكه به كربلا

زينب كبرى عليها السلام از سوم شعبان سال 60 ه. ق تا هشتم ذيحجه در مكه بود. چون سربازان يزيد مى خواستند در مكه و حرم امن الهى، امام حسين عليه السلام را مخفيانه بكشند، امام عليه السلام در روز «تَرويه» كه روز هشتم ذيحجه است، مكه را به سوى عراق ترك كرد. (1) زينب عليها السلام نيز در اين كاروان حضور داشت.

د) شهادت امام حسين عليه السلام و حركت از كربلا به كوفه

امام حسين عليه السلام در سن 58 سالگى در تاريخ دهم محرم سال 61 در كربلا به شهادت


1- محمد محمدى اشتهاردى، سيره چهارده معصوم، ص 342.

ص: 65

رسيد. حضرت زينب عليها السلام در آن زمان حدود 56 سال داشت كه شاهد شهادت ده ها تن از بهترين و عزيزترين نزديكانش و شهداى ديگر بود. بازماندگان كربلا به همراه حضرت زينب عليها السلام و امام سجاد عليه السلام به زنجير اسارت بسته شده، عازم كوفه شدند.

هستى ما همه يك جا بردندهرچه ديدند همه يغما بردند

همه گشتيم گرفتار و اسيرگاه در بند و گهى در زنجير

ه) از كوفه به شام (دمشق)

زينب عليها السلام سه روز پس از شهادت عزيزانش، با اسيران وارد كوفه شد و به مدت يك هفته در زندان كوفه بود. هر روز تهديد و تحقير مى شد. سرانجام؛ طبق درخواست يزيد، كاروان اسرا به اجبار، عازم دمشق شدند. پيمودن اين مسير طولانى روى شترهاى بى محمل همراه با بدرفتارى مأموران و نيز غل و زنجير بر گردن امام سجاد عليه السلام از ديگر مصيت هاى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

شاميان خنده به زخم جگر ما نزنيدساز با ناله ذرّيّه زهرا نزنيد

سر مردان خدا را به سر نيزه زديدمرد باشيد و دگر سنگ به زن ها نزنيد

گر به ديدار سر پاك حسين آمده ايداين قدر دست به هنگام تماشا نزنيد(1)

و) ورود به دمشق

در كتاب «لهوف» سيد بن طاووس چنين آمده است:

كوفيان سر مقدّس امام حسين عليه السلام را همراه با زنان و مردان اسير، به طرف شام بردند و چون به نزديكى دمشق رسيدند، امّ كلثوم عليها السلام به شمر (كه در ميان كوفيان بود) نزديك شد و گفت: «حاجتى از تو دارم!» شمر گفت: «چه مى خواهى؟» حضرت زينب عليها السلام


1- غلامرضا سازگار، نخل ميثم، ج 3، ص 310.

ص: 66

فرمود: «وقتى ما را وارد شهر دمشق كرديد، از دروازه اى ببريد كه تماشاگر كمترى داشته باشد و به سربازان بگو اين سرها را از ميان كجاوه هاى ما بيرون ببرند و از ما دور كنند».

شمر برخلاف خواست ام كلثوم عليها السلام دستور داد سرها را بر نوك نيزه كرده و در وسط كجاوه ها ببرند و در چنين وضعيتى آنها را بين تماشاگران بگردانند. تا آنكه به دروازه دمشق رسيدند و بر پله هاى درِ مسجد جامع ايستادند؛ همان جايى كه اسيران را نگه مى داشتند.

شمر كاروان اهل بيت عليهم السلام را در روز اول ماه صفر(1) از دروازه ساعات كه براى ورود كاروان تزيين شده بود و مردم زيادى در آنجا اجتماع كرده بودند، وارد دمشق نمود.

ز) از دمشق به كربلا و مدينه (اولين سياه پوشى)

بدترين روزهاى حضرت زينب عليها السلام در شام بود كه ايشان را دنبال سر بريده امام حسين عليه السلام در كوچه هاى شام مى گرداندند. تماشاچيان از ديدن آنها شادى مى كردند و به رقص و پاى كوبى مى پرداختند. پس از شهادت امام حسين عليه السلام و ياران باوفايش، حضرت زينب عليها السلام همراه كاروان اسيران كربلا، رهبرى دل سوختگان و داغديدگان را برعهده داشت و در كوفه و شام، با خطبه هاى آتشين، به پاسدارى از خون حسين عليه السلام و رسالت الهى او پرداخت و بنى اميه را رسوا كرد. با خطبه هاى او و امام سجاد عليه السلام (كه در مقاتل نيز به آن اشاره شده است) شام غفلت زده را دگرگون كرد و خفتگان را بيدار نمود و خانه دشمن را به عزاخانه حسين عليه السلام تبديل كرد. پس از مدت كوتاهى، يزيد مجبور شد كه اهل بيت عليهم السلام را با احترام به مدينه بازگرداند.

حضرت زينب عليها السلام به همراه اسيران، شام را ترك مى كردند، در حالى كه حضرت رقيه، دختر خردسال امام حسين عليه السلام را در آنجا از دست داده بودند. به دستور حضرت


1- سيد بن طاووس، اللهوف، ص 174.

ص: 67

زينب عليها السلام محمل هاى شتران سياه پوش شد. كاروان در روز اربعين 61 ه. ق به كربلا رسيد. (1)امام سجاد عليه السلام سر امام حسين عليه السلام را به بدنش ملحق كرد و كاروان، پس از عزادارى و خداحافظى با شهدا به مدينه بازگشتند و قريب چهار ماه و چند روز در مدينه ماندند.(2)

ح) عزادارى در مدينه و واقعه حرّه

در مدت اقامت حضرت زينب عليها السلام در مدينه كه قريب چهار ماه و چند روز طول كشيد، حضرت زينب عليها السلام به عزادارى و بيان وقايع عاشورا پرداخت. مردم مدينه با شنيدن اين فجايع، قيام كردند و واقعه «حرّه» در مدينه به وجود آمد. يزيد جنايت كار دستور سركوبى اين قيام را داد و تا سه روز مدينه را براى سربازانش آزاد اعلام كرد. جنايت هاى لشكريان يزيد آن قدر فجيع بود كه حتى شنيدن آن هم قابل تحمل نيست. در واقعه حرّه بود كه دو فرزند (3)عبداللَّه بن جعفر (همسر حضرت زينب) به شهادت رسيدند.

ط) آخرين سفر

بعد از واقعه حرّه (قتل عام مردم مدينه و ...)، يزيد به فرماندار مدينه دستور داد كه حضرت زينب عليها السلام را از مدينه اخراج كن (و به شام بفرست). حضرت زينب عليها السلام بعد از اين جريان ها يا قحطى در مدينه، ديگر نتوانست در آنجا بماند و مصلحت را در سفر ديد. بنابراين با همسرش به دمشق كه زمين هايى در آنجا داشتند، رفتند.

ى) وفات حضرت زينب عليها السلام و همسرش

* بر اثر فشارهاى جسمى و روحى كه در كربلا و اسارت بر حضرت زينب عليها السلام وارد آمده بود، آن حضرت، روز به روز ضعيف تر شد تا اينكه نيمه ظهر به همسر


1- سيد محمد على قاضى طباطبايى، اول اربعين سيد الشهداء، ص 85.
2- همان، ص 85.
3- مادر اين دو فرزند، «جماعه» دختر مسيب بن فزارى بود به نقل از شيخ عباس قمى در نفس المهموم.

ص: 68

خويش، عبداللَّه فرمود: «بستر مرا در حياط، زير آفتاب قرار بده» عبداللَّه گفت:

حضرت زينب عليها السلام را در حياط جاى دادم كه متوجه شدم، چيزى را روى سينه خويش نهاده و مدام زير لب حرفى مى زند؛ به او نزديك شدم، ديدم پيراهنى را كه يادگار كربلاست، يعنى پيراهن حسين را كه خونين و پاره پاره است بر روى سينه نهاده و مدام مى گويد: «حسين، حسين، حسين! ...»، (1) لحظاتى بعد روح والاى زينب كبرى عليها السلام به اهل بيت عليهم السلام پيوست.

* حضرت زينب عليها السلام در 15 رجب سال 62 ه. ق در سن 57 سالگى (حدود يك سال و نيم بعد از شهادت امام حسين عليه السلام) از دنيا رفت و در نزديكى دمشق در روستاى «راويه» به خاك سپرده شد. اكنون اين روستا، به «زينبيه» شهرت دارد و به شهر متصل است.

* عبداللَّه بن جعفر طيار (همسر حضرت زينب عليها السلام) نيز در سن 90 سالگى (و به نقلى 83 يا 88 سالگى) در مدينه درگذشت و در كنار عقيل در بقيع به خاك سپرده شد. (2)

ك) تعداد اسراى كاروان حضرت زينب عليها السلام

«شيخ ذبيح اللَّه محلاتى»(3) به نقل از «بحرالمصائب» مى گويد: «تعداد اسيرانى كه در كاخ بر يزيد وارد شدند، (اعم از زن و مرد) مجموعاً 44 تن بودند».

ل) نام منازل كاروان از كوفه تا دمشق

الف) منازل مسير، از كوفه تا دمشق، حدود 900 كيلومتر است و عبارتند از: كوفه، تكريت، موصل، حرّان، دعوات، قنسرين، سيبور، حِمص، بعلبك، حماة، حَلَب،


1- عباس عزيزى، 200 داستان از فضايل، مصائب و كرامات حضرت زينب عليها السلام، ص 167.
2- جمعى از نويسندگان، ره توشه حج 1، ص 256؛ جمعى از نويسندگان، دايرة المعارف تشيّع، ج 11، ص 83.
3- در جلد سوم «رياحين الشريعه» ص 168.

ص: 69

نصيبين، عسقلان، دير قسّيس، دير راهب و دمشق. (1) ب) نقشه مسير كاروان اسيران كربلا از كوفه تا دمشق.

نمايش تصوير

م) اربعين كاروان اسرا و زيارت قبر امام حسين عليه السلام

از بررسى روايات و گفتار علما در مورد تاريخ دقيق اربعين كاروان اسرا و زيارت جابر از مرقد امام حسين عليه السلام، پنج قول به دست مى آيد كه گويا نظريه اول مشهورتر است:

- امام سجاد عليه السلام به همراه كاروان، روز اربعين (20 صفر سال 61 ه ق) يعنى همان سال شهادت امام حسين عليه السلام، از شام به كربلا آمدند و در همان روز جابر و همراهانش را در كنار قبر امام حسين عليه السلام ملاقات كردند.

- در اربعين دوم همان سال اين اتفاق رخ داد.

- در اربعين سال بعد (سال 62 ه. ق) اين اتفاق رخ داد.

- جابر و همراهان در اربعين اول به زيارت قبر امام حسين عليه السلام توفيق يافتند، ولى ملاقات اهل بيت عليهم السلام با جابر در روزهاى بعد در همان ايام كه جابر، پى درپى به زيارت مى آمده، رخ داده است.

- اهل بيت عليهم السلام بعد از خروج از كوفه در مسير خود به شام، نخست به كربلا آمده كه


1- سيد احمد علوى، راهنماى مصور سفر زيارتى سوريه، ص 22.

ص: 70

مصادف با اربعين اول بوده و در همان روز با جابر و همراهان ملاقات كرده اند و سپس به شام رفته اند.(1)

3. فضايل حضرت زينب عليها السلام

الف) فضيلت گريه بر حضرت زينب عليها السلام

حضرت زينب عليها السلام، ثمره شيرين ولايت و رسالت، در دامن پر مهر على عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام پرورش يافت و از مكتب برادرانش حسن و حسين عليهما السلام درس ها آموخت و خود، تجسّم فاطمه عليها السلام شد تا جايى كه تحسين ملائكه و از جمله، پيك سروش، جبرئيل امين را متوجه خود كرد و چشمان او و پيامبر صلى الله عليه و آله را اشك بار نمود و هر دو به ياد شهادت و اسارت حسين و زينب عليهما السلام عزادار شدند. آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

مَنْ بَكى عَلى مَصائِبِ هذِهِ الْبِنْتِ كانَ كَمَنْ بَكى عَلَى أَخَوَيْهَا الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ.(2)

هركس به ياد غم ها و مصائب زينب گريه كند، پاداش آن، مثل گريه بر دو برادرش حسن و حسين است.

در اين حديث، فضيلت گريه بر حضرت زينب عليها السلام، همانند گريه بر مصائب دو برادرش امام حسن و امام حسين عليهما السلام ترسيم شده است. هر كس در راه شناخت اهل بيت عليهم السلام و جايگاه و فضايل ايشان، به ويژه على، فاطمه، حسن، حسين عليهم السلام و زينب عليها السلام قدم بر دارد، به همان نسبت الطاف الهى شامل او مى شود.

ب) علم و دانش

حضرت امام سجاد عليه السلام، دانش فوق العاده بانوى بزرگ، حضرت زينب عليها السلام را به عالم غيب نسبت مى دهد و مى فرمايد: «يا عَمَّةُ! ... أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ وَفَهِمَةٌ


1- محمد محمدى اشتهاردى، سوگ نامه آل محمد، ص 508.
2- على اكبر بابازاده، سيماى زينب كبرى، ص 36.

ص: 71

غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ»؛(1) «عمّه جان! تو به لطف خدا، دانشمند بدون معلم و انديشمند بدون استاد هستى».

آرى! در دانش و فهم و انديشه، با لياقت خود و عنايت الهى به كمالات الهى راه يافت و همچون اولياى خدا و معصومان عليهم السلام، بى واسطه نور و معرفت كسب كرد.

ج) عبادت و تهجّد

حضرت زينب عليها السلام، همانند پدر و مادرش، رسول خدا صلى الله عليه و آله و برادرانش، قبل از هر چيز بنده خالص خدا بود. شب زنده دارى او هرگز ترك نشد؛ حتى در شب 11 محرم (شب شام غريبان) با وجود آن همه داغ، اندوه و خستگى، نماز شب خواند. امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: «در آن شب ديدم عمه ام زينب عليها السلام، نشسته مشغول نماز و عبادت بود». (2) امام حسين عليه السلام به قدرى به خلوص، عرفان و بندگى زينب عليها السلام اعتقاد داشت كه هنگام خداحافظى آخر، از خواهرش درخواست دعا كرد و به او فرمود: «يا اخْتاهُ! لا تَنْسَيْنِى فِى نافِلَةِ اللَّيْلِ»(3) ؛ «خواهرم مرا در نماز شب فراموش مكن».

د) احترام امام حسين عليه السلام به حضرت زينب عليها السلام

امام حسين عليه السلام علاقه زيادى به حضرت زينب عليها السلام داشت. نقل شده كه روزى امام حسين عليه السلام، مشغول تلاوت قرآن بود، در اين هنگام حضرت زينب عليها السلام وارد شد؛ تا چشم امام حسين عليه السلام به خواهرش افتاد، به احترام خواهر قرآن را كنار گذاشت و در برابر حضرت زينب عليها السلام بلند شد.(4)


1- بحارالانوار، ج 45، ص 164.
2- رَياحينُ الشريعة، ج 3، ص 62.
3- همان، ص 62.
4- همان، ص 76؛ به نقل از تحفة العالم.

ص: 72

ه) از درخت نبوت و معدن رسالت

روزى حضرت زينب عليها السلام در محضر دو برادرش حسن و حسين عليهما السلام نشسته بود.

آنها درباره بعضى از گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله با هم گفت وگو مى كردند. در اين هنگام، حضرت زينب عليها السلام به دنبال سخنان برادرانش، نكات جالب و زيبايى را بيان فرمود.

پس از تمام شدن نكات و توضيحات حضرت زينب عليها السلام، امام حسن عليه السلام به خواهرش فرمود: «إِنَّكِ حَقّاً مِنْ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَمِنْ مَعْدَنِ الرِّسالَةِ» (1)؛ «به راستى كه تو از درخت نبوّت و معدن رسالت هستى».

حضرت زينب عليها السلام وارث خاندانى بود كه سرسخت ترين دشمن آنان «يزيد» درباره شان گفته است:

إِنَّ هؤُلاءِ وَرَثوُا الْعِلْمَ وَالْفَصاحَةَ وَ زَقُّوا الْعِلْمَ زَقّاً. (2)

اينان خاندانى هستند كه فصاحت و دانش را از پيامبر صلى الله عليه و آله به ارث برده اند و آن را همراه شيرخوارگى از پستان مادر مى مكند.

و) معرفت حضرت زينب عليها السلام

وقتى حضرت زينب عليها السلام، به همراه اسرا وارد قصر «دار الاماره» شد، گفت وگويى بين «عبيد اللَّه بن زياد»، فرماندار كوفه و حضرت زينب عليها السلام صورت گرفت. سپس ابن زياد با طعنه به حضرت زينب عليها السلام گفت: «چگونه ديدى آنچه را خدا با برادرت انجام داد؟». حضرت زينب عليها السلام با معرفتى عميق اين كلام زيبا و معروف را فرمود: «ما رَأَيْتُ إِلّا جَمِيلًا ...»(3) ؛ «جز نيكويى چيزى نديدم ...»؛ زيرا آل پيغمبر صلى الله عليه و آله جماعتى هستند كه


1- محمد محمدى اشتهاردى، حضرت زينب فروغ تابان كوثر، ص 76.
2- سيماى زينب كبرى، ص 66؛ به نقل از نفس المهموم.
3- لهوف، ص 190؛ نفس المهموم، ص 256.

ص: 73

خداوند حكم شهادت را بر آنان نوشته است و ...».

حضرت زينب عليها السلام در روز 11 محرم، بعد از حادثه جان سوز كربلا، وقتى كنار بدن پاره پاره برادرش حسين عليه السلام قرار گرفت، درحالى كه هزاران دشمن بى رحم او را احاطه كرده بودند، با خون گلوى برادر، پيشانى خويش را رنگين كرد و سپس دست هاى مباركش را زير جسد آن حضرت قرار داده، كمى او را بلند كرد و گفت: «اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا هذَا الْقَلِيلَ مِنَ الْقُرْبانِ!» (1)؛ «بارالها! اين قربانى اندك را از ما آل محمد قبول كن».

ز) زينب و مرجعيت حديثى

حضرت زينب عليها السلام از نور اهل بيت عليهم السلام استفاده نمود تا جايى كه بيشترين احاديث فاطمه زهرا عليها السلام، از طريق ايشان روايت شده است. راويان زيادى، از جمله مرحوم «طبرسى»، «ابن ابى الحديد» سنى، مرحوم «صدوق» و ...، بسيارى از احاديث حضرت زهرا عليها السلام را از زبان حضرت زينب عليها السلام آورده اند.

حضرت زينب عليها السلام، از جد بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه و آله، پدرش على مرتضى عليه السلام، مادرش فاطمه زهرا عليها السلام، برادرانش امام حسن مجتبى عليه السلام و سيد الشهداء عليه السلام، اسماء و ديگر شخصيت ها، احاديث بسيارى نقل كرده است.

زمانى كه حضرت على و افراد خانواده اش در ماجراى جنگ جمل و صفين (سال 36 ه. ق) در كوفه سكونت داشتند، حضرت زينب عليها السلام نيز در مدينه حدود چهار سال براى بانوان مدينه به تدريس تفسير قرآن پرداخت.

ايثار و بخشش، حجاب و عفت، صبر و پايدارى، مبارزات و ...، همه و همه، نشان از مقام رفيع اين بانوى نمونه اسلام است.

4. علاقه حضرت زينب عليها السلام به امام حسين عليه السلام

محبت و علاقه زينب عليها السلام از همان دوران كودكى به امام حسين عليه السلام وصف ناپذير است. او مى خواست همواره در كنار برادرش باشد و چهره دلرباى او را بنگرد و با او انس و الفت داشته باشد. علّامه «جزائرى» در كتاب «الخصائص الزينبيّه» مى نويسد:


1- حضرت زينب عليها السلام فروغ تابان كوثر، ص 87؛ به نقل از كبريت الاحمر.

ص: 74

هنگامى كه حضرت زينب عليها السلام شيرخوار و در گهواره بود، هرگاه برادرش حسين عليه السلام از نظر او غايب مى شد، گريه مى كرد و بى قرار مى شد؛ وقتى ديده اش به جمال دل آراى حسين عليه السلام مى افتاد، خوشحال و خندان مى شد. وقتى كه بزرگ شد، هنگام نماز، قبل از اقامه، نخست به چهره حسين عليه السلام نگاه مى كرد و بعد نماز مى خواند. (1) اين محبت عجيب و سرشار از مهر و خلوص، موجب تعجب حضرت زهرا عليها السلام شد، تا آنكه موضوع را با پدرش در ميان گذاشت و پرسيد: «پدر جان! از محبت و علاقه اى كه ميان زينب عليها السلام و حسين عليه السلام است، شگفت زده ام! به طورى كه زينب عليها السلام لحظه اى بدون ديدار حسين آرام ندارد. اگر ساعتى بوى حسين عليه السلام را استشمام نكند، جانش به لب مى رسد». پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين سخن دگرگون شد و اشك از چشمانش سرازير شد. آهى از سينه پرسوزش بركشيد و خطاب به دخترش زهرا عليها السلام فرمود: «اى نور چشمم! اين دختر همراه حسين عليه السلام به كربلا مى رود و در رنج ها و سختى ها و مصايب حسين عليه السلام شريك خواهد بود». (2) ازاين رو، وقتى كه زينب خواست با پسر عمويش عبداللَّه بن جعفر ازدواج كند، شرط كرد كه هر وقت خواست حسين عليه السلام را ديدار كند و يا به همراه برادرش به مسافرت برود، عبداللَّه مخالفت نكند. (3)به نوشته برخى از تاريخ نويسان، درجه محبت و علاقه زينب به امام حسين عليه السلام، به گونه اى بود كه هر روز چند بار به چهره نورانى حسين عليه السلام مى نگريست.

حضرت زينب عليها السلام در روز عاشورا، دو نوجوانش، محمد و عون را نزد حسين آورد و عرض كرد:

جدّم ابراهيم از درگاه خدا قربانى را قبول كرد، تو نيز اين قربانى را از من بپذير. اگر چنين نبود كه «جهاد و جنگ براى زنان جايز نيست»، در هر لحظه هزار جان فداى جانان مى كردم و هر ساعت هزار شهادت را مى طلبيدم. (4)


1- الخصائص الزينبية، ص 336.
2- رَياحين الشريعة، ج 3، ص 41.
3- همان، ص 76.
4- حاج ميرزا حسين نورى محدث نورى، مستدرك الوسايل، ج 1، ص 318.

ص: 75

فاضل بيرجندى در كتاب «كبريت الأحمر» مى نويسد: «حضرت زينب چنان علاقه به برادر داشت كه در هيچ خواهر و برادرى ديده نشده است».(1) اين احترام و علاقه حضرت زينب عليها السلام به امام حسين عليه السلام يك طرفه نبود، بلكه امام حسين عليه السلام نيز به خواهرش علاقه شديد داشت و براى ايشان، احترام خاصى قائل بود. در موارد زيادى ديده شده كه هر گاه حضرت زينب عليها السلام بر امام حسين عليه السلام وارد مى شد، امام حسين عليه السلام او را به جاى خود مى نشاند و خود در برابرش مى نشست.(2)

5. آرامگاه حضرت زينب عليها السلام

آراى مورخان و محققان
اشاره

دانشمندان و مورخان در مورد محل دفن حضرت زينب عليها السلام اختلاف دارند و اين اختلاف بيشتر از آن جهت سرچشمه مى گيرد كه اميرمؤمنان عليه السلام، علاوه بر حضرت زينب عليها السلام دختران ديگرى به همين نام داشتند. چون كنيه حضرت زينب عليها السلام «ام كلثوم» است و برخى از دختران مولا على عليه السلام با همين كنيه معروف بوده اند، باعث تشديد اختلاف شده است. (3) در كتاب سيماى زينب كبرى عليها السلام آمده است:

«اميرالمؤمنين على عليه السلام حداقل دو دختر به نام زينب (زينب كبرى و زينب صغرى) و دو دختر ديگر به نام و كنيه ام كلثوم (ام كلثوم كبرى و ام كلثوم صغرى) داشت».

* در مورد مرقد و محل دفن حضرت زينب عليها السلام سه نظريه هست كه هر كدام مورد بحث قرار مى گيرد.

- مصر، در منطقه اى به نام «قنطرة السّياع» يا «حمراء القصوى».


1- رَياحين الشريعة، ج 3، ص 42.
2- سيماى زينب كبرى، ص 64 به نقل از رياحين الشريعة.
3- بعضى سه زينب و برخى دو ام كلثوم و جناب محسن امين، چهار دختر امِيرَ الْمُؤْمِنِين عليه السلام را با همين كنيه معرفى مى كنند؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 485.

ص: 76

- مدينه، در قبرستان «بقيع».

- دمشق، در روستاى راويه كه اكنون به «زينبيه» مشهور است.

الف) مصر
اشاره

برخى پنداشته اند كه محل دفن حضرت زينب عليها السلام در مصر، و در شهر «قاهره» در منطقه اى به نام «قنطرة السّياع» يا محلى به نام «حمراء القصوى» بوده است. در اين مكان بارگاهى وجود دارد كه مورد زيارت ميليون ها زائر مسلمان است آنان عقيده دارند، حضرت زينب عليها السلام پس از بازگشت از شام به مدينه، شروع به عزادارى و بيان فجايع و وقايع عاشورا كرد و يزيد و دست نشاندگان او را رسوا نمود؛ اين مسئله باعث انقلاب و شورشى در مدينه شد. يزيد پس از اطلاع از اوضاع شهر، كشتار وحشتناكى به نام واقعه حرّه را به وجود آورد و دستور داد كه حضرت زينب عليها السلام را به مصر تبعيد كنند.

«ابن جرير طبرى» ورود حضرت زينب را به مصر نقل مى كند و آن گاه به نقل از «عبداللَّه بن ايّوب انصارى» مى افزايد:

زنى را ديدم كه صورت او مثل خورشيد مى درخشيد؛ درباره اش سؤال كردم، گفتند:

«دختر اميرالمؤمنين عليه السلام است». فرماندار و استاندار مصر به نام مسلم بن مخلد به استقبال بانو شتافت و يازده ماه و نيم از او پذيرايى كرد و چون بانو رحلت نمود، در همان خانه اى كه امروز به نام حمراء القصوى معروف است، دفن شد ....

مرحوم حضرت آيت اللَّه العظمى نجفى مرعشى قدس سره كه در علم انساب و شناخت امام زادگان سرآمد بودند، عقيده داشتند كه زينب كبرى عليها السلام در مصر دفن شده اند.

تأييدكننده اين نظريه، كتاب «اخبار الزّينبات» عبيدلى (1)است.


1- علامه يحيى بن الحسن اعرجى از علماى قرن دوم و سوم است كه با چهار واسطه نسبش به امام سجاد عليه السلام مى رسد و از امام رضا عليه السلام حديث نقل مى كند. وى كه از متقدمين علم انساب محسوب مى شود و تأليفات زيادى دارد؛ از جمله «تهذيب الأنساب» و «تذكرة الأنساب» و «اخبار الفواطن» و «اخبار الزينبات» و ... علماى پس از او نيز به نوشتارش استناد جسته اند؛ از جمله: شيخ صدوق، شيخ طوسى، ابن شهر آشوب، نجاشى و ... (به نقل از كتاب راهنماى مصور سفر زيارتى سوريه، ص 26).

ص: 77

نقد و بررسى

محققان و دانشمندان، احتمال دفن حضرت زينب عليها السلام را در مصر بررسى كرده و به اين نتيجه رسيده اند كه نخستين كسى كه به دفن حضرت زينب عليها السلام در مصر اشاره كرده و ديگران نيز از جمله مرحوم آيت اللَّه العظمى نجفى مرعشى قدس سره از ايشان پيروى كرده اند، جناب عُبيدلى در كتاب اخبار الزينبات است. (1)عُبيدلى در كتابش به چند روايت تاريخى از دو تاريخ نگار به نام هاى «ابن عساكر» و «ابن طولون» استناد كرده و اين نظريه را داده است. اين نظريه كه شايد بعد از نظريه دمشق، پرجنجال ترين نظريه نيز به شمار مى رود، از چند جهت قابل بررسى است: از نظر سند، محتوا، كتاب و مؤلف آنكه به ترتيب به آن اشاره مى كنيم:

يك- سند: رواياتى كه در كتاب اخبار الزّينبات عُبيدلى آمده، پذيرفتنى نيست؛ چرا كه راويان آنها افراد مجهول هستند و در كتاب هاى «رجال» و «تراجم»، نامى از آنان برده نشده است.

دو- اين روايات از نظر محتوا و دلالت كاملًا متناقض است؛ به عنوان مثال:

- محتوا: در اين روايات آمده است كه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام عبداللَّه بن زبير به خون خواهى آن حضرت در مكه قيام كرد و زينب كبرى عليها السلام نيز در مدينه مردم را به شورش عليه بنى اميه دعوت نمود كه منجر به واقعه حرّه شد. فرماندار مدينه اوضاع را به يزيد گزارش داد؛ او نيز فرمان تبعيد زينب عليها السلام را به مصر صادر كرد. درحالى كه مى دانيم عبداللَّه بن زبير از دشمنان اهل بيت، اميرمؤمنان و حسين بن على عليهم السلام بوده است.


1- اين كتاب را اولين بار، استاد «حسن قاسم» اديب مصرى چاپ كرد. استاد حسن قاسم با تعصّب زيادى كه براى اثبات دفن حضرت زينب عليها السلام در مصر داشت. در عين حال اعتراف كرد كه در كتابخانه هاى مصر بيش از صدها هزار كتاب را بررسى كرده و دليلى به جز كتاب عبيدلى نيافته است.

ص: 78

- آنها مى گويند زينب وارد مصر شد و استاندار مصر، مسلمة بن مخلّد انصارى، به استقبال زينب شتافت و با اشك چشم مصيبت ها را تسليت گفت؛ درحالى كه استاندار مصر يكى از خبيث ترين افراد منافق بود كه حتى با على عليه السلام نيز بيعت نكرد. در آن زمان، مصر مركز مخالفان اميرمؤمنان على عليه السلام بود و هرگز حضرت زينب عليها السلام به آنجا نمى رفت.

مرحوم «شيخ محمد حسنين سابقى» در كتاب «مرقد العقيلة زينب» با موشكافى و دقّت به تناقضات كتاب اخبار الزينبات پرداخته و نكات تاريك و مبهم آن را آشكار ساخته و ثابت كرده است كه كتاب اخبار الزينبات، از آثار و تأليفات «يحيى بن حسن نسّابه» مشهور به «عبيدلى اعرجى» (متوفاى 227 ه ق) نيست، بلكه اثر شخص ديگرى به نام «شرف الدين ابى على حسينى عُبيدلى مصرى» است كه در قرن پنجم ه. ق مى زيسته است و تشابه در لقب عُبيدلى باعث اين اشتباه شده است.

* مرحوم سابقى براى تأييد اين نظريه به بيان نظرات 15 تن از علماى اهل سنت مى پردازد و سپس نظر موافق 35 تن از علماى شيعه را يادآور مى شود و عباراتى را از آنها نقل مى كند؛ از جمله اين علما: «ميرزا حسين نورى، شيخ محمد حسين كاشف الغطا، علّامه سيد عبد الحسين شرف الدين، شيخ عباس قمى، آيت اللَّه العظمى سيد محسن حكيم، آيت اللَّه العظمى خويى و ...».

چهار- مرحوم شيخ محمد حسنين سابقى در كتاب مرقد العقيلة زينب به تحقيق درباره مزار حضرت زينب عليها السلام در مصر پرداخته و نتيجه مى گيرد كه مرقد حضرت زينب عليها السلام در مصر نيست؛ زيرا:

اول اينكه: هيچ كدام از دانشمندان و مورخان مصرى، نه تنها به دفن حضرت زينب عليها السلام در مصر اشاره اى نكرده، بلكه برعكس، تصريح كرده اند كه حضرت زينب

ص: 79

وارد مصر نشده است؛ (1)به عنوان مثال، «ابن زيّات انصارى» (متوفاى 814 ه ق)، كتابى به نام «الكواكب السّيارة» درباره مقبره هاى مصر نوشته است. در اين كتاب، همه زنانى كه زينب (حدود يازده زينب) نام داشته اند و در مصر به خاك سپرده شده اند را با شرح حال و تاريخ وفات و محل قبرشان نوشته و در ميان آنها نامى از زينب كبرى عليها السلام دختر على عليه السلام نبرده است.

اگر زينب كبرى عليها السلام دختر على عليه السلام در مصر دفن شده بود، به يقين از ذكر آن كوتاهى نمى كرد. علاوه بر آن، نخستين كسى كه در اسلام، تاريخ مصر را نوشته «عبد الرحمن بن عبد الحكم» مصرى (متوفاى 257 ه. ق) به نام «منهج السالك فى أخبار مصر والقُرى والممالك» است. نسخه خطى آن در حال حاضر، در موزه انگلستان نگهدارى مى شود. در آن كتاب، بسيارى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه داخل مصر شده اند، نام برده است. اما كوچك ترين اشاره اى به ورود حضرت زينب كبرى عليها السلام، دختر على عليه السلام و دفن ايشان در مصر نكرده است. (2)دوم اينكه: جهانگردان مسلمانى كه در گذشته از مصر، ديدن كرده و از مقبره ها، زيارتگاه ها، مسجدها، مراكز مذهبى و علمى مصر گزارش ها و يادداشت هايى برداشته اند، هيچ نامى از حضرت زينب و مزار ايشان نبرده اند. (3) سوم اينكه: مزارهاى بانوان علويه اى كه در آن دوران زيارت مى شد و خلفاى فاطمى كه از سادات جليل القدر بوده و با كوشش فراوانى به زيارت آنان مى رفتند، هيچ كدام مربوط به حضرت زينب عليها السلام نبوده است.

چهارم اينكه: اگر جهانگرد يا مورخى بنويسد: قبرى در مصر است كه متعلق


1- در جايى تصريح مى كنند كه هيچ يك از فرزندان بلاواسطه على عليه السلام وارد مصر نشده اند.
2- سيد احمد فهرى، مرقد اهل بيت در شام، صص 54 و 58.
3- در دوره فرمانروايى فاطميان كه خود از سادات جليل القدر بوده اند و اهتمام فراوانى نسبت به تجليل از امام زادگان آن ديار داشته اند، از مزار حضرت زينب عليها السلام در مصر هيچ نامى نبرده اند.

ص: 80

به زينب (بدون ذكر نسب واجدادش)، داراى قبّه و بارگاهى است، معمولًا ذهن خواننده به زينب كبرى عليها السلام (دختر على عليه السلام) متوجه مى شود و پدران آن را از وسط حذف مى كنند؛ چه بسا ممكن است اين زينب با چندين واسطه از نوادگان حضرت على عليه السلام باشد و اين گونه سخن گفتن، معمول و متداول است كه افراد را به طور مستقيم به اجدادش نسبت مى دهند تا شرافت و افتخار را حفظ كرده باشند.

پنجم اينكه: از بررسى كتاب هاى مربوط به قبر حضرت زينب عليها السلام در مصر، فهميده مى شود: زينبى كه وارد مصر شده، «زينب بنت يحيى متوج ابن حسن انور» بوده كه در قرن دوم (1)مى زيسته و «ظافر»، خليفه فاطمى، با پاى پياده به زيارت او مى رفته است. پس از قرن ها، «حسن قاسم مصرى» مدعى شده كه ظافر، قبر حضرت زينب عليها السلام را زيارت كرده است. درصورتى كه در دوران خلافت ظافر و خلفاى ديگر فاطمى در مصر، قبرى منسوب به حضرت زينب عليها السلام وجود نداشته و اين اشتباه، ناشى از تشابه اسمى است.

ب) مدينه (بقيع)
اشاره

تعداد كمى از مورخان و محققان، قبر حضرت زينب عليها السلام را در مدينه (بقيع) مى دانند. از جمله مرحوم علامه بيرجندى كه ادعاى اجماع(2) كرده است و از ميان محققان و مورّخان شيعه تنها «علامه سيد محسن امين جبل عاملى»(3) نظرشان بر مدينه و قبرستان بقيع است. اين عده مى گويند:


1- درحالى كه زندگانى زينب كبرى عليها السلام از ششم ه. ق تا شصت و دو ه. ق بوده است. يعنى مربوط به قرن اول
2- اتفاق نظر پيدا كردن علما و فقها در طول زمان درباره مسائل شرعى؛ حسن انورى، فرهنگ فشرده سخن، ج 1.
3- مرحوم علامه سيد محسن الامين از علماى برجسته شيعه در لبنان و سوريه و صاحب كتاب ارزشمند «اعيان الشيعه» بود كه در گسترش شيعه در سوريه نقش بسزايى داشت، ايشان در رجب 1371 ه. ق وفات يافت. مرقدش در راهروى ورودى در غربى حرم مطهر حضرت زينب عليها السلام داخل اطاقكى قرار دارد.

ص: 81

زينب عليها السلام در مدينه متولد و بزرگ شد. خانواده او نيز (به ويژه عبداللَّه بن جعفر، همسر ايشان) در همين شهر زندگى كرده و وفات يافته بيشتر است. حضرت زينب عليها السلام نيز پس از گذراندن حادثه تلخ كربلا و دوران اسارت، به گواهى موثق تاريخ به مدينه بازگشته و خروج او از اين شهر از نظر احاديث و تاريخ، ثابت نشده است.

اين عده درباره تبعيد حضرت زينب عليها السلام از مدينه به مصر يا شام، به دستور يزيد چنين مى گويند: «يزيد پس از شهادت امام حسين عليه السلام وجهه ملى و حكومتى خود را از دست داد و ديگر نفوذ و قدرتى نداشت كه بتواند دختر على عليه السلام، زينب كبرى عليها السلام، را از مدينه به شهر ديگرى تبعيد نمايد. بنابراين، طبيعت قضيه و استصحاب (1) تاريخى ايجاب مى كند كه مدفن زينب عليها السلام در مدينه باشد. در اين ميان، بعضى از معتقدان اين نظريه، همچون «ابن حورانى» و «محسن الامين» قبر زينب موجود در راويه دمشق را منسوب به ام كلثوم صغرى، دختر على عليه السلام مى دانند كه اين مطلب درست نيست؛ چراكه خواهر كوچك حضرت زينب عليها السلام در زمان امام حسن عليه السلام در مدينه از دنيا رفت و قبرش در مدينه است، نه شام. (2)

نقد و بررسى

تاريخ نگاران و دانشمندان بسيارى اين نظريه را رد كرده و پاسخ هايى داده اند:

اول اينكه: ادعاى اجماع بر اين نظر درست نيست؛ چرا كه دانشمندان و مورخانى كه قبر حضرت را در خارج از مدينه مى دانند، بيشتر است و تنها محسن الامين با اين ديدگاه موافق است.

دوم اينكه: اگر حضرت زينب در بقيع دفن شده بود، با آن شهرت و عظمتى كه

با كاروان شام ؛ ؛ ص81


1- صحيح پنداشتن چيزى كه در گذشته يقينى بوده است؛ حسن انورى، فرهنگ فشرده سخن، ج 1.
2- سيماى زينب كبرى، ص 161.

ص: 82

داشتند، به طور يقين، اكنون نام و نشانى از مزار وى يافت مى شد؛ چنان كه افراد زيادى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله، از زنان، عمه ها، همسر وى، عبداللَّه بن جعفر و ديگر بستگان كه به مراتب، پايين تر بودند، هم اكنون قبرهاى شان معلوم است.

سوم اينكه: در مورد نفوذ نداشتن يزيد در مدينه نيز بايد گفت: يزيد اگرچه از نظر مردم نفوذ نداشت، ولى شرارت، قساوت و ستمگرى او باقى بود و بعد از حادثه كربلا، به مكه و مدينه حمله كرد و سه روز جان و ناموس مردم مدينه را بر سپاه خود مباح ساخت و جنايت هايى را مرتكب شد كه مانندش در تاريخ ديده نشده است. با توجه به سخنرانى هاى كوبنده زينب عليها السلام و تحريك مردم عليه حكومت يزيد، احتمال خطر و دستور تبعيد حضرت زينب عليها السلام و ... جاى ترديد باقى نمى ماند كه زينب عليها السلام اين شهر را ترك كرده است.

ج) شام (دمشق)

با رد دو نظريه سابق، از دلائل و شواهد فراوان ديگر برمى آيد كه مرقد پاك حضرت زينب عليها السلام، دختر اميرمؤمنان عليه السلام در زينبيه دمشق است. اما درباره علت و چگونگى اينكه آن حضرت از شهر جدّ بزرگوارش، مدينه، دست كشيده و به اين سرزمين (شام) آمده است، ديدگاه هاى گوناگونى وجود دارد:

- بعضى بر اين عقيده اند كه آن بانو در جريان تهاجم سپاه يزيد به مدينه، در سال 63 ه. ق و كشته شدن افراد بسيارى، به خصوص دو فرزند عبداللَّه بن جعفر از همسر ديگرش، به اين ديار آمده است.

- برخى ديگر مى گويند: سال قحطى در مدينه باعث شد كه شوهر حضرت زينب، عبداللَّه بن جعفر، از نظر مالى ضعيف شود و نتواند نياز مستمندان را برطرف نمايد.

چراكه، او عادت به بخشندگى داشت و فقر مردم او را آزار مى داد. بنابراين، رو به شام رفت؛

ص: 83

زيرا در آنجا مزارع و باغ هاى فراوان داشت.

- گروهى نيز معتقدند كه حضرت زينب عليها السلام پس از شهادت امام حسين عليه السلام و بازگشت به مدينه، با خطبه هاى آتشين و كوبنده، مردم را آگاه كرد و ظلم و ستم يزيد و اطرافيان او را افشا كرد و اين اخبار به گوش يزيد رسيد، در نتيجه دستور تبعيد حضرت زينب عليها السلام را صادر كرد. (1) مرحوم آيت اللَّه العظمى نجفى مرعشى عقيده داشتند كه اين بارگاه به نيت هر كدام از اين دو بانوى بزرگوار زيارت شود، عين صواب است و زائران اجر مى برند؛ چرا كه زينب كبرى عليها السلام و ام كلثوم عليها السلام، هر دو از فرزندان اميرالمؤمنان امام على عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام هستند. (2)

به شرق و غرب مجوييد قبر پاك زينب به سوى قلب او رويد كان مزار وى است

داستان علامه امينى و قبر حضرت زينب عليها السلام

برخى از محققان در داستانى از علامه امينى درباره مزار حضرت زينب در شام چنين مى نويسند: قبل از انتشار كتاب مرقد العقيلة زينب، بيشتر گمان ها به حرم موجود در قاهره بود. در آن زمان، آيت اللَّه سيّد عبدالعزيز طباطبائى، در خدمت مرحوم آيت اللَّه علّامه امينى (صاحب كتاب ارزشمند الغدير) به حرم مطهر حضرت زينب عليها السلام در دمشق مشرف شده بود، به هنگام خروج از حرم از ايشان پرسيده بود: نظر شما در مورد اين حرم چيست؟ علّامه امينى فرموده بود: «اينجا رمز حضرت زينب عليها السلام مى باشد». (3)


1- علاوه بر اينها ممكن است علل ديگرى در كار باشد كه به دست ما نرسيده است.
2- همان، ص 26.
3- همان، ص 30.

ص: 84

6. اشعار

تشرّف به حرم حضرت زينب عليها السلام

آمدم بر درگهت با چشم گريان زينبا!تو كريم عالمى من بر تو مهمان زينبا!

گرچه سر تا پا گناهم زائر قبر توام روى لطف و مرحمت از من مگردان زينبا!

آمدم چون كعبه، قبرت را بگيرم در بغل با تو بندم بار ديگر عهد و پيمان زينبا!

آمدم تا از تو پرسم از چه بعد قرن هامانده قبر مادرت از ديده پنهان زينبا!

آمدم تا با تو گويم سائلم درمانده ام باز كن بر من ز رحمت، باب احسان زينبا!(1)

السّلام اى قهرمان كربلا

السلام اى قهرمان كربلااى پرستار يتيمان و نسا

زينبا صدّيقه صغرى تويى يادگار حضرت زهرا تويى

اى پناه اهل بيت طاهرين مونس و غمخوار زين العابدين

تا به كوفه خودنمايى كرده اى زينبا كار خدايى كرده اى (2)

زينب كيست؟

نه فقط ياور حسينى توكه پيام آور حسينى تو

اولين يار و آخرين همدم تا دم آخر حسينى تو

جان به كف برگرفته در گودال زائر پيكر حسينى تو

دست از جان خويش شسته هم سفر با سر حسينى تو(3)


1- نخل ميثم، ج 3، ص 121 با اندكى تغيير.
2- عبدالرحمان انصارى، پيام زينب، ص 144.
3- نخل ميثم، ج 1، ص 453.

ص: 85

اربعين و سلام بر قبر برادر

بر سر قبر برادر چون رسيدناله و آه و فغان از دل كشيد

گفت با قبر برادر اين سخن السّلام اى شاه بى غسل و كفن

السّلام اى تشنه آب فرات السّلام اى كِشتى بَحر نجات

خواهرت از شامِ ويران آمده بهر تو امروز مهمان آمده (1)

بازگو اى جان شيرين على (حضرت زينب عليها السلام)

بازگو اى جان شيرين على داستان درد ديرين على

بازگو كن قصه مسمار راماجراى آن در و ديوار را

از همان تشتى كه پر خون شد ازودامن افلاك، گلگون شد ازو

زينب اى شمع تمام افروخته يادگار خيمه هاى سوخته

بازگو از كربلاى دردهاقصّه نامردها و مردها

بازگو از كام خشك مشك هاگريه ها و ناله ها و مشك ها

از فرات و بى قرارى هاى آب رود رود و اشك بارى هاى آب

بازگو از مجلس شوم يزيدوان تلاوت هاى قرآن مجيد

با دل تنگ تو اين غم ها چه كرد؟دردها و داغ ماتم ها چه كرد؟(2)


1- رياحين الشريعة، ج 3، ص 201.
2- پيام زينب، ص 122.

ص: 86

افشاگرى ستمگران

زينب آمد شام را يكباره ويران كرد و رفت اهل عالم را ز كار خويش حيران كرد و رفت

با لسان مرتضى از ماجراى نينواخطبه اى جانسوز اندر كوفه عنوان كرد و رفت

شام غرق عيش و عِشْرَت بود در وقت ورودوقت رفتن شام را شام غريبان كرد و رفت (1)

7. زيارت نامه

اشاره

زيارت مخصوصى از ناحيه معصوم عليه السلام درباره حضرت زينب عليها السلام به دست ما نرسيده است، اما سزاوار است در زيارت حضرت زينب عليها السلام، آداب زيارت بزرگان دين مراعات شود و زيارت نامه اى كه در خور شأن قهرمان كربلا باشد، خوانده شود.

بهترين زيارت نامه اى كه در كنار مرقد شريف حضرت زينب عليها السلام مى توان خواند، زيارت نامه اى است كه از امام رضا عليه السلام براى خواهرش «حضرت معصومه عليها السلام» نقل شده است. (2) اميد است مورد عنايت و كرامت حضرت زينب عليها السلام و خاندان اهل بيت عليهم السلام قرار گيرد.

الف) اذن دخول حرم مطهر حضرت زينب عليها السلام

بِاذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنِ رَسُولِهِ وَ اذْنِ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ انْبِيائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَالأَئِمَّةِ


1- همان، ص 120.
2- دليل انتخاب اين زيارت نامه به جهت شباهت هاى متعددى است كه بين حضرت معصومه عليها السلام و حضرت زينب عليها السلام وجود دارد؛ از جمله: هر دو دختر معصوم، خواهر معصوم، عمّه معصوم، مورد عنايت خاصّ برادر، عاشق برادر و به دنبال او بودند و ... مضاف بر اينكه مفاهيم زيارت نامه، سلام ها و دعاهاى آن به نحوى كامل، زيبا و جامع و در نهايت احترام است.

ص: 87

الْمَعْصُومِينَ، وَ بِاذْنِ السَّيِّدَةِ زَيْنَبَ الْكُبْرى بِنْتِ الْإِمامِ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ، ادْخُلُ هذِهِ الرَّوْضَةَ الْمُبارَكَةَ، وَ ادْعُو اللَّهَ بِفُنُونِ الدَّعَواتِ، وَ اعْتَرِفُ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ لِلنَّبِىِّ وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ بِالطّاعَةِ، رَبِّ ادْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ، وَ اخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ، وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً.

ب) زيارت حضرت زينب عليها السلام

هنگامى كه نزد ضريح حضرت زينب عليها السلام رسيدى، رو به قبله و به طرف ضريح حضرت بايست و به قصد «رجا»(1) 34 مرتبه اللَّهُ اكْبَر، 33 مرتبه سُبْحانَ اللَّهِ و 33 مرتبه الْحَمْدُ لِلَّهِ بگو و سپس زيارت نامه را بخوان:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلى آدَمَ صَفْوَةِ (2)اللَّهِ، السَّلامُ عَلى نُوحٍ نَبِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلى ابْراهِيمَ خَليلِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلى مُوسى كَلِيمِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلى عِيسى رُوحِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ خَلْقِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِيَّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ خاتَمَ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ المُؤْمِنِينَ عَلِىَّ بْنَ ابِى طالِبٍ وَصِىَّ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكُما يا سِبْطَيْ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ وَسَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَ الْعابِدينَ وَ قُرَّةَ عَيْنِ النّاظِرينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِيِّ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ الْبارَّ الأَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا موُسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطّاهِرَ الطُّهْرَ، السَّلامُ


1- «رجا» به معناى اميدوارى است؛ يعنى دستور صريح در اين زمينه و حتى نفس زيارت نامه از معصوم عليه السلام واردنشده است، اما اين ذكرها را به قصد «رجا» انجام مى دهيم و اميدواريم كه چنين باشد و ان شاءاللَّه اجر ببريم. مضاف بر اينكه زيارت نامه حضرت معصومه عليها السلام كه منقول از امام رضا عليه السلام است به همراه تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام بوده و ذكر زيارت نامه بدون تسبيحات در زيارت نامه اول، مناسب نيست.
2- صِفْوَة به كسر صاد و فتح صاد به معناى برگزيده است.

ص: 88

عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ موُسَى الرِّضا الْمُرْتَضى، السَّلامُ عَلَيْكَ يامُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ التَّقِىَّ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِيَّ النّاصِحَ الأَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ، السَّلامُ عَلَى الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى نُورِكَ وَ سِراجِكَ وَ وَلِىِّ وَلِيِّكَ وَ وَصِىِّ وَصِيِّكَ، وَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَديجَةَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ امِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا اخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِيِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا اخْتَ وَلِيِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا عَمَّةَ وَلِىِّ اللَّه وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ فِى الْجَنَّةِ، وَ حَشَرَنا فِى زُمْرَتِكُمْ وَ أَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ، وَ سَقانا بِكَأْسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِىِّ بْنِ ابِى طالِبٍ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، اسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُرِيَنا فِيكُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ، وَ أَنْ يَجْمَعَنا وَ ايّاكُمْ فِى زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَ أَنْ لا يَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ انَّهُ وَلِيٌّ قَديرٌ، اتَقَرَّبُ الَى اللَّهِ بِحُبِّكُمْ وَالْبَرائَةِ مِنْ أَعْدائِكُمْ، وَالتَّسْلِيمِ الَى اللَّهِ راضِياً بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ عَلى يَقِينِ ما أَتى بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بِهِ راضٍ، نَطْلُبُ بِذلِكَ وَجْهَكَ يا سَيِّدِى اللَّهُمَّ وَ رِضاكَ وَالدّارَ الْآخِرَةَ، يا زَينَبُ اشْفَعِى لِى فِى الْجَنَّةِ فَانَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً مِنَ الشَّأنِ، اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ أَنْ تَخْتِمَ لِى بِالسَّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنِّى ما انَا فِيهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِيمِ، اللَّهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَ تَقَبَّلْهُ بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ وَ عافِيَتِكَ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اجْمَعِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً يا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ.

ج) زيارت وداع حضرت زينب عليها السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، اسْتَوْدِعُكِ اللَّهَ وَ اسْتَرْعِيكِ وَ

ص: 89

اقْرَءُ عَلَيْكِ السَّلامَ، اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِيارَةِ أُمِّ الْمَصائِبِ زَيْنَبَ بِنْتِ عَلِىٍّ، فَإِنِّى أَسْأَلُكَ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ ابَداً ما ابْقَيْتَنِى، فَاذا تَوَفَّيْتَنى فَاحْشُرْنِى فِى زُمْرَتِها، وَادْخِلْنِى فِى شَفَاعَتِها، وَ شَفاعَةِ جَدِّها وَ أبِيها وَ أُمِّها وَ أَخِيها بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ(1)

و از پروردگار درخواست كن كه بار ديگر، شما را به زيارت آن مكرّمه برگرداند و اين آخرين عهد و زيارت شما نباشد.


1- ادعيه و زيارت شام، ص 152.

ص:90

ص: 91

فصل سوم: حضرت رقيّه عليها السلام

اشاره

شيخ مفيد، تعداد اولاد امام حسين عليه السلام را شش تن (4 پسر و 2 دختر) ذكر مى كند كه عبارتند از:

على اكبر، (امام سجاد عليه السلام) (1)، على اصغر، جعفر بن الحسين (مادرش قُضاعيّة بود) كه در زمان حيات امام حسين عليه السلام از دنيا رفت، عبداللَّه. (فرزند شيرخوار)، سُكَيْنَة دختر رباب، فاطمه (مادرش امّ اسحاق بود). (2)البته مرحوم مجلسى (3)تعداد فرزندان امام حسين عليه السلام را ده تن ذكر مى كند.

در اينكه مراد از على اكبر يا على اوسط، امام زين العابدين است يا خير و همچنين سنّ ايشان در كربلا، اختلاف است. اما در مورد دختران امام حسين چنين آمده است:

الف) برخى منابع، سه دختر براى آن حضرت ذكر كرده اند: «سكينه، فاطمه و زينب».(4) ب) در برخى منابع ديگر (مثل كامل بهائى و نفس المهموم) از دختر ديگرى به نام «رقيّه» نام مى برند كه در كربلا حضور داشته و سنّ شريفش حدود 3 يا 4 سال بوده است.


1- شيخ مفيد برخلاف آنچه مشهور است، امام سجاد عليه السلام را على اكبر مى داند و مى گويد على اصغر جوانى است كه دركربلا همراه پدرش امام حسين شهيد شد.
2- محمد بن محمد بن نعمان شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 135.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 331.
4- گروهى از پژوهشگران، نگاهى نو به جريان عاشورا، ص 158.

ص: 92

علاوه بر اختلاف، در وجود دخترى به نام رقيه براى امام حسين عليه السلام، در مورد مادر وى نيز اختلاف است:

الف) به نقلى مادر رقيّه عليها السلام، «امّ جعفر قُضاعيّة» بوده است، ولى دليل مستندى در اين باره در دست نيست. (1) ب) برخى آن حضرت را خواهر تنى امام سجاد عليه السلام مى دانند و «شهربانو» را مادر او مى پندارند. درحالى كه شهربانو در تولّد امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت.

ج) از قرائن تاريخى و تصريح برخى از مورخان برمى آيد كه «امّ اسحاق»، دختر طلحه، مادر حضرت رقيّه بوده است. اين زن پاك و شايسته، نخست همسر امام حسن عليه السلام بود و چون امام مجتبى عليه السلام در سال 50 ه. ق به شهادت رسيد، آن حضرت، به برادرش امام حسين عليه السلام وصيت كرد كه با ام اسحاق ازدواج كند. بنابراين، رقيّه از او متولد شد. اما با كمال تأسف طولى نكشيد كه ام اسحاق از دنيا رفت و تمام عواطف رقيّه، به پدرش امام حسين عليه السلام معطوف شد. بنابراين، حضرت سيد الشهدا، اين دختر را دوست داشت.

تولّد اين خانم كوچك، ظاهراً حدود سال 57 ه. ق در مدينه بوده است. بنابراين، سنّ او به هنگام شهادت در خرابه شام 3 يا 4 سال بوده است.

از برخى كتاب هاى تاريخى و روايى چنين به نظر مى رسد كه نام ديگر رقيّه، «فاطمه صغيره» بوده است.(2)

1. اسناد حقّانيت حضرت رقيّه عليها السلام

برخى از تاريخ نگاران و پژوهشگران در آثار خود، وجود دختر خردسال امام حسين عليه السلام به نام رقيّه و دفن ايشان در سوريه را ثبت نكرده يا با ترديد از كنار اين


1- ستاره درخشان شام، ص 199.
2- در برخى نقل ها سن آن حضرت را 5 يا 7 ساله دانسته اند.

ص: 93

مسئله گذشته اند. (1) اما بر آشنايان به تاريخ اسلام و تشيع پوشيده نيست كه:

اولًا: سرچشمه بعضى از اختلافات را مى توان در تشابه اسمى يا القاب زيادى دانست كه در خاندان و نوادگان اهل بيت بوده است. (2)ثانياً: شيعه، يك گروه ستم ديده، مظلوم و غارت شده است كه بارها در طول تاريخ، هدف هجوم و تجاوزهاى وحشيانه قرار گرفته، بسيارى از پيشوايان دين و رجال شاخص آنها، شهيد شده و آثار علمى و تاريخى شان سوزانده شده است. در تحقيق و اثبات اين امر، فقط كافى است به بعضى از حوادث ثبت شده قديمى بنگريم؛ از جمله:

- كتاب سوزى مشهور محمود غزنوى در رى به سال 423 ه ق.

- كشتار و كتاب سوزى طغرل در بغداد، عصر شيخ طوسى.

- داستان حَسَنَك وزير و در به درى فردوسى.

- كشتار و كتاب سوزى هاى «جَزّار» حاكم مشهور عثمانى در شامات، در جنوب لبنان و ....(3) بنابراين، شيعه در گذر اين تاريخ پر درد و رنج، نه تنها مجال ثبت بسيارى از حوادث تاريخى را (چنان كه بايد و شايد) نداشته، بلكه بخش زيادى از آثار و مآخذ تاريخى خويش را از دست داده است و آنچه برايش مانده، تنها بخشى از آثار مكتوب، همراه با اطلاعاتى است كه به صورت شفاهى، سينه به سينه نقل شده و اكنون در ذهن شيعه موجود است؛ اما اسناد تاريخى و حديثى عبارتند از:

الف) قديمى ترين سندى كه از وجود دخترى به نام رقيه عليها السلام (در كتاب سكينه عليها السلام) خبر مى دهد، قصيده سوزناك «سيف بن عَميره»، صحابى بزرگ امام


1- شهيد مطهرى در جلد دوم كتاب «حماسه حسينى» (يادداشت ها) فصل پنجم، وجود دخترى به نام حضرت رقيّه را قبول ندارد و مى فرمايد: «از جمله تحريفات، داستان طفلى است از ابى عبداللَّه كه در شام از دنيا رفت و بهانه پدر مى گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات يافت».
2- نمونه آن را مى توان در اختلاف مدفن حضرت زينب عليها السلام مطالعه كرد.
3- ستاره درخشان شام، ص 17.

ص: 94

صادق عليه السلام، است. سيف بن عَميره نخعى كوفى، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام كاظم عليهما السلام و از راويان برجسته مشهور شيعه است كه رجال شناسان بزرگى چون شيخ طوسى (در فهرست)، نجاشى (در رجال)، علّامه حلى (در خلاصة الأقوال)، ابن داوود (در رجال) و علّامه مجلسى (در وجيزه) به وثاقت وى تصريح كرده اند. «سيف بن عَميره» همچنين از جمله راويان زيارت معروف عاشورا (به نقل از امام باقر عليه السلام) است كه در رثاى سالار شهيدان عليه السلام چكامه (1)بلند و پرسوزى دارد كه بزرگان بسيارى آن را در كتاب هاى خود به صورت مختصر يا مفصل، آورده اند. در دو بيت از ابيات قصيده سيف بن عميره، نامى از حضرت رقيه برده شده است كه فقط به همان دو بيت اشاره مى كنيم:

و رقيّة رقّ الحسود لضعفهاو غدا ليعذرها الّذى لم يعذر

لم أنسها و سكينة و رقيّةيبكينه بتحسّر و تزفّرٍ (2)

و رقيّه اى كه حسود، بر ضعف او دل سوزاند، حتى كسى كه عذر نمى پذيرد، او را معذور دانست.

فراموش نكرده ام خانم را و سكينه و رقيه را، بر او مى گريند با حسرت و آه.

ب) يكى ديگر از مآخذ كهن ما كه در آن، ضمن شرح جريانات عاشورا، نامى از حضرت رقيه عليها السلام به ميان آمده، كتاب مشهور «لهوف»، نوشته محدّث و مورّخ جليل القدر، سيّد بن طاووس (متوفّاى 664 ه. ق) است.

سيّد بن طاووس مى نويسد: حضرت سيدالشّهدا زمانى كه اشعار معروف «يا دَهْر افٍّ لَكَ مِنْ خَليلٍ ...» را ايراد فرمود و زينب و اهل حرم عليهم السلام، گريه و ناله كردند، حضرت، آنان را به صبر امر كرد و فرمود: «يا أُخْتاه يا امَّ كُلْثُوم، وَ أَنْتِ يا زينب، وأنتِ يا رقيّه و ...»(3) ؛ اى خواهر اى ام كلثوم و تو اى زينب و تو اى رقيّه و تو اى فاطمه و تو اى


1- شعر، به ويژه قصيده؛ فرهنگ فشرده سخن، ج 1.
2- ستاره درخشان شام، صص 19- 21.
3- سيد بن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف.

ص: 95

رباب! زمانى كه من به قتل رسيدم، در مرگم گريبان چاك نزنيد و روى نخراشيد و كلامى ناروا بر زبان نرانيد.

ج) مورّخان و محدّثان بزرگى، از جمله مرحوم محدّث قمى، از كتاب «كامل بهائى»،(1) نوشته عماد الدين حسن بن على بن محمد طبرى (معاصر شيخ طوسى) مى نويسد كه ايشان در ضمنِ بيان خوابِ دختر چهار ساله امام حسين عليه السلام، سرگذشت اين دختر را نقل مى كند. اين خواب و سرگذشت حضرت رقيّه عليها السلام در مباحث آينده بيان خواهد شد.

د) عبدالوهّاب بن احمد شافعى مصرى، مشهور به شعرانى (متوفّاى 973 ه ق) در كتاب «المنن» و سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى (متوفى 1294 ه ق) در كتاب «ينابيع المودة»، مرحوم آيت اللَّه حاج ميرزا هاشم خراسانى نيز (متوفاى 1352 ه ق) در كتاب «منتخب التواريخ» و بسيارى در نوشته هاى خود به نام رقيّه و بعضى از حوادث مربوط به آن حضرت، اشاراتى كرده اند.

2. آخرين ديدار رقيه با امام حسين عليه السلام در كربلا

حضرت امام حسين عليه السلام، در نهضت كربلا براى اهداف خاصى خاندان خود را به همراه آورده بود؛ از جمله دختر سه ساله اش جزو كاروان عاشورا بود. در بعضى روايات آمده است: حضرت سكينه عليها السلام در روز عاشورا، به خواهر سه ساله اش حضرت رقيّه، گفت: «بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود». امام حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آن گاه رقيّه عليها السلام صدا زد: «بابا! مانعت نمى شوم. صبر كن تا تو را ببينم». امام حسين او را در آغوش گرفت و لب هاى خشكيده اش را بوسيد. در اين هنگام آن نازدانه ندا داد كه «الْعَطَش! الْعَطَش! فَإِنَّ الظَّمأَ قَدْ أَحْرَقَنِى»(2) ؛ «بابا بسيار تشنه ام. تشنگى جگرم را آتش زده است».


1- اين كتاب در سال 675 ه. ق تمام شد و تأليف آن، نزديك 12 سال طول كشيد.
2- ستاره درخشان شام، به نقل از وقايع عاشورا، ص 455 و حضرت رقيه، ص 550.

ص: 96

وداع امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با اهل بيت عليهم السلام بسيار جان سوز بود. ولى آخرين صحنه دل خراش و جگرسوز، وداع ايشان با دختر سه ساله اش بود، «هلال بن نافع» كه از سربازان دشمن بود، مى گويد: من پيشاپيش صف ايستاده بودم. ديدم امام حسين عليه السلام پس از وداع با اهل بيت خود به سوى ميدان مى آيد. در اين هنگام، ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خيمه بيرون آمد، با گام هاى لرزان، دوان دوان به دنبال امام حسين عليه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانيد. آن گاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد: «يا أَبَه! أُنْظُر إِلَىَّ فَإِنِّى عَطْشانٌ»؛ «بابا جان! به من بنگر كه چقدر تشنه ام».

شنيدن اين سخن كوتاه، اما جگرسوز، آن چنان امام حسين عليه السلام را منقلب كرد كه بى اختيار اشك از ديدگانش جارى شد؛ همراه با نوازش، به دخترش فرمود: «بُنَيَّةُ! اللَّهُ يَسقيكِ فَانَّهُ وَكِيلِى»؛ «دختر عزيزم! خدا تو را سيراب مى كند، او وكيل من است».

هلال مى گويد: پرسيدم: اين دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسين عليه السلام داشت؟

به من پاسخ دادند: او رقيّه، دختر سه ساله امام حسين عليه السلام است. (1)عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خيمه ها ريختند، در درون خيمه ها 23 كودك از اهل بيت عليهم السلام را يافتند. به عُمَر بن سعد، گزارش دادند كه اين 23 كودك بر اثر شدّت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب دهند. وقتى كه نوبت به حضرت رقيه عليها السلام رسيد، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد. يكى از سپاهيان دشمن پرسيد: كجا مى روى؟ حضرت رقيه فرمود: «بابايم تشنه بود. مى خواهم او را پيدا كنم و برايش آب ببرم». به او گفتند: «آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهيد كرده اند!» حضرت رقيّه درحالى كه گريه مى كرد، فرمود: «پس من هم آب نمى آشامم».(2)


1- ستاره درخشان شام، ص 200؛ به نقل از بعضى كتب.
2- سرگذشت جان سوز حضرت رقيه، ص 262؛ به نقل از كتال حضرت رقيه، ص 7.

ص: 97

3. توصيف خرابه شام

شيخ مفيد روايت كرده كه: «يزيد پليد دستور داد كه خاندان امام حسين عليه السلام را همراه با امام سجاد عليه السلام در خرابه اى (كه پشت قصر الخضراء يزيد بود) جاى دهند كه نه حفاظ گرما داشت و نه سرما، طورى كه پوست مباركشان ترك برداشت». (1) در بعضى نقل ها چنين آمده كه ديوار آن خرابه كج شده و در حال خراب شدن بود.

امام سجاد عليه السلام فرمود: هنگامى كه ما را در خرابه شام قرار دادند، در آنجا انواع رنج ها را بر ما روا داشتند. روزى ديدم عمه ام حضرت زينب عليها السلام، ديگى بر روى آتش نهاده است. گفتم: عمّه جان! اين ديگ چيست؟ فرمود: كودكان گرسنه اند، خواستم به آنها وانمود كنم كه براى شان غذا مى پزم و بدين وسيله آنان را آرام كنم!

گويا منظور يزيد، از اسكان اسرا در خرابه شام اين بود كه آن خانه بر سر ايشان خراب شده و كشته شوند.

4. مدّت توقف كاروان در دروازه شام

براى اينكه شهر را به طور كامل آراسته و زينت كنند، كاروان اسيران اهل بيت عليهم السلام را مدت سه روز، بيرون دروازه شام، متوقف كردند. پس از سه روز، هزاران نفر زن و مرد با زدن دف و دايره، پوشيدن لباس هاى نو، بستن حنا و نيز، طبل و سنج و شيپور نواختن مأموران حكومتى، براى استقبال اسيران به خارج شهر آوردند. سپس اسيران را به عنوان اينكه اسراى كفارند، از دروازه ساعات، داخل شهر كرده و به طرف مجلس يزيد (كه قصر الخضراء: كاخ سبز يزيد نام داشت) بردند؛ درحالى كه به همه مردم اجازه شركت در اين مجلس داده شده بود.(2)


1- 200 داستان از كرامات و مصائب حضرت رقيه، ص 168.
2- حسين نورى همدانى، جايگاه بانوان در اسلام، ص 304.

ص: 98

5. مدّت اقامت كاروان در خرابه شام

در مورد مدت اقامت اهل بيت عليهم السلام و كاروان اسرا در خرابه شام، اختلاف است؛ به طورى كه نمى توان براى آن، زمان معينى مشخص كرد. اگر طبق گفته مورخان، ورود اسرا را به شام، اول ماه صفر بدانيم و شهادت حضرت رقيّه را در پنجم صفر، نتيجه مى گيريم كه حضرت رقيّه عليها السلام خود، چهار روز در آن خرابه به سر برده است.

اما در مورد مدت اقامت كاروان اسرا در خرابه شام، برخى ده روز، بعضى چهل روز و عده اى هم تا شش ماه را تخمين زده اند. با توجه به مطالعات و بررسى كتاب هاى زياد، به نظر حقير، توقف كاروان اسرا در خرابه شام، حدود يك هفته طول كشيد.

6. شهادت

پس از وقايع جان سوز بسيار در كربلا و رنج هاى فراوانى كه در مسير اسارت و خرابه شام بر اسيران تحميل شده بود، حضرت رقيه عليها السلام پس از آن گفت وگوى جگر سوز با سر بريده پدرش، لب هاى خود را بر لبان خشكيده پدر گذاشت؛ آن قدر گريست تا از هوش رفت اهل بيت عليهم السلام ديدند ديگر صدايى از نازدانه امام حسين عليه السلام نمى آيد. گمان كردند كه حضرت رقيه عليها السلام به خواب رفته است. حضرت زينب عليها السلام جلو آمد و او را بلند كرد، اما ناگاه متوجه شد كه دُردانه برادرش حركت نمى كند. در اين هنگام متوجه شدند كه روح بزرگش كه در كالبدى كوچك بود، به سوى روح پدر كه با آغوش باز منتظر او بود، پرواز كرده است.

مرحوم شيخ عباس قمى درباره لحظه شهادت حضرت رقيه عليها السلام چنين مى نويسد:

«حضرت رقيه پس از درد دل با سر بريده پدر، رنجور شد و از غم و اندوه فراوان، پس

ص: 99

از چند روز، وفات كرد».

نازنينان جملگى در خواب نازكودكى بيدار، گرم سوز و ساز

بهر ديدار پدر بى تاب شدشمع آسا گريه كرد و آب شد

مرگ آن كودك دل خسته زاربُرد از اهل حرم تاب و قرار

باز افزود غمى بر غمشان تازه گرديد كهن ماتمشان

***

عاشق از هجران دهد جان، ليك آن طفل يتيم چون به وصل باب نايل شد به در جان كرد و رفت

رفت از داغ پدر جانش برون از تن، ولى عالمى را همچو موى خود پريشان كرد و رفت

7. گفت وگوى زن غسّاله

در برخى روايات چنين آمده است: هنگامى كه زن غسّاله بدن حضرت رقيّه را غسل مى كرد، ناگاه دست از غسل كشيد (و طبق برخى نقل ها، بلند بلند گريه كرد) و گفت: سرپرست اين اسيران كيست؟! حضرت زينب فرمود: چه مى خواهى؟ غسّاله گفت: اين دخترك به چه بيمارى مبتلا بوده كه بدنش كبود است؟ حضرت زينب عليها السلام در پاسخ فرمود: اى زن! او بيمار نبود، اين كبودى ها آثار تازيانه هاى دشمنان است.(1)

بيا تو اى زن غسّاله از طريق وفابه اين صغيره بده غسل از براى خدا


1- ستاره درخشان شام، ص 220.

ص: 100

مگو كه از چه رخ او چو كهربا باشدز داغ تشنگى دشت كربلا باشد

مگو كه زخم به پايش برون بُوَد از حدّبه روى خار مغيلان دويده او بى حدّ(1)

8. كفن و دفن

طبق بعضى روايات، بعد از رحلت حضرت رقيّه عليها السلام، يزيد دستور داد چراغ و تخته غسل را بردند و او را با همان پيراهن كهنه اش كفن كردند و سپس، نازدانه امام حسين عليه السلام را در گوشه خرابه شام، در نهايت مظلوميت و غربت، به خاك سپردند.

9. وداع حضرت زينب عليها السلام با رقيّه عليها السلام

پس از اينكه كاروان اسيران آماده بازگشت به مدينه شد، مردم براى بدرقه حضرت زينب عليها السلام و امام سجاد عليه السلام و ديگر اعضاى كاروان، از خانه ها بيرون آمدند. صداى ناله و شيون مردم، از هر سو بلند شد و با شرمندگى بسيار با اهل بيت عليهم السلام وداع كردند.

حضرت زينب عليها السلام از اين فرصت استفاده كرده، سر خود را از درون محمل بيرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:

اى اهل شام! ما از بين شما مى رويم، اما در اين خرابه امانتى مانده است؛ جان شما و جان اين امانت! كنار قبر او برويد (او در اين ديار غريب است) و آبى بر سر مزارش بپاشيد و چراغى در كنار قبرش روشن كنيد.(2)

زينب آمد شام را شام غريبان كرد و رفت گنجى اندر گوشه ويرانه پنهان كرد و رفت

نوگلى از گلشن دين كرد زير خاك، ليك شوره زار شام را همچون گلستان كرد و رفت

10. مرقد و حرم مطهر

همان طور كه بيان شد، پس از شهادت حضرت رقيّه عليها السلام او را در گوشه اى از خرابه شام، غريبانه دفن كردند. اين مقبره در شمال غربى محله قديمى دمشق و كنار باب الفراديس قرار دارد كه چون فضاى حرم، گنجايش زوّار را نداشت، خيّرين و علاقه مندان، در چندين مرحله به خريدارى منازل اطراف اقدام كردند كه در نهايت، در سال 1364 ه. ش برابر 1984 م، آخرين خانه ها به چندين برابر قيمت خريدارى شد. سرانجام، بناى جديد حرم مطهر (كه بيش از چهار هزار و پانصد متر مربع ساختمان و ششصد متر مربع فضاى باز بود)، از سوى جمهورى اسلامى و با حضور مقامات سوريه، ساخته شد. كنار حرم مطهر، بازارى است كه در طول تاريخ اسلامى به «سوق العماره» معروف بوده است و باب الفراديس نام برده نيز در داخل اين بازار و حدود بيست مترى مقام حضرت رقيه قرار دارد. شايان ذكر است كه از سمت شمال حرم، به جامع اموى نيز راه است.

11. كرامات

اشاره

عشق و علاقه مردم ايران به خاندان اهل بيت عليهم السلام و زيارت آنان، به خصوص حضرت رقيه عليها السلام، باعث شده كه بسيارى از علاقه مندان، به حرم باصفاى نازدانه امام حسين عليه السلام حضرت رقيه عليها السلام، مشرف شوند. كم نيستند كسانى كه با توسّل به حضرت رقيّه، كرامات فراوانى از ايشان مشاهده نموده و گره هاى بزرگ زندگى شان، با دستان كوچك حضرت رقيه عليها السلام، باز شده است. با فضايل و كراماتى كه از اين خاندان مى شناسيم، كسى نااميد از اين در برنمى گردد. ان شاء اللَّه.

دوستان را كجا كنى محروم تو كه با دشمنان نظر دارى

در كتاب هاى زيادى، كرامات بسيارى از حضرت رقيه عليها السلام نقل شده و بسيارند كسانى كه حاجت هاى خود را گرفته، اما كسى از اسرار آنان آگاه نيست؛ چون يا


1- سوگ نامه آل محمد، ص 493.
2- ستاره درخشان شام، ص 221.

ص:101

ص: 102

نخواستند راز خود را بازگو كنند يا اگر گفتند، جايى ثبت نشده است. (1)درباره كرامت خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام به ويژه حضرت رقيّه عليها السلام ذكر دو نكته را ضرورى مى دانيم:

* خاندان اهل بيت عليهم السلام كوچك و بزرگ ندارند

با فضايل و خوبى هايى كه از انبيا، معصومان و خاندان اهل بيت عليهم السلام مى شناسيم، تفاوتى بين كوچك و بزرگ ايشان نيست. هر چند حضرت رقيّه عليها السلام به ظاهر، كودك بوده، ولى همچون اجداد مطهّرش مقامى والا دارد.

* از خرافات پرهيز كنيم

متأسّفانه، بعضى از زائران هنگام تشرّف به اماكن زيارتى، دست به كارهايى مى زنند كه باعث سست نشان دادن باورهاى تشيّع از ديدگاه مذاهب ديگر مى شود. در برخى موارد با نصب اشياء بر ضريح يا بردن عروسك و اسباب بازى به حرم، چهره معنوى و عظمت اين خاندان را خدشه دار مى كنند. تصوّرات بچه گانه از چهره با عظمت حضرت رقيّه عليها السلام و در نتيجه رفتارهاى ناشايست، ذهنيت ساير مليت ها را در مورد شيعه و ايرانيان خراب نموده، زمينه را براى سوء استفاده برخى سودجوها به منظور تبليغات منفى، مهيّا مى كند. بر زائران فهميده حضرت رقيّه عليها السلام، لازم است كه در مباحث دينى و اين گونه مسائل به روحانيان محترم و اهل خبره مراجعه كرده، از رهنمودهاى آنان بهره مند شوند.

12. اشعار

سنگ قبر

به سنگ قبر من بى گناه بنويسيداسير سلسله را تازيانه لازم نيست


1- براى آگاهى از برخى كرامات مى توانيد به برخى از كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده، رجوع كنيد.

ص: 103

عدو بهانه گرفت و زد و بدو گفتم:بزن مرا كه يتيم را بهانه لازم نيست

مرا ز ملك جهان گوشه خرابه بس است به بلبلى كه اسير است لانه لازم نيست(1)

زهراى كوچك خفته اينجا

اينجا زيارتگاه زهراى سه ساله است اينجا محيط سوز و اشك و آه و ناله است

اينجا دمشقى ها گلى پژمرده دارنددر زير گِل مهمان سيلى خورده دارند

اينجا به خاكش هر وجب دردى نهفته اينجا سه ساله دخترى بى شام خفته

فرياد و درد و اشك تنهايى است اينجاوصل دو دلداده تماشايى است اينجا

اى دوستان، زهراى كوچك خفته اينجايك زينب كبراى كوچك خفته اينجا (2)

شام غم

روز ما در شامتان جز شام ظلمانى نبوداى زنان شهر شام اين رسم مهمانى نبود

پاى كوبى در كنار رأس فرزند رسول با نواى ساز، آيين مسلمانى نبود

اى زنان شام، گيرم خارجى بوديم ماخارجى هم گوشه ويرانه زندانى نبود

طفل ما در گوشه ويران، دل شب دفن شدهيچ كس آگاه از آن، سرّ پنهانى نبود (3)

مرثيه حضرت رقيّه عليها السلام

من آن شمعم كه آتش بس كه آبم كرد، خاموشم همه كردند غير از چند پروانه، خاموشم

اگر بيمار شد كس، گل برايش مى برند و من به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم


1- نخل ميثم، ج 1، ص 266.
2- نخل ميثم، ج 3، ص 313.
3- همان، ج 1، ص 263.

ص: 104

تو را در بوريا پوشند و جسم من كفن گرددبه جان مادرت، هرگز كفن بر تن نمى پوشم

دوباره از سقيفه دست آن ظالم برون آمدكه مثل مادرم زهرا ز سيلى پاره شد گوشم

مرثيه حضرت رقيه عليها السلام

بيت الاحزان مرا صفا دادى، پدربا وصال خويش قلبم را شفا دادى، پدر

خواستم تا در مدينه وصل ما حاصل شودحاجتم را گوشه ويران سرا دادى، پدر

وداع جانسوز حضرت رقيّه عليها السلام با پدر

اگر نازى كند دختر، خريدارش بُوَد بابابزرگى كن ببوس اين دختر كوچك تر خود را

مرا يك حرف باشد با تو آن هم از عطش مُردم برو در علقمه فرمان بده آب آورِ خود را

به گهواره نظر انداختم، ديدم بُوَد خالى كجا بردى نياوردى على اصغر خود را؟

به دنبال مسافر آب مى پاشند، كو آبى كنم ناچار دنبالت روان اشك ترِ خود را

ميان خيمه مى ديدم گلويت عمه مى بوسيدمگر آماده كردى بهر خنجر، حنجر خود را؟

13. زيارت نامه

اشاره

با توجه به اينكه زيارت مخصوصى براى آن حضرت ذكر نشده، سزاوار است زائران محترم، حضرت رقيّه را با كلماتى كه در زيارت اولاد ائمه عليهم السلام نقل شده يا هر زيارتى كه مناسب با شأن و منزلت آن حضرت است، زيارت كنند. در اين بخش، زيارت نامه مناسب با مقام آن حضرت عليها السلام ذكر مى شود كه اميد است با كلمات و عباراتى كه در زيارات بيان مى شود، مورد قبول خداوند و توجّه ولى عصر عليه السلام قرار گيرد و در آخرت از شفاعت پدر بزرگوارش امام حسين عليه السلام و اجداد طاهرينش، به ويژه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بهره مند شويم.

الف) اذن دخول حرم مطهر حضرت رقيه عليها السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم بِاذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنِ رَسُولِهِ وَ إِذْنِ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلِينَ، وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ، وَ بِاذْنِ السَّيِّدَةِ رُقَيَّةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ عَلَيْهِ السَّلامُ، ادْخُلُ هذِهِ الرَّوْضَةَ الْمُبارَكَةَ، وَ ادْعُو اللَّهَ بِفُنُونِ الدَّعَواتِ، وَ أعْتَرِفُ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ لِلنَّبِىِّ وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ بِالطّاعَةِ، رَبِّ ادْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ، وَ اخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ، وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً.

ب) زيارت حضرت رقيه عليها السلام

مرحوم سيد بن طاووس (1) و شيخ مفيد (2) زيارت نامه اى براى مطلق امام زادگان نقل مى كنند و مى فرمايند: هرگاه قصد كردى يكى از فرزندان ائمه را زيارت كنى، بر سر قبرش بايست و بگو: (3)


1- على بن موسى بن طاووس حلى سيد بن طاووس، مصباح الزائر، ص 503.
2- المزار.
3- اگر زيارت شونده زن باشد، ضماير، صفات، فعل و ... مؤنث آورده مى شود.

ص:105

ص: 106

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا السَّيِّدَةُ الَّزَكِيَّةُ، الطّاهِرَةُ الْوَلِيَّةُ وَالدّاعيَةُ الْحَفيَّةُ، اشْهَدُ انَّكِ قُلْتِ حَقّاً، وَ نَطَقْتِ حَقّاً وَ صِدْقاً، وَ دَعَوْتِ الى مَوْلاىَ وَ مَوْلاكِ عَلانِيَّةً وَ سِرّاً، فازَ مُتَّبِعُكِ، وَ نَجا مُصَدِّقُكِ، وَ خابَ وَ خَسِرَ مُكَذِّبُكِ، وَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكِ، اشْهِدِى لِى بِهذِهِ الشَّهادَةِ، لأَكوُنَ مِنَ الْفائِزِينَ بِمَعْرِفَتِكِ وَ طاعَتِكِ، وَ تَصْدِيقِكِ وَاتِّباعِكِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتى وَابْنَةَ سَيِّدِى، أَنْتِ بابُ اللَّهِ الْمُؤْتى مِنْهُ، وَالْمَأخُوذُ عَنْهُ، اتَيْتُكِ زائِراً وَ حاجاتِى لَكِ مُسْتَوْدِعاً، وَ ها أَنَا ذا اسْتَوْدِعُكِ دِينِى وَ أمانَتِى، وَ خَواتِيمَ عَمَلِى، وَ جَوامِعَ أَمَلِى إِلى مُنْتَهى اجَلِى، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.

ج) زيارت وداع حضرت رقيه عليها السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَدِيجَة، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْن الْمَظْلُومِ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، اسْتَوْدِعُكِ اللَّهَ، وَ اسْتَرْعِيكِ وَ اقْرَءُ عَلَيْكِ السَّلامَ، اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِيارَةِ رُقَيَّةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ، فَإِنِّى أَسْأَلُكَ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ ابَداً ما ابْقَيْتَنِى، وَ اذا تَوَفَّيْتَنى فَاحْشُرْنِى فِى زُمْرَتِها، وَ ادْخِلْنِى فِى شَفاعَتِها، وَ شَفاعَةِ جَدِّها وَ عَمِّها وَ أَبِيها وَ أَخِيها، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ، اللَّهُمَّ بِحَقِّها عِنْدَكَ، وَ مَنْزِلَتِها لَدَيْكَ، اغْفِرْ لِى وَ لِوالِدَىَّ، وَ لِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، وَ آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ فِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنا عَذابَ النّارِ، بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ. (1)

و از پروردگار درخواست كن كه بار ديگر شما را به زيارت آن مكرّمه برگرداند و اين آخرين عهد و زيارت شما نباشد.


1- ادعيه و زيارات شام، ص 174.

ص: 107

فصل چهارم: مسجد جامع اموى

1. تاريخچه مسجد جامع اموى

الف) قبل از مسيحيت

* قدمت مسجد جامع اموى، به 4000 سال قبل مى رسد كه در ابتدا معبد آتش پرستان بوده و خداى آنان، «آذر» مورد پرستش قرار مى گرفته است.

* آرامى ها از شبه جزيره به سرزمين شام آمدند و حدود هزار سال اين مكان را معبد خود قرار دادند.

* پس از تسلّط مصرى ها بر اين سرزمين، در طول چند قرن، اين مكان را به معبد خدايان خود، يعنى «رامون» و «آمون» تبديل كردند.

* پس از چندى يونانيان با تصرّف اين سرزمين (در عصر «هلنى») آن را تا قرن اوّل ميلاد مسيح عليه السلام، معبد خود قرار دادند.

* سپس روميان با حضور و سلطه بر اين سرزمين، اين معبد را توسعه داده و آن را به محل عبادت خداى خويش، «ژوپيتر» تغيير دادند.

ب) پس از گسترش مسيحيت

* با گسترش مسيحيت در جهان، به ويژه در شام، قسمت كوچكى از معبد ژوپيتر به كنيسه با نام «قديس يوحنا» يا «مارى يوحنا» تبديل شد.

ص: 108

ج) پس از فتح دمشق به وسيله مسلمانان

* در سال 17 ه. ق، دمشق به دست مسلمانان فتح شد و نيمى از اين معبد (با مصالحه) به مسجد تبديل شد، و نيمى ديگر به صورت كليسا باقى ماند.

* وليد بن عبدالملك با دادن مال فراوان به مسيحيان و جلب رضايت آنان، نيمه باقى مانده را نيز به مسجد ملحق نمود.

2. بناى مسجد اموى

اشاره

عمليات بناى مسجد اموى در سال 86 ه. ق به دستور وليد بن عبدالملك آغاز شد.

وى از دوازده هزار مهندس و معمار رومى در ساخت اين مسجد كمك گرفت. وليد، ماليات هفت سالِ كشور خود را خرج مسجد كرد و بهترين امكانات و زينت ها و سنگ هاى مرمر را به كار برد.

بناى مسجد هفت سال طول كشيد، ولى نيمه تمام ماند؛ سپس سليمان بن عبدالملك (برادر وليد) آن را تمام كرد. چون وليد از بنى اميه بود، مسجد را به نام «جامع اموى» نام گذارى كرد.

* اكنون جامع اموى پس از مختصر تعميراتى كه در اواخر حكمرانى مماليك (يعنى تا قرن هشتم) در آن صورت گرفته به همان حال باقى مانده است. البته، در بين قرن هاى متمادى، تعميرات و تغييرات جزئى صورت گرفته كه نامحسوس است.

* آخرين تعميرات به دستور رئيس جمهور فقيد سوريه، حافظ اسد، صورت گرفت.

الف) گنبدها
يك- گنبد اصلى شبستان

قُبَّة النَّسر يا عقاب: يكى از بزرگ ترين بناهاى فوقانى مسجد اموى است كه بر فراز

ص: 109

شبستان قرار دارد. چون گنبد اصلى، شبيه سر عقاب و سقف شبستان هاى دو طرف آن، شبيه بال هاى گشوده عقاب است، به آن «قبّة النسر» گفته اند.

دو گنبدهاى صحن و حياط مسجد

- قبةالمال: اين قبه در غرب صحن مسجد قرار دارد و بر هشت ستون مرمرى استوار است كه با نقاشى هاى طلايى رنگ، به نام «فسيفساء» تزيين شده و چون اموال و ذخاير مسجد در آن نگهدارى مى شود، به «قبّةالمال» معروف شده است.

- قُبَّةالغوراه: اين قبه به «صخره قربان» نيز معروف است. گويند حضرت هابيل، قربانى خود را كه گوسفندى بود بر اين صخره قرار داد و قربانى، به نشانه قبولى، به وسيله آتش سوخت.

- قُبَّةالسّاعات: اين قبّه در شرق صحن اموى و كنار باب الساعات قرار دارد و چون محل استقرار ساعت مسجد در آنجا بوده، به «قُبّةالساعات» معروف شده است.

ب) درها

- باب الزّيادة: درب جنوبى كه از سمت قبله به شبستان باز مى شود. خانه معاويه، معروف به «قصرالخضراء» (كاخ سبز) در كنار آن قرار داشته است.

- باب الجيرون (يا باب السّاعات): يكى از ابواب اصلى و از بزرگ ترين درهايى كه در شرق مسجد بوده و در كنار «رأس الحسين عليه السلام» قرار دارد. در نزديكى اين در، ساعت آبى بوده كه زمان را در روز نشان مى داده است.

- باب الناطقين (يا باب العماره و يا باب الفراديس): در شمال مسجد قرار دارد. در كنار اين در، مدرسه «سميساطيه» و خانه «عمر بن عبدالعزيز» قرار داشت.

* به نقلى، اين در، محل ورود حضرت زينب و اسراى كربلا بوده است.

- باب البريد: اين در، روبه روى بازار «حميديه» واقع شده است.

ص: 110

ج) مناره و مأذنه ها

- مناره شرقى (يا منارةالبيضاء يا مناره عيسى): گويند در آخرالزمان، حضرت عيسى عليه السلام بر اين مناره فرود خواهد آمد. در گذشته، سنگى در اين مناره بوده كه مى پنداشتند قطعه اى از همان سنگى است كه موسى عليه السلام با عصاى خود بر آن زد و دوازده چشمه از آن، جارى شد. در دو جاى قرآن نيز به اين سنگ اشاره شده است. (اعراف: 160؛ بقره: 60)

- مناره شمالى (يا منارةالعروس): در زمان هاى قديم، مردم به هنگام اجراى مراسم عروسى و جشن ها، آن را تزيين مى كردند و معتقد بودند. كه اين عمل، باعث بركت خواهد شد.

- مناره غربى (يا مناره آق باى): محل تدريس و عبادت امام محمد غزالى در زير اين مناره بوده است. به همين جهت، اين مكان به «غزاليه» نيز معروف بوده است.

د) محراب هاى چهارگانه

در شبستان مسجد جامع اموى، چهار محراب، ويژه فرقه هاى چهارگانه اهل سنّت (حنفى، شافعى، مالكى، حنابله) وجود دارد. در عصر مماليك، در هر چهار محراب، نماز اقامه مى شده است و هر يك از اين محراب ها، مُؤذّن، مُدَرِّس و امام جماعتى از فقها داشته كه در كنار محرابشان به تدريس و سخنرانى مى پرداختند. محراب هاى مذاهب چهارگانه اهل سنّت عبارتند از: «محرابُ الحَنَفِيَّة، محرابُ الشّافِعِيَّة، محرابُ المالِكِيَّة، محراب الحَنابِلَة».

ه) ستون هاى شبستان

شبستان كنونى مسجد، 15132 متر مربع و مساحت و 40 ستون دارد. چهار ستون بزرگ و اصلى هم (به ابعاد 3* 2 متر) در وسط شبستان قرار دارد كه پايه هاى گنبد بزرگ مسجد، يعنى قُبّةالنَّسر را تشكيل مى دهند.

ص: 111

و) منبر

منبرى بسيار زيبا و بى نظير از سنگ مرمر در كنار محراب اصلى قرار دارد كه در صدر اسلام، چوبى بوده و بر بالاى آن، قبه كوچكى قرار داده شده است. معروف است حضرت امام سجاد عليه السلام خطبه معروف خود را در زمان يزيد لعنة اللَّه عليه بر فراز منبرى كه آن روز در همين محل قرار داشت، ايراد فرمود.(1)

3. آثار و مقام انبيا در مسجد اموى

الف) قبر و مقام حضرت هود عليه السلام

در سمت ديوار جنوبى (ديوار قبله شبستان) مسجد اموى، قبرى است كه بسيارى از مورّخان دمشق گفته اند: قبر حضرت هود عليه السلام در آنجاست. (2) كتيبه اى بر سنگ ديوار قبله با خطى زيبا در زمينه سبز نوشته شده است: «هذا مَقامُ هُودِ النَّبىِّ عَلَيْهِ السَّلامُ».

اين كتيبه در دوران وليد يافت شده كه پند و اندرزهايى از حضرت هود عليه السلام بر آن نوشته شده بود. بعضى گفته اند، در آنجا سنگ قبرى بوده كه بر آن آيه 83 بقره نوشته شده بود:

«وَقَضى رَبُّكَ أنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيّاهُ وَبِالْوالِدَيْنِ احْساناً» انَا هُودُ بْنُ الجُلُودِ بْنِ عادِ بْنِ ... نُوح ...

«و خداوند تو را فرمان مى دهد كه جز او را نپرستى و به والدين خود نيكى كنى»، من هود بن جلود بن عاد بن ... نوح ... هستم كه از طرف خداوند پيام آوردم و تمام عمرم را در ميان مردم بودم، ولى آنان مرا تكذيب كردند. پس خداوند آنان را به وسيله بادى سهمناك، گرفتار و عذاب كرد.


1- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 91.
2- نقل ديگرى نيز مى گويد: قبر هود عليه السلام در وادى السلام نجف يا در كنار قبر شريف حضرت على عليه السلام است.

ص: 112

ب) مقام حضرت خضر عليه السلام

در سمت شرقى قبله (جنوب شرقى) نزديك مناره شرقى مسجد اموى، مكانى است كه حضرت خضر عليه السلام همواره در اين مسجد، نماز مى خوانده است. اكنون، نزديك به محراب اصلى مسجد و به موازات مقام هود عليه السلام بر ديوار قبله، كتيبه اى سبز رنگ بر سنگ ديوار قبله نوشته شده است: «هذا مَقامُ خِضْرِ النَّبىِّ عَلَيْهِ السَّلامُ». در بسيارى از نقاط سوريه، مقام حضرت خضر عليه السلام ديده مى شود.

آن حضرت بر اساس روايات، تا ظهور حضرت مهدى (عج) زنده است و پس از ظهور حضرت، خواهد آمد و پشت سر آن حضرت نماز خواهد خواند و يارانش را به يارى حضرت امام زمان (عج) دعوت خواهد كرد.

ج) مكان نزول حضرت عيسى عليه السلام

مسلم از اوس بن اوس از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه: «حضرت عيسى عليه السلام كنار مناره شرقى، جامع اموى نزول خواهد كرد».

د) مقام و محل دفن سر حضرت يحيى عليه السلام
اشاره

* مرقد شريف سر مقدّس حضرت يحيى عليه السلام در داخل شبستان جامع اموى در نيمه شرقى آن در اتاقك مربع شكل با 22 ستون سنگى (و سفيد رنگ) قرار دارد. اين اتاقك داراى پنجره هاى ضريح شكل بوده و داراى گنبد كوچكى است.

* مرقد حضرت يحيى عليه السلام، طبق گفته بعضى مورخان در مسجد «دلم» در يكى از نواحى دمشق، به نام «زبدانى» است. (1)

يك- تولّد حضرت يحيى عليه السلام

حضرت زكريّا عليه السلام كه 90 سال از عمر شريفش مى گذشت، هنوز صاحب فرزندى نشده بود. «ايشاع» همسر زكريّا كه پير و نازا بود، مريم، دختر خواهر خود و دختر


1- ستاره درخشان شام، ص 314.

ص: 113

عمران از نسل داود عليه السلام را به عنوان فرزند خوانده، در خانه تربيت و نگهدارى مى كرد.

در آن ايّام حضرت زكريا دعا كرد: «خدايا مرا تنها (بى فرزند) مگذار. تو بهترين وارثان هستى». (انبياء: 89)

چندى نگذشت، كه ملائكه، در محراب عبادت فرمان خدا را به او ابلاغ كردند:

«يا زَكَرِيّا إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيّاً» (مريم: 7)

اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است، مژده مى دهيم كه قبلًا، هم نامى براى او قرار نداديم.

دو- داستان شهادت و سر بريدن حضرت يحيى عليه السلام

روزى به حضرت يحيى عليه السلام خبر دادند كه «هيردوس»(1) پادشاه فلسطين تصميم دارد با «هيروديا» دختر برادر (يا ربيبه خود) كه خيلى زيبا هم بود، ازدواج كند.

حضرت يحيى عليه السلام برآشفت و اظهار كرد كه اين ازدواج با مقررات دين و تورات سازگارى ندارد و صحيح نيست. هيروديا كه خود را ملكه آينده كشور مى دانست، از شنيدن اين سخن بسيار ناراحت شد و كينه يحيى را در دل گرفت و نقشه نابودى حضرت يحيى عليه السلام را كشيد. هيروديا در موقعيتى مناسب كه شاه در مجلس بزم، هواى نفس بر او غلبه كرده بود، نقشه اش را برملا كرد و گفت: «شرط ازدواج من با تو، سرِ يحيى است». هيرودوس كه سرمست از نفس و زيبايى و آرايش دختر برادرش شده بود، فرمان داد كه يحيى عليه السلام را بكشند و سرش را بياورند. سر بريده يحيى عليه السلام در داخل تشت زرّين به دختر فاسد و خطاكار، اهدا شد.

* طبق نقلى: بعد از كشته شدن يحيى عليه السلام زمين، پادشاه و دختر را بلعيد و خون يحيى از جوش نيفتاد تا «بُخْتُنَصَّر» خروج كرد و هفتاد هزار نفر از بنى اسرائيل را در بيت المقدس كشت تا خون يحيى از جوشش بازايستاد.(2)


1- به نقلى «هيروديس».
2- سيد محمد صحفى، قصّه هاى قرآنى، ص 188.

ص: 114

سه- پيدا شدن سر مقدّس حضرت يحيى عليه السلام

در دوران وليد بن عبدالملك، هنگام بناى ساختمان مسجد اموى، شكافى در ديوار (يا حفره اى در زمين) يافت شد. پس از بررسى متوجه شدند داخل آن شكاف يا حفره، صندوقى است. وقتى صندوق را باز كردند، سبدى در آن ديده شد و داخل آن، سر بريده حضرت يحيى عليه السلام را يافتند كه سالم مانده بود. بر روى آن سبد نوشته شده بود: «هذا رَأسُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا». وليد دستور داد تا آن را بر جاى خود بگذارند و ستون هايى متمايز از ستون هاى ديگر، بر آن قرار دهند.

ه) محراب و مقام حضرت زين العابدين عليه السلام

هنگامى كه امام سجاد عليه السلام، در مسجد اموى اسير بودند، در اتاقكى (مستطيل شكل) در قسمت شمال شرقى مسجد به تهجّد و عبادت مى پرداختند. ابن عساكر دمشقى مى گويد: «آن حضرت هر شب و هر روز در اين مكان، هزار ركعت نماز مى گزارد». اين اتاقك محراب دارد و اطراف آن به وسيله پنجره، پوشانده شده است.

كنار اين اتاقك، (چنانكه گفته خواهد شد) رأس الحسين عليه السلام قرار دارد.

و) محل استقرار اسرا و خطبه امام سجاد عليه السلام

روز جمعه بود و مسجد اموى پر از جمعيت؛ كاروان اسيران كربلا را به عنوان خارجى در مجلس آورده بودند. يزيد به خطيب مزدور خود، دستور داد بر منبر برود و آنچه مى تواند بد و ناروا به على عليه السلام و خاندانش بگويد. آن خطيب هم بالاى منبر رفت و بى شرمى را به نهايت رساند و تا توانست در مدح معاويه و يزيد سخن گفت.

اينجا بود كه امام سجاد عليه السلام سكوت را صلاح ندانست و با خشم فرياد زد: «واى بر تو اى خطيب! خشنودى مخلوق را با خشم آفريدگار مبادله كردى و جايگاه خويش را آتش دوزخ قرار دادى! ...».

پس از گفت و شنود، امام عليه السلام بر فراز منبر (كه در محدوده منبر فعلى در شبستان

ص: 115

قرار دارد) رفت. با حمد و ثناى خداوند و درود بر جدّ بزرگوارش، سخن را آغاز، اشك حاضران را جارى و دل ها را منقلب كرد ...؛ سپس آن جمله معروف را ايراد فرمود: «أيُّهَا النّاسُ أَنَا بْنُ مَكَّةَ وَمِنى، أَنَا بْنُ زَمْزَمَ وَصَفا، أَنَا ...» (1)؛ «اى مردم! من فرزند مكه و منى هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من ...».

ز) مقام رأس الحسين عليه السلام
اشاره

هنگامى كه كاروان اسرا و سرهاى بريده شهدا به دمشق وارد شد، يزيد (لعنة اللَّه عليه) سر مبارك امام حسين عليه السلام را طلبيد و آن را مقابل خود گذاشتند. درحالى كه خاندان اهل بيت عليهم السلام نظاره گر بودند، يزيد با چوب بر دندان هاى مبارك امام مى زد و مى گفت: «امروز، در مقابل روز بدر». آن گاه به فرمان يزيد سر مبارك را از مجلس بيرون برده، به همراه ديگر سرهاى شهدا سه روز بر باب القصر آويزان كردند. بعد از آن، سر مبارك و مقدّس امام حسين عليه السلام را پايين آورده، در گوشه شمال شرقى مسجد «اموى»، در اتاقكى قرار دادند. سر مقدّس چند روز در اين مكان قرار داشت. بعدها در همان جا بقعه اى به يادبود آن حادثه غم انگيز ساختند كه به «مقام رأس الحسين عليه السلام» مشهور شد.

يك- محل دفن سر مقدّس امام حسين عليه السلام

(2)درباره محل دفن سر مبارك و مقدس امام حسين عليه السلام اختلاف نظر است. مورّخان مشهور شيعه، معتقدند كه امام زين العابدين عليه السلام سر مبارك آن حضرت را به كربلا بازگردانده و به جسد مطهّر آن حضرت ملحق و كنار آن به خاك سپرده است. بعضى نيز معتقدند كه در كنار بدن حضرت على عليه السلام، در نجف اشرف، دفن شده است. بنابراين بالاى سر امام على عليه السلام زيارت امام حسين عليه السلام نيز سفارش شده است.(3)


1- بحار الانوار، ج 45، ص 138.
2- اعيان الشيعه، ج 1، ص 626.
3- اخبار ضعيفى هم وجود دارد كه سر مطهّر امام حسين عليه السلام در باب الفراديس دمشق به خاك سپرده شد.

ص:115

ص: 116

دو- مقام هاى رأس الحسين عليه السلام

(1) در اينجا، مقصود از مقام، هم جايى است كه گفته اند سر مقدّس امام در آنجا دفن شده و هم جايى است كه مدّت كوتاهى در آن نگهدارى و تبديل به زيارتگاه شده است. هدف اصلى ما، معرفى اين مقام هاست و در صدد رد يا قبول آنها نيستيم؛ گرچه درباره محل دفن سر مقدس و مطهر امام حسين عليه السلام، همان طور كه بيان شد، قول مشهور شيعه اين است كه امام زين العابدين عليه السلام سر مطهّر را به كربلا آورده و به بدن مطهّر ملحق و در آنجا دفن كرده است.

- كوفه و نجف: در روايات با تعبيرهاى مختلفى چنين آمده است: «امام صادق عليه السلام، رأس الحسين عليه السلام را نزد قبر حضرت على عليه السلام زيارت كرد و دو ركعت نماز به جا آورد».

- مدينه: وقتى يزيد ملعون دستور داد سر مقدّس را در شهرها بگردانند، آن را به مدينه بردند و فرستادنِ سر به اطرافيان مقتول، به خصوص در مدينه، براى ترسانيدن آنها بوده است.

از عبارات چنين برمى آيد كه سر مقدّس براى هميشه به مدينه فرستاده نشده است.

- كربلا: در بسيارى از منابع و كتاب هاى شيعه و برخى كتاب هاى اهل سنت آمده است كه سر مقدّس امام حسين (به وسيله امام زين العابدين عليه السلام) به جسم مطهّرش در كربلا ملحق و در آنجا دفن شد.

- دمشق: از مكان هاى مختلفى در شهر دمشق نام برده شده كه عبارتند از: خزانه يزيد، دارالامارة، باب الفراديس، جامع اموى و قبر معاويه.

- حَلَب: «مشهدالنقطه» در شهر حَلَب، به عنوان محلّ توقف سر مقدس حسين عليه السلام (نه به عنوان محل دفن) شهرت دارد.

- عَسْقَلان: مشهور اين است كه سر مقدّس امام عليه السلام در عسقلان (در نزديكى غزّه) قرار داشته و از آنجا به قاهره منتقل شده است. بنابراين، منشأ مشهدالرأس قاهره،


1- نگاهى نو به جريان عاشورا، ص 364.

ص: 117

مشهدالرأس عسقلان است.

- قاهره: مهم ترين و مشهورترين محلى كه امروزه در جهان اسلام به عنوان مدفن سر مقدّس امام حسين عليه السلام زيارت مى شود، مشهدالرأس، در قاهره است. به نقلى يكى از خلفاى فاطمى، سر منسوب به سيدالشهدا را از شهر مرزى عسقلان (در فلسطين) به قاهره منتقل كرد.

- مقام هاى ديگر: موصل، نصيبين، حماة، حمص، بالس، رقّه، خانه ابن حريث و مرو؛ روايات كمى به اين اماكن اشاره دارند و ضعيف به نظر مى رسند.

سه- زيارت نامه رأس الحسين عليه السلام

علّامه سيّد محسن الامين در كتاب «مفتاح الجنّات» و مرحوم حاج شيخ عباس قمى در «مفاتيح الجنان» از «مستدرك» زيارت نامه اى را از امام صادق عليه السلام نقل نموده و خواندن چهار يا دو ركعت نماز را براى رأس الحسين عليه السلام بيان مى كند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ ياابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الصِّدِيقَةِ الطّاهِرَةِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يا اباعَبْدِاللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اشْهَدُ انَّكَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ صَبَرْتَ عَلَى الْأَذى فِى جَنْبِهِ مُحْتَسِباً حَتّى أَتاكَ الْيَقِينُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ الَّذِينَ خالَفوُكَ وَ حارَبُوكَ وَ أَنَّ الَّذِينَ خَذَلُوكَ وَالَّذِينَ قَتَلُوكَ مَلْعوُنوُنَ عَلى لِسانِ النَّبِىِّ الْأُمِّىِّ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى لَعَنَ اللَّهُ الظّالِمِينَ لَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ وَ ضاعَفَ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ الْأَلِيمَ، أَتَيْتُكَ يا مَوْلاىَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ زائِراً عارِفاً بِحَقِّكَ مَوالِياً لِأَوْلِيائِكَ مُعادِياً لِأَعْدائِكَ مُسْتَبْصِراً بِالْهُدَى الّذِى أَنْتَ عَلَيْهِ عارِفاً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ فَاشْفِعْ لِى عِنْدَ رَبِّكَ.(1)


1- مفتاح الجنّات، ص 373؛ مفاتيح الجنان، قبل از زيارت امِيرَ الْمُؤْمِنِين على عليه السلام.

ص: 118

ح) محل غسل تعميد مسيحيان

در ابتدا نيمه شرقى مسجد اموى، كليسا بود و سپس به وسيله وليد بن عبدالملك تخريب و به مسجد ملحق شد. در اين نيمه و كنار درب ورودى شبستان، بقاياى استوانه و چاهى است كه مسيحيان، فرزندان خود را در آن غسل تعميد مى دادند.

غسل تعميد، اولين تكليف از وظايف مسيحيان است و آيين مخصوصى دارد كه به دست كشيشان در كليسا، به نام پدر، پسر و روح القدس، فرزندان مسيحيان را غسل مى دهند و در واقع فرزندان با اين غسل، به آيين مسيح در مى آيند. (1)

ط) قرآن عثمان

در گوشه شرقى محراب اصلى مسجد، مخزنى است كه صندوق بزرگى داخل آن است. گويند در اين صندوق، يكى از قرآن هاى عثمان (خليفه سوم) قرار دارد. اين قرآن كه به خط كوفى بوده، در دوران عثمان، از مسجد عقيق در بصرى به شام فرستاده شده بود. البته به نظر نمى رسد اين قرآن، همان قرآن دوران خليفه سوم باشد؛ زيرا با توجه به آتش سوزى هايى كه در جامع اموى اتفاق افتاد، آن قرآن در آتش سوخت؛ مگر اينكه در هنگام آتش سوزى، شخصى آن را خارج و حفظ كرده باشد و سپس به مسجد اموى برگردانده باشد.

ى) مشاهد صحابه (خلفا)

چهار گوشه مسجد اموى، چهار مشهد و محل به نام مشاهد صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله موجود است. اين مشاهد، همانند اتاق جلسات يا حجره هايى براى آموزش علم بوده كه حكّام مذاهب اربعه و علماى آنان، براى حلّ مشكلات با واليان، از آنها استفاده مى كردند؛ مشاهد اربعه عبارتند از:


1- اكنون اين چاه و استوانه هاى آنكه از سنگ مرمر ساخته شده، موجود بوده ولى چاه آن پوشيده شده است.

ص: 119

1. مشهد ابى بكر در شرق قبله؛

2. مشهد على عليه السلام در شمال شرقى مسجد؛ يعنى همان جايى كه اكنون مقام رأس الحسين است؛

3. مشهد عمر در غرب قبله مسجد كه اكنون به مشهد «عروه» معروف است؛

4. مشهد عثمان در شمال مسجد كه به اين مكان «كلاسه» گفته مى شود.

ك) زندان امام سجّاد عليه السلام

از جمله مشاهد صحابه (خلفا) مشهد على عليه السلام است. در داخل مشهد على عليه السلام مكانى به نام «السّجن» بوده است. گويند حضرت امام زين العابدين عليه السلام، هنگامى كه در شبستان جامع اموى آن سخنرانى تاريخى و منقلب كننده را ضد يزيد ايراد فرمود، در آنجا زندانى شد.

4. آتش سوزى هاى جامع اموى

جامع اموى در دوره هاى مختلف، بارها دچار آتش سوزى شده و قسمت هاى عمده آن از بين رفته، ولى دوباره بازسازى شده است. پنج آتش سوزى در طول تاريخ رخ داده است كه به ترتيب عبارتند از:

1. نيمه شعبان 461 ه ق

2. سال 740 ه ق

3. شعبان 803 ه ق

4. رجب 884 ه ق

5. چهارم ربيع الثانى 1311 ه ق

ص:120

ص: 121

فصل پنجم: ساير مساجد و مدارس تاريخى دمشق

1. دارالقرآن يا مدارس تاريخى

هر يك از فرقه هاى اهل سنّت براى خود مدرسه يا دارالقرآنى ساخته، به تعليم و تربيت فقه مذهب خويش پرداختند. در اينجا به چند نمونه از دارالقرآن و مدارس تاريخى و مشهور دمشق اشاره مى كنيم:

- دارالقرآن الرشائيه: قديمى ترين مدرسه يا دار القرآنى است كه در سال 444 ه. ق به وسيله «رشاء بن نظيف بن ماشاء اللَّه» در دمشق ساخته شد. بعدها در سال 820 ه. ق مدرسه «اخنائيه» به جاى آن احداث شد كه اكنون موجود است و در باب شمالى جامع اموى كنار مدرسه «سُمَيْساطيّه» قرار دارد.

دار القرآن تنكزيّه: توسط امير تنكز در سال 728 ه. ق ساخته شد.

دارالقرآن افريدونيه: توسط افريدون العجمى ايرانى در سال 749 ه. ق بنا شد.

دارالقرآن تفتازانيه: توسط شريف تفتازانى در سال 767 ه. ق ساخته شد.

دارالقرآن الاسعريّه: توسط خواجه ابراهيم اسعرى در سال 817 ه. ق بنا شد.

دار القرآن صابونيّه: توسط احمد صابونى در سال 868 ه. ق ساخته شد.

- مدرسه سُمَيْساطيّه: اين مدرسه، قديمى ترين مدرسه دمشق است كه ابتدا خانه عمر بن عبدالعزيز، حاكم اموى بوده و سپس به دست «سميساطى» از رؤساى دمشق به

ص: 122

مدرسه و خانقاه تبديل شده است. وى بعد از فوتش (در سال 45 ه. ق) در همان جا دفن شد.

- مدرسه نوريه كبرى (اولين دارالحديث): اين مدرسه، از قديمى ترين مدارسى است كه در سال 556 ه. ق توسط «نورالدين محمود زنگى» (ملقّب به شهيد) ساخته شد.

مدرسه نوريه، اوّلين دارالحديث جهان اسلام بوده و پس از گذشت بيش از 8 قرن، هنوز محل تدريس طلاب است مقبره بانى آن، نورالدين شهيد نيز در آن مدرسه قرار دارد.

مدارس تاريخى ديگر دمشق عبارتند از:

- مدرسه جُقْمُقِيّه: در سال 823 ه. ق توسط امير سيف الدّين جُقْمُق بنا شد، مدفن او نيز در همان جا هست.

- مدرسه عادليه كبرى: در سال 612 ه. ق توسط ملك عادل سيف الدّين ابى بكر بن ايوب ساخته شد كه مدفن او نيز در همان جاست.

- مدرسه ظاهريه كبرى: در سال 676 ه. ق توسط ملك ظاهر بَيْبَرس بُنْدُقدارى بنا شد.

مدرسه ظاهريّه بعدها به بزرگ ترين كتاب خانه دمشق، به نام «دارالكتب الظاهريه» تبديل شد.

- مدرسه عزيزيه: توسط ملك عزيز فرزند سلطان صلاح الدين ايوبى فاتح جنگ هاى صليبى ساخته شد، مقبره صلاح الدين در آنجا قرار دارد.

- مدرسه جوزيّه: در قرن هفتم ه. ق توسط مورّخ مشهور «محيى الدين ابى الفرج يوسف بن عبد الرحمان بن جوزى» (استاد ابن كثير) بنا شد و در سال 840 ه. ق به مسجد تبديل شد.

2. مسجدهاى تاريخى

پس از فتح دمشق، حاكمان اسلامى و ساير مسلمانان طى قرون مختلف، هزاران مسجد بنا كردند كه به چند تن از مهم ترين آنها اشاره مى كنيم:

ص: 123

- مسجدالاقصاب (القصب): اين مسجد در خيابان اصلى مسير حرم حضرت رقيّه قرار دارد. بناى آن را به «امير ناصر الدين ابن منجك» نسبت مى دهند. اين مكان، محل دفن سرهاى شهيدان، حجر بن عدى و شش تن از يارانش است. همچنين بدن اين شهيدان در «مرج عذراء» كنونى در 36 كيلومترى دمشق است. اين مسجد، امروزه به «مسجد القصب و جامع منجك» معروف است.

- مسجد ابى بن كعب انصارى در سال 500 ه. ق ساخته شد.

- مسجد السادات كه قبل از اسلام، كنيسه بوده و در محله مسيحى نشين قرار دارد.

اين مسجد به نام هاى «مسجد الصغير» و «جامع الحمادى» نيز معروف است.

- مسجد ابوالدرداء كه منسوب به صحابى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است و در داخل قلعه دمشق (كنار سوق الحميديه) قرار دارد و ....

ص:124

ص: 125

4. قبرستان باب الصغير

اشاره

ص: 126

قبرستان «باب الصغير» (1)يكى از قبرستان هاى بسيار مهم و تاريخى دمشق (و جهان اسلام) است. اين قبرستان، بيرون دروازه باب الصغير واقع شده است.

قبر بسيارى از امام زادگان، اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله، سرهاى شهداى كربلا، علماى بزرگ اسلام و شيعه، سادات جليل القدر، مورّخان، محدّثان و بسيارى از بزرگان در اين قبرستان قرار دارد كه به مقدّس ترين و مشهورترين آن اشاره مى كنيم.


1- «باب» به معناى «دروازه» و «صغير» به معناى كوچك، يعنى قبرستانى كه در كنار دروازه كوچك و قديمى دمشق قرار دارد.

ص: 127

فصل اول: قبرهاى فرزندان گرامى ائمه عليهم السلام در باب الصغير

اشاره

فصل اول: قبرهاى فرزندان گرامى ائمه عليهم السلام در باب الصغير

1. سَكينه دختر امام حسين عليه السلام

اشاره

1. سَكينه (1)دختر امام حسين عليه السلام

اشاره

مرقد حضرت سكينه عليها السلام در قبرستان باب الصغير، ابتداى در ورودى (اصلى) است و داراى گنبدى بزرگ به رنگ سبز است. قبر سكينه عليها السلام و عمّه اش (ام كلثوم، زينب صغرى، دختر امام على عليه السلام) هر دو داخل يك حجره كنار هم قرار دارد.(2)

الف) تولّد سكينه و آشنايى با ايشان

نام مباركش آمنه و لقب ايشان سكينه است؛ هر چند نام هاى امينه و أمُيْمَه نيز گفته شده است. حضرت سكينه ظاهراً در سال 47 ه. ق در مدينه، ديده به جهان گشود.

مادر او رُباب، دختر امرءالقيس از زنان بزرگ و با شخصيت بود. و سه دختر داشت:

اولى را به همسرى اميرالمؤمنين على عليه السلام، دومى را به همسرى امام حسن عليه السلام و سومى را به همسرى امام حسين عليه السلام درآورد.

حضرت سكينه از نظر جمال، كرامت، ادب و سخاوت جايگاه والايى داشت (3) و به


1- سَكينه يا سُكَينه، به نقل از منتخب التواريخ، ص 243.
2- بعضى مدفن او را در مدينه در بقيع و يا در مصر دانسته اند. اما در بقيع قبرى منسوب به او نيست. رياحين الشريعة، ج 3، ص 281؛ ستاره درخشان، ص 346
3- منتخب التواريخ، ص 243.

ص: 128

جهت آگاهى از شعر و ادب، خانه اش محل تجمّع اديبان و شاعران بزرگ بود.

شعرهايى نيز از ايشان در كتاب هاى تاريخى نقل شده است.(1)

ب) سكينه در كربلا

حضرت سكينه در كربلا حضور داشت و در آن زمان، از زنان رشيد اهل بيت عليهم السلام به شمار مى رفت. زمانى (2) كه وى در عقد عبداللَّه، فرزند بزرگ امام حسن مجتبى عليه السلام، بود. دست كم چهارده سال داشت ولى عبداللَّه بن حسن، قبل از زفاف در كربلا به شهادت رسيد و سكينه با «مصعب بن زبير» و سپس با «عثمان بن عبداللَّه بن حكيم حزام» ازدواج كرد.

ج) سخنان سكينه و امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام هنگام وداع آخر، كنار خيمه ها آمد و چند نفر از زنان بزرگ حرم را صدا زد و فرمود:

«يا زَينبُ يا امّ كُلْثوُم و يا فاطمةُ ويا سُكَيْنَةُ عَلَيْكُنَّ مِنّى السّلام» (3)؛ «اى زينب، اى ام كلثوم، اى فاطمه و اى سكينه بر شما باد سلام (خداحافظ)!»

سكينه بعد از وداع امام حسين عليه السلام با اهل بيت عليهم السلام با ناله به سوى پدر آمد و صدا زد:

«يا أَبَه اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟» پدر جان! آيا تسليم مرگ شدى؟ امام عليه السلام فرمود: چگونه تسليم نشود كسى كه يار و ياورى ندارد! سپس سكينه را در آغوش گرفت و بوسيد و


1- سيف بن عُمَيره نخعى كوفى، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام كاظم عليهما السلام و از راويان برجسته و مشهور، اشعارى را درباره حضرت سكينه و حضرت رقيه عليها السلام سروده است كه جزء قديمى ترين اسناد به شمار مى رود و ما آن شعر را در بخش مربوط به حضرت رقيه عليها السلام آورديم.
2- . در بعضى نقل ها آمده است كه سكينه در كربلا 20 ساله بود و تاريخ ولادت او را سال 40 ه. ق دانسته اند.
3- در قاموس عرب، براى خداحافظى، كلمه سلام به كار برده مى شود.

ص: 129

اشك چشمانش را پاك كرد و فرمود: «سكينه جان! گريه مكن و با گريه هاى خويش دل مرا مسوزان كه گريه هاى طولانى در پيش دارى».(1) * روزى سكينه با دختر عثمان در مجلسى بود؛ دختر عثمان براى فخر فروشى گفت: «أَنَا بِنْتُ الشَّهيدِ»؛ يعنى من دختر شهيد هستم. سكينه جوابش را نداد تا زمانى كه صداى اذان برخاست. همين كه مؤذن گفت: «أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله»؛ سكينه گفت: اين پدر من است يا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار شد و گفت: ديگر به شما فخر نخواهم فروخت.(2)

د) ورود حضرت سكينه به قتلگاه

هنگامى كه امام حسين عليه السلام شهيد شد و در قتلگاه افتاد، ذوالجناح با صداى مخصوص به كنار خيمه ها آمد؛ سكينه دوان دوان از خيمه ها بيرون آمد و فرياد برآورد:

واقتيلاه! وا ابتاه! وا حسيناه! و دست هايش را بر روى ذوالجناح گشود و از او پرسيد: بابايم را كجا انداختى؟ سپس دوان دوان به سمت قتلگاه رفت. خود را بر روى پيكر پاك پدر افكند و پدر بزرگوار خود را در برگرفت و صورتش را بر بدن مطهّر ماليد، آن چنان ناله و شيون كرد كه همه حاضران، و حتى دشمنان را متأثر كرد و آنها را به گريه انداخت.(3)

ه) سكينه پس از حوادث كربلا و ورود به شام

حضرت سكينه عليها السلام سال ها پس از شهادت پدر و حوادث كربلا زنده بود و يكى از ناقلان و راويان حوادث جان سوز كربلا و فداكارى هاى امام حسين عليه السلام بود. ايشان، در انقلاب حسينى و بيدارى زنان نسبت به فجايع بنى اميه نقش مؤثرى داشت و همچون عمّه اش زينب عليها السلام در نگهدارى كودكان و تبليغ اهداف حسينى، تلاش مى كرد.

هنگام ورود اسيران اهل بيت عليهم السلام به شام، سهل بن اسعد (صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله) نزد


1- بحارالانوار، ج 45، ص 47.
2- نگاهى نو به جريان عاشورا، صص 157- 158.
3- رياحين الشريعه، ج 3، صص 273- 274.

ص: 130

سكينه آمد و ضمن معرّفى خود، از او خواست تا اجازه دهد به حضرت كمكى كند؛ سكينه فرمود: اگر مى توانى، از حامل اين سر مبارك بخواه تا آن سر را دورتر از ما حمل كند كه مردم از دور، به نظاره آن سر مطهّر بپردازند و كمتر به حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله بنگرند.

سهل نيز با پرداخت چهل دينار از او خواست تا از اهل بيت عليهم السلام فاصله بگيرد.(1)

و) وفات حضرت سكينه

حضرت سكينه پس از هفتاد سال زندگى (و به نقلى 77 سال)، سرانجام در روز پنجشنبه، پنجم ربيع الأول سال 117 ه ق در گذشت.

ز) زيارت نامه حضرت سكينه دختر امام حسين عليه السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِىِّ بْنِ ابِى طالِبٍ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ، فَيا لَيْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفوُزَ فَوْزاً عَظِيماً، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى آبائِكِ الطّاهِرِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(2)

2. امّ كلثوم دختر امام على عليه السلام

اشاره

قبر امّ كلثوم صغرى در قبرستان باب الصغير در كنار قبر سكينه (دختر امام حسين عليه السلام) قرار دارد. اميرالمؤمنين على عليه السلام، چهار دختر با كنيه امّ كلثوم داشتند كه بنا به تاريخ مشهور، دو تن از آنها دختران حضرت فاطمه عليها السلام (3) و دو امّ كلثوم ديگر،


1- رياحين الشريعة، ج 3، ص 277.
2- ادعيه و زيارات شام، ص 200، با جابه جايى سلام با جمله آخر.
3- حضرت فاطمه عليها السلام بنا به تاريخ مشهور، دو دختر داشتند: يكى زينب كبرى و ديگرى زينب صغرى كه كنيه هر دو «ام كلثوم» بوده است. هر چند بنا به نقل برخى از تواريخ، دختر سوّمى نيز به نام «سكينه» داشته است.

ص: 131

دختران اميرالمؤمنين عليه السلام از غير حضرت فاطمه بودند.

آنچه مسلّم است، ام كلثوم در كربلا حضور داشت و نقش مهمّى در رساندن پيام امام حسين و به ثمر رساندن خون شهداى كربلا ايفا كرد. او نيز همانند زينب و فاطمه، دختر امام حسين عليه السلام، در كوفه و بارگاه ابن زياد و يزيد، خطبه هاى كوبنده اى، ايراد كرده و يكى از ناقلان حوادث جان سوز كربلا و فداكارى هاى امام حسين عليه السلام بود.

ام كلثوم وقتى همراه كاروان اسرا وارد كوفه شد، چون مردم به زنان اهل بيت عليهم السلام نگاه مى كردند، فرياد زد: «آيا از خدا و رسولش شرم نمى كنيد كه اين گونه به حرم پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه مى كنيد؟» (1) ايشان نيز قبل از ورود به دمشق، نزد شمر رفت و از وى خواست تا زنان حرم را از درى كه مردم كمترى حضور دارند، وارد شهر كند؛ ولى او نپذيرفت.(2)

زيارت نامه حضرت امّ كلثوم دختر اميرالمؤمنين عليه السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا أُخْتَ الْحَسَنِ المَسْمُومِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا أُخْتَ الْحُسَينِ الشَّهِيدِ الْمَظْلُومِ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى جَدِّكِ وَ أَبِيكِ وَ أُمِّكِ وَ أَخَوَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ امَّةً قَتَلَتْكُمْ وَاسْتَحَلَّتْ مِنْكُمُ الْمَحارِمَ وَانْتَهَكَتْ فِى قَتْلِكُمْ حُرْمَةَ الْإِسْلامِ، فَيا لَيْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. (3)


1- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 135.
2- برخى مدفن ايشان را در مدينه ذكر كرده اند.
3- ادعيه و زيارات شام، ص 207.

ص: 132

3. فاطمه دختر امام حسين عليه السلام

اشاره

فاطمه دختر امام حسين عليه السلام، مشهور به فاطمه صغرى عليها السلام، در سال 30 ه ق به دنيا آمد. مادر او امّ اسحاق، دختر طلحة بن عبيد اللَّه بن تيميه و از خواهرش، سكينه، بزرگ تر بوده است. او در سال 110 ه. ق در سن 80 سالگى از دنيا رفت.(1)

الف) شباهت فاطمه صغرى به حضرت زهرا عليها السلام

فاطمه صغرى زنى بزرگوار و داراى مقام عالى دينى و علمى بود كه شباهت زيادى به حضرت فاطمه زهرا عليها السلام داشت؛ به طورى كه پدرش، امام حسين عليه السلام، به اين امر شهادت داده است و آن، هنگامى بود كه حسن مثنّى (فرزند امام حسن مجتبى عليه السلام) براى خواستگارى يكى از دختران امام آمد؛ حضرت به او فرمود: «من فاطمه را براى تو برمى گزينم كه به مادرم فاطمه زهرا عليها السلام بسيار شبيه بوده و در دين، تمام شب به نماز و عبادت مى پردازد؛ روزها را روزه مى دارد و در زيبايى، مشابه حورالعين است». (2)حسن مثنى پس از ازدواج، در واقعه كربلا مجروح شد و پس از مداوا و بازگشت به مدينه در 35 سالگى درگذشت.

ب) حضور در كربلا

فاطمه صغرى همراه پدر به كربلا آمده، همانند عمّه اش زينب در حوادث كربلا، مأمن و پناهگاه اهل بيت عليهم السلام بود. او بعد از شهادت امام، همگام با ديگر بانوان اهل بيت عليهم السلام، به افشاى جنايت هاى بنى اميه پرداخت و در بارگاه ابن زياد، خطبه هاى غرّا خوانده و از پدرش و برادر و عمّه اش حديث روايت كرده است. وى را حامل ودايع (3) امامت دانسته اند؛ چنان كه امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «امام سجاد عليه السلام در كربلا


1- . به نقلى در سال 117 ه. ق در سن 88 سالگى از دنيا رفت. نگاهى نو به جريان عاشورا، ص 155.
2- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 137.
3- امانت ها، جمعِ وديعه؛ فرهنگ فشرده سخن، ج 2.

ص: 133

به حدّى بيمار بود كه امام حسين عليه السلام دخترش فاطمه را صدا زد و وصيّت نامه و كتابى را به وى داد و او، آن را به على بن حسين عليه السلام رساند و اين كتاب بعد از آن به ما رسيد». (1)

ج) زندگى در خانه فاطمه زهرا عليها السلام

فاطمه صغرى در منزل فاطمه زهرا عليها السلام (مادر بزرگش) در مسجدالنبى زندگى مى كرد. وقتى وليد جهت توسعه مسجد النبى صلى الله عليه و آله دستور تخريب خانه هاى مسجدالنبى صلى الله عليه و آله را صادر كرد، او به خارج از مسجد رفت و در آنجا خانه اى ساخت و چاهى كَند كه بركت فراوانى داشت. ايشان اين چاه را زمزم مى خواند و مردم از آن تبرّك مى جستند.(2)

د) اختلاف در محل دفن فاطمه صغرى

در بيشتر منابع روايت مى كنند كه فاطمه صغرى عليها السلام در منزل خود (يعنى پشت مسجد النبى صلى الله عليه و آله) وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد. به احتمال زياد، قبر منسوب به فاطمه صغرى در قبرستان باب الصغير، متعلق به فاطمه دختر امام حسين عليه السلام نيست. بلكه اين قبر مربوط به يكى از نواده هاى امام حسين عليه السلام است؛ چرا كه اولًا: روايت و تاريخى مبنى بر سكونت فاطمه صغرى در دمشق نداريم؛ ثانياً: در كتيبه كوفى كه بر ديواره اين بقعه قرار دارد، نوشته شده است: «هذا قَبْرُ فاطِمَةَ بِنْتِ احْمَدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ» (3)و تاريخ 439 ه. ق ديده مى شود.

اما نظر عده اى عامه و خادمين اين محل اين چنين است كه مى گويند: «قبر موجود، متعلق به فاطمه دختر امام حسين عليه السلام است».


1- بحارالانوار، ج 26، ص 50؛ رياحين الشريعه، ج 3، ص 282.
2- اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 137.
3- اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 138؛ ستاره درخشان شام، ص 348.

ص: 134

ه) زيارت نامه حضرت فاطمه صغرى

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُول اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ امَّةً قَتَلَتْكُمْ وَاسْتَحَلَّتْ مِنْكُمُ الْمَحارِمَ وَانْتَهَكَتْ فِى قَتْلِكُمْ حُرْمَةَ الْإِسْلامِ، فَيا لَيْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(1)

4. قبر عبداللَّه باهر، فرزند امام سجاد عليه السلام

اشاره

عبداللَّه، فرزند امام سجاد عليه السلام است و با برادرش امام باقر عليه السلام از يك مادر بودند.

كنيه اش ابومحمّد بود. عبداللَّه به خاطر زيبايى و درخشندگىِ سيمايش، به «باهِر» معروف بود. وى مردى فاضل، زاهد، فقيه و محدث بود و از اجدادش و رسول خدا صلى الله عليه و آله روايات بسيارى نقل فرموده است. از جمله مى فرمايد: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بخيل ترين مردم كسى است كه نام من در نزد او ذكر شود، و او بر من صلوات نفرستد». (2) شيخ عبّاس قمى در «منتهى الامال» مى فرمايد: عبداللَّه باهر، متولّى صدقات رسول خدا و اميرالمؤمنين عليه السلام بود. (3) وى در 57 سالگى درگذشت.

قبر عبداللَّه باهر فرزند امام سجاد عليه السلام در كنار ديواره شرقى باب الصغير قرار دارد كه از قبرستان، مستقل و راه آن پس از درِ اصلى قبرستان است. مرقد ايشان، داراى صحن، گنبد سبز و شبستان نسبتاً بزرگى است.


1- مفتاح الجنّات، ج 2، ص 263، با اضافه سلام آخر.
2- منتهى الآمال، ج 2، ص 1178.
3- بحار الانوار، ج 46، ص 166.

ص: 135

زيارت نامه عبداللَّه باهر فرزند امام سجاد عليه السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ نَبِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ الصّادِقِ الْأَمِينِ، الْمَبْعُوثِ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ الْإِنْسِيَّةِ الْحَوْراءِ، سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الْمَظْلُومِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدِينَ وَ سَيِّدِ السّاجِدِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلى مَعادِنِ حِكمَةِ اللَّهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّ اللَّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، السَّلْامُ عَلى أَهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْىِ وَ مَنْ نَطَقَ بِمَدْحِهِمُ التَّنْزِيلُ وَ كانَتْ بُيُوتُهُم مَهْبِطَ جَبْرِئِيلَ وَالْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ، السَّلامُ عَلى آلِ طه وَ ذُرِّيَّةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ بابِ الْحُطَّةِ الَّذِى مَنْ دَخَلَهُ كانَ مِنَ الْآمِنِينَ، السَّلامُ عَلَى الْمُطَهَّرِينَ مِنَ الْعَيبِ وَالْمُنَزَّهِينَ مِنَ الرَّيْبِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. يا لَيْتَنا كُنّا مَعَكُمْ فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً. وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا سادتِى وَ مَوالِىَّ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(1)

5. عبداللَّه فرزند امام صادق عليه السلام (معروف به عبداللَّه افطح)

شيخ مفيد رحمه الله، فرزندان امام صادق عليه السلام را ده تن ذكر مى كند: اسماعيل، عبداللَّه، ام فروه، موسى عليه السلام، اسحاق، محمد، عباس، على، اسماء و فاطمه. (2)اسماعيل از همه برادران، بزرگ تر بوده كه در حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت و در بقيع مدفون شد. اما عبداللَّه بن جعفر، پس از اسماعيل به دنيا آمد و از ديگر برادران


1- ادعيه و زيارات شام، ص 183.
2- منتهى الامال، ج 2، ص 1411.

ص: 136

خود، بزرگ تر بود. او نزد پدر چندان منزلتى نداشت و در اعتقاد، متهم بر مخالفت با پدر بوده است. گفته اند كه با «حَشويّه»(1) رفت و آمد داشته و به مذهب «مُرْجِئَه» (2) تمايل نشان مى داده است. او پس از شهادت پدر، ادّعاى امامت نمود و جماعتى هم از او پيروى كردند و چون وى را امتحان كردند، از او دست كشيدند و به امامت برادرش امام موسى بن جعفر عليه السلام معتقد شدند؛ اما تعداد كمى از آنان به همان عقيده ماندند كه آنان را «فطحيّه» مى نامند. (3) روايت شده كه امام جعفر صادق عليه السلام به امام موسى كاظم عليه السلام فرمود:

فرزندم! همانا برادرت [عبداللَّه] به جاى من مى نشيند و ادّعاى امامت بعد از مرا مى كند.

اما تو كلمه اى به او نگو و با او درگير مشو؛ چرا كه او اولين كسى است كه از اهل بيتم به من ملحق مى شود.

گويند عبداللَّه 70 روز پس از شهادت پدر از دنيا رفت. شايان ذكر است به دليل مشكلات اخلاقى و اعتقادى عبداللَّه، فرزند امام صادق عليه السلام، زيارت نامه اى براى او ذكر نشده است.


1- «حَشويّه» طايفه اى از معتزله و خوارج هستند كه قائل به جبرند و به ظاهر قرآن تمسّك مى كنند و به جسم بودن خداوند معتقدند و يكى از فرقه هاى گمراه در شريعت اسلامى اند. حَشويّه از شاگردان «حسن بصرى» هستند. به آنان حشويّه گفته اند، چون آنها احاديثى را كه اصل و ريشه اى ندارد، در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله وارد كرده اند؛ لغت نامه دهخدا، مادّه حَشَوَ، ج 6، ص 7982.
2- «مُرجِئَه» گروهى بودند كه بر اثر كج فهمى، نتوانستند بين على عليه السلام و عثمان، حق را تشخيص دهند از اين رو، امر آنان را به آخرت واگذار كردند. مُرجِئَه عقيده داشتند كه معصيت، به ايمان زيانى نمى رساند؛ چنان كه طاعت فرد كافر سود ندارد. «إرْجاء» يعنى به تأخير انداختن حكم صاحب گناه كبيره به روز قيامت است تا خدا درباره او داورى كند، لغت نامه دهخدا، مادّه مرج، ج 12، ص 18208.
3- منتهى الامال، ج 2، ص 1413.

ص: 137

فصل دوم: مدفن سرهاى شهداى كربلا در باب الصغير

اشاره

پس از آنكه اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله را در كربلا به خاك و خون كشيدند، عمر بن سعد دستور داد سرهاى شهدا را از تن جدا كنند. سرها را بين قبيله ها، قسمت نمودند و در مجموع با 71 سر بريده وارد شام شدند. سر مقدّس عباس بن على عليه السلام، جلوتر از همه و سر مقدّس امام حسين عليه السلام آخر از همه بود؛ گويى هنوز قمر بنى هاشم عليه السلام، جلودار و علمدار كربلا بود. براى وحشت مردم و مخالفان حكومت و خوشحالى طرفداران دستگاه حاكم، به دستور يزيد، سرهاى شهدا در كوچه و بازار گردانده شد و به مدت سه روز بر دروازه هاى شهر و مسجد اموى آويزان ماند.

امام زين العابدين عليه السلام پس از چندى موافقت يزيد را جلب كرد تا سرهاى مقدّس شهدا را به كربلا برگردانده، به بدن ها ملحق كند. بنابراين سر امام حسين و ديگر شهدا را به كربلا برگرداند و به اجساد مطهّرشان ملحق كرد. اما سر مقدس سه تن از شهدا در قبرستان باب الصغير به خاك سپرده شده:

1. سر مقدّس على اكبر

2. سر مقدّس حضرت ابو الفضل العباس عليه السلام

3. سر مقدّس حبيب بن مظاهر.

مدفن سرهاى مقدّس در اتاقكى، حدود يكصد متر بالاتر از در قبرستان

ص: 138

باب الصغير قرار گرفته است.

علامه سيّد محسن امين جبل عاملى، مؤلف كتاب ارزشمند «اعيان الشيعه»، مى نويسد:

من در تاريخ 1321 ه. ق كتيبه اى بر بالاى در ورودى اين اتاقك (حجره) ديدم كه نوشته بود:

هذا مَدْفَنُ رَأسِ الْعَبّاسِ بْنِ عَلِىٍّ وَ رَأسُ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأكْبَرِ وَ رَأسِ حَبِيبِ بْنِ مَظاهِرٍ.

اينجا محل دفن سر عبّاس بن على و على اكبر امام حسين عليه السلام و حبيب بن مظاهر است.(1)

و مى نويسد: «پس از حمل سرهاى مقدّس به شام و گرداندن در كوچه و بازار، جهت ايجاد رعب و وحشت و اظهار پيروزى، طبيعى است كه در همان جا (شام) دفن شده باشند».

بعدها كه ضريحى بر روى اين محل ساختند، اسامى 13 تن ديگر (مجموعاً 16 تن) از شهداى كربلا را كه احتمال مى دادند، سرهاى مقدّسشان در اين مكان دفن شده باشد، بر سقف گنبد نوشته اند:

1. عبّاس بن على 2. على اكبر 3. حبيب بن مظاهر 4. حرّ بن يزيد رياحى (2) 5. قاسم بن الحسن 6. عبداللَّه بن على 7. عمر بن على 8. محمد بن على 9. عون بن عبداللَّه 10.

ابوبكر بن على 11. عثمان بن على 12. جعفر بن على 13. جعفر بن عقيل 14. محمد بن مسلم 15. عبداللَّه بن عقيل 16. حسين بن عبداللَّه.

زيارت نامه سرهاى مطهّر شهدا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلى سَيِّدِنا وَ مَوْلانا رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلى سَيِّدِنا وَ مَوْلانا امِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِىِّ بْنِ ابِى طالِبٍ، السَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ السِّبطِ


1- اعيان الشيعه، ج 1، ص 627.
2- پس از شهادت حرّ، طايفه بنى تميم اجازه ندادند سر حرّ را از بدنش جدا كنند و جنازه را برده و حدود 2 كيلومترى كربلا دفن كردند. بنابراين، سر حرّ در اين مكان دفن نشده است و به احتمال قوى، فقط سر مقدّس همان سه تن در باب الصغير دفن شده است.

ص: 139

الشَّهِيدِ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ سَيِّدِالشُّهَداءِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَكبَرِ، أَوَّلِ شَهِيدٍ بِكَرْبَلاءَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، أَشْبَهِ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، السَّلامُ عَلى أَبِى الْفَضْلِ الْعَبّاسِ بْنِ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ قَمَرِ بَنى هاشِمٍ وَ صاحِبِ لِواءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ، السَّلامُ عَلى حَبِيبِ بْنِ مَظاهِرِ الْأَسَدِى الصّابِرِ الْمُجاهِدِ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِى مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(1)


1- مفتاح الجنات، ج 2، ص 262.

ص:140

ص: 141

فصل سوم: قبرهاى صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب الصغير

1. بلال حبشى (مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله)

اشاره

بلال بن رياح حبشى از صحابه بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و مؤذن آن حضرت بود. نام پدر بلال، رياح، نام مادرش، حمامه و كنيه اش ابا عبدالكريم، ابا عبداللَّه و ابا عَمرو بود.

بلال در حبشه و به قولى در حجاز متولد شد. وى از بردگان سياه پوست و لاغر اندامِ خريدارى شده از حبشه بود كه به غلامى و خدمت «امية بن خلف» (1) درآمد و سال ها زير ستم وى بود تا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله مبعوث شد. بلال از جمله كسانى بود كه از دين اسلام استقبال كرد. اميه براى منصرف كردن بلال از اسلام، او را با وضع اسف بارى شكنجه مى كرد؛ اما بلال در برابر شكنجه ها فقط مى گفت: أَحَداً، أَحَداً.

ماه هاى پر مشقّت، همچنان بر بلال مى گذشت تا اينكه ابوبكر او را خريد و آزاد كرد.(2) هنگامى كه جبرئيل فرازهاى اذان را نازل كرد، ايمان، اخلاص، صبر و استقامت بلال، رسول خدا صلى الله عليه و آله را بر آن داشت تا افتخار اولين مؤذن اسلام را به بلال اختصاص دهد.

بنابراين، على عليه السلام را به دنبال بلال فرستاد و او را نزد خويش خواند و اذان را به وى تعليم داد؛ بدين ترتيب، بلال به عنوان مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله در سفر وحضر شناخته شد.


1- در جنگ بدر «امية بن خلف» شكنجه گر و فرزندش، به دست بلال كشته شدند.
2- برخى قبول ندارند، ابوبكر بلال را خريده و آزاد كرده باشد و با دلائل متعدّد و روشن رد مى كنند.

ص: 142

انتخاب او براى اين كار، نوعى مبارزه با نژادپرستى بود. بلال از هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را به مقام مؤذنى مفتخر ساخت، موقعيت وشهرت ويژه اى در ميان مسلمانان پيدا كرد.

بلال اولين كسى بود كه بعد از فتح مكه، بر بالاى بام كعبه رفت و براى اقامه نماز، اذان گفت. وى به جاى «شين»، «سين» مى گفت و پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در جواب اعتراض كسانى كه مى گفتند: چرا بلال را براى اين كار مأمور كرده است، پاسخ مى داد: «اعمال و رفتار پاك و شايسته اش، اين كمبود قرائتِ وى را جبران مى كند».

امام صادق عليه السلام در روايتى فرمود: «خدا رحمت كند بلال را كه ما اهل بيت را دوست مى داشت و او بنده صالح بود». (1) پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله بلال، ديگر اذان نگفت (مگر يك بار به درخواست حضرت زهرا عليها السلام) و بر بيعت خود با على عليه السلام در روز غدير باقى ماند.

الف) هجرت بلال به شام

پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله، هواداران ابوبكر تلاش مى كردند كه خلافت وى را قانونى جلوه دهند؛ يكى از عوامل تحكيم خلافت ابوبكر آن بود كه بلال، همان گونه كه مؤذن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بود، مؤذن خليفه نيز باشد و با او بيعت كند؛ بنابراين ابوبكر از بلال خواست تا همچنان اذان بگويد، ولى او نپذيرفت (2)و گفت: «سوگند خورده ام كه پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله بر هيچ كس اذان نگويم»؛ گويند او حتى با خليفه نيز بيعت نكرد.

عمر به بلال گفت: سزاوار نيست كه تو از بيعت با ابوبكر، سر باز زنى، در حالى كه او بود كه تو را آزاد كرد. بلال گفت: اگر مرا براى خدا آزاد كرده، پاداشش را از خدا بخواهد و اگر براى منظور ديگرى بوده، حاضرم از هم اكنون به بردگى وى بازگردم؛ من با كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را خليفه مردم قرار نداده، بيعت نمى كنم. عمر از اين سخن


1- شيخ مفيد، الاختصاص، ص 73.
2- مفتاح الجنات، ج 2، ص 269.

ص: 143

بلال رنجيد و گفت: نبايد در مدينه بمانى. (1)بنابراين، به جهت مخالفت با عمر و دستگاه خلافت ابوبكر، بلال راه شام را در پيش گرفت.

ب) داستان حضرت زهرا عليها السلام و اذان بلال

شيخ صدوق مى گويد: روايت شده كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، بلال از اذان گفتن خوددارى كرد و گفت: پس از پيامبر صلى الله عليه و آله براى هيچ كس اذان نخواهم گفت.

روزى فاطمه عليها السلام گفت: دوست دارم صداى مؤذن پدرم را بشنوم. اين سخن به گوش بلال رسيد؛ پس در محضر حضرت زهرا عليها السلام به جهت خشنودى دل ايشان و تجديد خاطره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اذان گفت. همين كه اللَّهُ اكْبَر، اللَّهُ اكْبَر را گفت، فاطمه به ياد روزگار پدر افتاد و شروع به گريستن كرد و چون بلال به فراز أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه رسيد، فاطمه عليها السلام فريادى كشيد و با صورت به روى زمين افتاد و بى هوش شد.

مردم گمان كردند كه فاطمه عليها السلام از دنيا رفته است؛ به بلال گفتند: دست از اذان بردار كه دختر رسول خدا درگذشت. بلال اذان را ناتمام گذاشت. فاطمه عليها السلام به هوش آمد و از بلال خواست اذان را تمام كند؛ ولى بلال اين كار را نكرد و به آن حضرت عرض كرد:

اى سرور زنان! از آنچه هنگام شنيدن صداى اذان بر خود روا مى دارى، بيم دارم.

حضرت نيز او را از ادامه اذان معاف كرد. (2) زبان حال فرزندان حضرت زهرا عليها السلام با بلال

نام گل بردى و بلبل گشت خاموش اى بلال مادر مظلومه ما رفت از هوش اى بلال

بوستان وحى را بيت الاحزان كردى، بس است با اذان خود مكن ما را سيه پوش اى بلال


1- سيد احمد علوى، راهنماى مصوّر سفر زيارتى سوريه، ص 104.
2- راهنماى مصوّر سفر زيارتى سوريه، ص 107 به نقل از من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 298.

ص: 144

دير اگر خاموش گردى، زودتر گردد ز تومادر ما را چراغ خاموش اى بلال

مادر ما بر اذانت گوش داد اينك تو هم بر صداى ناله زينب بده گوش اى بلال

با اذان تو اگر پايان بگيرد عمر اوبعد از اين ما را كه مى گيرد در آغوش اى بلال(1)

ج) وفات و مدفن بلال

بلال به دمشق آمد و بنابر قولى، در داريا، يكى از روستاهاى اطراف دمشق، ساكن شد و سرانجام طبق روايت مشهور در سال 20 ه. ق (در زمان خلافت عمر بن خطاب) در 63 سالگى وفات كرد و در قبرستان باب الصغير، به خاك سپرده شد.

* در محل دفن بلال اختلاف و دو نظريه مشهور است. «ابن كثير» محل دفن بلال را روستاى داريا (2)مى داند و مى گويد، قبرى كه اكنون در باب الصغير است، متعلق به بلال حبشى نيست، بلكه قبر بلال بن ابى درداء قاضى دمشق است كه فردى عابد و زاهد بوده است.

د) زيارت نامه بلال حبشى

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ مُؤَذِّنَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ الصّالِحِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ كانَتْ سِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ شِيناً، أَشْهَدُ أَنَّكَ آمَنْتَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم، وَ والَيْتَ أَهْلَ بَيْتِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ نَصَحْتَ لَهُ وَ لَهُمْ فِى السِّرِّ وَالْعَلَنِ، وَ مَضَيْتَ عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللَّهِ


1- نخل ميثم، ج 2، ص 200.
2- روستاى «داريا» در 10 كيلومترى دمشق بود كه اكنون با گسترش شهر، جزو دمشق محسوب مى شود.

ص: 145

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لَمْ تُغَيِّرْ وَ لَمْ تُبَدِّلْ، فَرَفَعَ اللَّهُ فِى الْآخِرَةِ دَرَجَتَكَ وَ أَعْلى مَقامَكَ وَ حَشَرَكَ اللَّهُ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرِينَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ اجْمَعِينَ فِى أَعْلى عِلّيِينَ وَ حَشَرَنَا اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِيارَتِكَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. (1)

2. عبداللَّه بن امّ مكتوم (مؤذن ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله)

اشاره

عبداللَّه فرزند ام مكتوم (و پدرش قيس) از قبيله بنى عامر، يكى از اصحاب جليل القدر رسول خدا صلى الله عليه و آله و جزء اولين مسلمانان است. وى حافظ قرآن بود و چون نابينا بود، از شركت در جهاد محروم بود. اغلب، به هنگام غزوات رسول خدا صلى الله عليه و آله (جنگ هايى كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشتند) جانشين آن حضرت در مدينه مى شد و به جاى ايشان نماز مى خواند.

گروهى از مفسّران اهل سنّت (2)، شأن نزول چند آيه اول سوره عَبَس را در مورد عبداللَّه نابينا و فرزند ام مكتوم مى دانند.(3)

الف) داستان عبداللَّه بن امّ مكتوم (شأن نزول سوره عَبَس)

«عَبَسَ وَتَوَلّى* أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى ...»؛ «چهره در هم كشيد و روى گردانيد، كه چرا آن كور نزد وى آمد ...» (عَبَس: 2- 1)

گروهى از بزرگان قريش مانند عتبه، ابوجهل، عباس و امية بن خلف در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودند و آن حضرت، با ظرافت و ريزه كارى، آنان را به توحيد فرامى خواند و با در دست گرفتن نبض مجلس، دل به اميد هدايت آنان بسته بود كه عبداللَّه وارد شد و پس از سلام كردن و بدون توجه، در كنار سران قوم نشست. او از


1- نات، ج 2، ص 269؛ ادعيه و زيارات شام، ص 234.
2- از طريق شيعه نيز رواياتى به اين معنا اشاره شده است.
3- تفسير الميزان، جزء سى ام، سوره عَبَس، آيات 1 و 2.

ص: 146

پيامبر صلى الله عليه و آله خواست تا آياتى از قرآن را براى او بخواند و تفسير كند تا وى حفظ كند.

عبداللَّه كه فردى نابينا و عادى بود. از شرايط و حساسيت مجلس بى خبر بود و با اصرار و شتاب در خواسته خود، رشته سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را گسست و او را آزرده خاطر ساخت؛ چرا كه آن بزرگوار، در انديشه هدايت چهره هاى مؤثّر مكّه بود. به همين دليل، پيامبر صلى الله عليه و آله از او روى گردانيد و به گفتار خويش با سران مكّه ادامه داد. درست در همان لحظه بود كه چند آيه اول سوره عبس بر قلب پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله را مورد عتابى لطيف وسازنده قرار داد كه چرا از يك مرد نابينا و تهى دست، چهره درهم كشيده، روى گردانيدى؟! (1)از امام صادق عليه السلام روايت شده كه پس از نزول سوره عبس، پيامبر صلى الله عليه و آله هرگاه عبداللَّه بن امّ مكتوم را مى ديد، به او احترام زيادى مى كرد.(2)

ب) اختلاف در محلّ دفن عبداللَّه بن امّ مكتوم

در كنار ديواره شرقى باب الصغير، در كنار بقعه حضرت عبداللَّه باهر، آرامگاهى است كه به عبداللَّه بن امّ مكتوم منسوب شده است؛ اما در منابع تاريخى از وجود مدفن امّ مكتوم در باب الصغير دمشق، مطلبى ديده نشده است و بعيد است كه وى در دمشق به خاك سپرده شده باشد.

بيشتر مورّخان بر اين عقيده اند كه عبداللَّه پس از شركت و بازگشت از جنگ «قادسيّه»، به مدينه برگشت و در آنجا درگذشت و به احتمال قوى، قبر وى در بقيع است.(3)


1- تفسير مجمع البيان، ج 16، جزء سى ام، سوره عَبَس. البته مرحوم علامه طباطبايى در الميزان مى فرمايد: شأن نزول آيه درباره مردى از بنى اميه است كه با پيامبر صلى الله عليه و آله در حال گفت وگو بود كه عبداللَّه بن ام مكتوم وارد شد و آن مرد اموى چهره درهم كشيد. الميزان، ج 20، صص 331- 333.
2- همان، ص 737.
3- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 144؛ ستاره درخشان، ص 357.

ص: 147

3. عبداللَّه بن جعفر (شوهر حضرت زينب عليها السلام)

اشاره

عبداللَّه بن جعفر بن ابى طالب (برادرزاده على عليه السلام) فرزند ارشد جعفر طيّار (عمو زاده پيامبر صلى الله عليه و آله) و مادرش اسماء، دختر عُمَيس، از بانوان شايسته و خردمند بوده است.

عبداللَّه حدود سه سال پيش از هجرت در حبشه به دنيا آمد و اولين نوزاد مسلمان بود كه در آن ديار متولد شد و در سال هفتم ه. ق به همراه پدر و مادر و برادران خود، به مدينه آمدند.

الف) سخاوت و بخشش عبداللَّه

در سال هشتم ه. ق، جعفر طيّار، پدر عبداللَّه، در جنگ موته به شهادت رسيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه جعفر رفت و فرزندان جعفر را مورد تفقّد و نوازش قرار داد و در حق آنها دعا كرد و فرمود: «من در دنيا و آخرت ولىّ آنهايم».(1) طبق روايات متعدد اهل سنّت و شيعه، از بركت دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله، ثروت زيادى نصيب عبداللَّه شد؛ اما هرگز ثروت اندوزى نكرد و در سخاوت وجوان مردى بى نظير بود؛ به طورى كه او را بَحْرُ الجُود (درياى بخشش) مى ناميدند. وى از راويان حديث غدير و حديث ولايت بوده است. (2)طبق بعضى نقل ها، ازدواج عبداللَّه با حضرت زينب عليها السلام به اشاره و توصيه پيامبر صلى الله عليه و آله انجام گرفت و از نسل ايشان، علما و نام آوران بسيار به دنيا آمده اند؛ از جمله، خاندان جعفرى و زينبى.

ب) حضور نداشتن عبداللَّه در كربلا

عبداللَّه، فردى شجاع و از فرماندهان جنگ هاى جَمَل، صِفّين و نهروان بوده است. اما درباره شركت نكردن او در واقعه كربلا گفته اند كه اين كار، به

با كاروان شام ؛ ؛ ص147


1- دايرة المعارف تشيّع، ج 11، ص 83.
2- همان، ص 83.

ص: 148

اشاره و فرمان امام حسين عليه السلام بوده است تا عبداللَّه براى حفظ بنى هاشم در مكه و مدينه، باقى بماند.

ج) وفات و قبر عبداللَّه بن جعفر

عبداللَّه در سال 80 يا 85 ه. ق (در سنّ 83 سالگى، 88 يا 90 سالگى) كه به «عام الجُحاف» (1)مشهور است، در مدينه وفات كرد و بنابر نقل مشهور مورّخان در بقيع در كنار قبر عقيل به خاك سپرده شده است. (2)با اين حال در قبرستان باب الصغير، قبرى است كه به عبداللَّه بن جعفر نسبت مى دهند كه بعيد است صحت داشته باشد.

د) زيارت نامه عبداللَّه بن جعفر (شوهر حضرت زينب عليها السلام)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَنا عَبْدَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ جَعْفَرٍ الطَّيّارِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَمِّ حَبِيبِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَمِّ الْمُصْطَفى، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى مَنْ حَوْلَكَ مِنَ السُّعَداءِ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، رَضِىَ اللَّهُ عَنْكَ وَ أَرْضاكَ أَحْسَنَ الرِّضا وَ جَعَل الْجَنَّةَ مَنْزِلَكَ وَ مَسكَنَكَ وَ مَحَلَّكَ وَ مَأْواكَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى أَهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. اللَّهُمَّ بِحُرْمَةِ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، إِسْمَعْ دُعائَنا وَ تَقَبَّلْ زِيارَتَنا وَ آمِنْ خَوْفَنا وَاغْفِرْ لَنا ذُنوُبَنا آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ.(3)


1- «جُحاف» به ويرانى هاى سيل مى گويند و چون در سال 80 هجرى، سيل بنيان كنى در مكّه آمد كه شتران را با بارش مى برد؛ آن سال را «عام الجحاف» ناميدند. سرزمين «مهيعه» (بين مكّه و مدينه) نيز كه ميقات اهل شام است، چون بر اثر سيل ويران شد، از آن پس نام «جُحْفه» بر خود گرفت.
2- دايرة المعارف تشيّع، ج 11، ص 83؛ ره توشه حج 1، ص 256.
3- ادعيه و زيارات شام، ص 239.

ص: 149

4. قبرهاى ديگر صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله

(1)افراد بسيارى در قبرستان باب الصغير دفن هستند كه به طور خلاصه به برخى از آنان اشاره مى كنيم:

الف) قبر اوس بن اوس: اوس يكى از اصحاب بلندمرتبه پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه بر ايوان اصحاب صُفّه زندگى مى كرد و در نهايت فقر و تنگدستى به سر مى برد. وى به شام هجرت كرد و در دوران خلافت عثمان وفات يافت و در مدرسه صابونيه، در سمت ديواره غربى باب الصغير، دفن شد.

ب) قبر واثلة بن اسقع: وى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بود. او نيز بر ايوان اصحاب صُفّه زندگى مى كرد و عمرى طولانى داشت. گويند حدود 150 سال زندگى كرد و در خلافت عبدالملك بن مروان در سال 83 ه. ق در دمشق از دنيا رفت و در باب الصغير دفن شد. او آخرين صحابه اى بود كه در اين شهر وفات كرد.

ج) قبر ابان بن عثمان: ابان، فرزند خليفه سوم و از تابعين، محدّثين و مورّخين مشهور مدينه در قرن اوّل ه. ق به شمار مى رود. ابان نزد خلفاى اموى، به ويژه معاويه، احترام خاصى داشت. در سال 76 ه. ق به مدت هفت سال حاكم مدينه بود. سرانجام، در سال 105 ه. ق از دنيا رفت.

* در منابع تاريخى، نام وى در مدفونين باب الصغير ديده نشده، ولى در سمت چپ مقبره سكينه و عبداللَّه، حجره كوچكى است كه بر روى آن، نام ابان بن عثمان ديده مى شود.

د) فضالة بن عُبَيد: وى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بود كه پس از فتح دمشق به اين شهر آمد. در دوران معاويه، قاضى دمشق بود. در سال 53 ه. ق درگذشت و در كنار


1- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 7- 146.

ص: 150

ابى درداء و ام درداء، دفن شد.

ه) سهل بن ربيع انصارى: سهل، از قبيله «اوس» و از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بود. در اوايل خلافت معاويه در دمشق وفات يافت و در جنوب قبرستان باب الصغير دفن شد.

و) ابودَرْداء و امّ درداء:

يك- ابودرداء (عُوَيْمِر بن مالك): از اصحاب جليل القدر پيامبر صلى الله عليه و آله بود. آن حضرت بين او و سلمان، پيمان برادرى بست. در تمام غزوات پس از احُد، حضور داشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد او فرموده بود: «عُوَيمِر (ابو درداء) حكيم امّت من است». (1) او در دوران معاويه قاضى دمشق بود. سرانجام، در سال 30 ه. ق در زمان خلافت عثمان وفات يافت و در باب الصغير در كنار همسرش، ام درداء دفن شد. وى در قلعه دمشق (كنار سوق الحميديّه) مسجد و معبدى داشت كه به مسجد و معبد ابى الدرداء معروف بود.

دو- امّ درداء: نام اين بانوى با فضيلت، خَيرة است و همسرش عُوَيْمِر (مُصَغَّر عامِر) معروف به ابو درداء است. ابن كثير مى گويد: «ام درداء از نظر عقل و دانش در سطح بالايى قرار داشت»؛ وى قبل از همسرش وفات يافت و در قبرستان باب الصغير دفن شد. ايشان از رسول خدا صلى الله عليه و آله احاديث زيادى نقل كرده است. كه در اينجا به دو حديث زيبا و ارزشمند به نقل از امّ درداء اشاره مى كنيم.

1. امّ درداء مى گويد: «يك وقت در مسجد به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم، درحالى كه ايشان نشسته و به موعظه و ارشاد مشغول بود و مى فرمود:

ما يوُضَعُ فِى الْميزانِ أَثْقَلُ مِنْ خُلْقٍ حَسَنٍ(2)

روز قيامت در ميزان عمل انسان، هيچ عملى از خوش اخلاقى سنگين تر و ارزشمندتر نخواهد بود.


1- تاريخ اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 147 با اصلاح.
2- جايگاه بانوان در اسلام، ص 124؛ الاصابة، ج 8، ص 124.

ص: 151

2. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

انسانى كه پشت سر برادر مسلمان خود دعا مى كند، در حقّ او مستجاب مى شود و هر دعايى كه مى كند، فرشته الهى كه مأمور رسيدگى به دعاهاست، مى گويد: «خودت هم به اين خواسته خواهى رسيد و آنچه را براى يك مسلمان خواستى، به خودت نيز داده خواهد شد.(1)


1- همان، ص 124.

ص:152

ص: 153

فصل چهارم: قبرهاى زنان بنى هاشم و منسوبان به خاندان رسالت

1. فضّه (خادمه حضرت زهرا عليها السلام)

اشاره

(1)اين بانوى بزرگ، دختر يكى از پادشاهان هند (يا حبشه) بود كه در جنگ بين مسلمانان و كفّار، به اسارت مسلمانان درآمده و به مدينه منتقل شد.(2) نام «فضّه» را پيامبر صلى الله عليه و آله بر ايشان نهاد. فضّه هميشه همراه اهل بيت بود و در سفر نهايى، به همراه حضرت زينب عليها السلام به شام برگشت و پس از وفات، در انتهاى غربى قبرستان باب الصغير دفن شد.

الف) چگونه فضّه خادمه حضرت زهرا عليها السلام مى شود؟

به دليل حجم كارهاى منزل و فشار و سختى آن، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به همراه فاطمه زهرا عليها السلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدند و پس از گفت وگوهايى،


1- بحار الانوار، ج 43، ص 85؛ سفينة البحار، ج 2، ص 365؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 313.
2- در كيفيت آمدن فضّه به مدينه اختلاف است، ممكن است پادشاه هند يا حبشه به عنوان تحفه او را به مدينه فرستاده باشند و شايد خود فضّه، در اثر علاقه به آيين اسلام خود را جزو اسيران به مدينه و حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده باشد.

ص: 154

درخواست كنيز كردند تا در كارهاى داخل خانه، دختر پيامبر صلى الله عليه و آله كمك كند و او را در اداره كارها و رسيدگى به بچه ها و پذيرايى از مهمان ها يارى كند.

رسول خدا با اشاره به وضع مسلمانان و اصحاب صفّه كه هنوز خانه و كاشانه نداشتند و نياز نيازمندان به بهاى فروش اسرا، با اين درخواست موافقت نكرد و با تعليم تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام (كه بعد از هر نماز از هزار ركعت نماز مستحبى محبوب تر است (1)) و بيان اثرات تسبيحات و ثواب آن، دختر و دامادش را با خوشحالى و رضايت به خانه شان برگرداند. در اين حال جبرئيل نازل شد و آيه 28 سوره اسراء (2)را قرائت كرد و به مضمون آن، پيامبر صلى الله عليه و آله را موظف كرد كه حاجت زهرا عليها السلام را در انتخاب همكار برآورده سازد؛ چون در آن زمان، فضّه در كنار ديگر كنيزان، در خدمت رسول گرامى صلى الله عليه و آله بود. پس به دستور آن حضرت به خانه على عليه السلام رفت.(3) اين بانوى بزرگوار، تا پايان عمر، در خدمت حضرت زهرا عليها السلام و سپس امام حسن و امام حسين و زينب عليهم السلام بود.

ب) فضايل و كمالات

فضّه، به طور ذاتى، فردى با شخصيت و باهوش بود و قرار گرفتن در محيط زندگى و خانواده اهل بيت عليهم السلام، بر امتيازات او افزود و شخصيت و مقام او را به مراتب افزون كرد. هر روز از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام، روزنه اى از علم، كمالات، زهد و تقوى به رويش گشوده مى شد. احاديث بسيارى از ايشان آموخت و نيز شروع به حفظ قرآن كرد، به طورى كه حافظ كل قرآن شد.


1- ره توشه حج، ص 291؛ بحارالانوار، ج 43، ص 85.
2- «وَامّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمْ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسوُراً»؛ «هرگاه از آنان روى برتابى و انتظاررحمت پروردگارت را داشته باشى [تا گشايشى در كارت پديد آيد و به آنها كمك كنى] با گفتار نرم و محبّت آميز سخن بگوى».
3- بحار الانوار، ج 43، ص 85.

ص: 155

يك- نزول سوره «انسان» (دَهْر) در حقّ اهل بيت عليهم السلام و فضّه: حضرت على و حضرت زهرا عليهما السلام و فرزندانشان سه روز بدون غذا روزه گرفتند و سهم طعامشان را به ترتيب به مسكين، يتيم و اسيرِ كافر دادند كه فضّه نيز در ميان آنان بود و در اين امر سهيم بود تا سوره انسان (دَهْر) آيه هاى 8- 9 در حق آنان نازل شد.

«وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَاسِيراً* إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»

غذاى خود را با اين كه به آن علاقه و نياز دارند، در راه خدا به مسكين و يتيم و اسير مى دهند و مى گويند: ما فقط براى خدا غذاى خود را به شما مى دهيم و از شما انتظارپاداش و تشكر نداريم.(1) دو- فضّه، محرم اسرار حضرت زهرا عليها السلام: در نتيجه معاشرت فضّه با حضرت زهرا عليها السلام و زهد و عبادت ممتاز وى، معرفت او به خاندان اهل بيت و حضرت زهرا عليها السلام بسيار زياد شد و محرم اسرار ايشان شد تا جايى كه حضرت على عليه السلام فرمود:

فاطمه از من عهد گرفت كه وقتى از دنيا رفت، هيچ كس را براى مرگ او آگاه نكنم، جز: ام سلمه (همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله)، ام ايمن، فضّه و از مردان: عبداللَّه بن عباس، سلمان فارسى، عمار بن ياسر، مقداد، ابوذر و حذيفه. (2)سه- سخن گفتن با قرآن: فضّه با علاقه به قرآن و هوشى كه داشت، در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان اهل بيت عليهم السلام حافظ كل قرآن شد و 20 سال آخر عمرش رافقط با قرآن تكلّم مى كرد.(3)

ج) داستان تكلّم فضّه با قرآن

ابوالقاسم قشيرى مى گويد: از كاروان حج عقب مانده بودم، ناگاه زنى را ديدم كه او نيز در صحرا، حيران و سرگردان بازمانده بود. از او پرسيدم: تو كيستى؟


1- سفينة البحار، ج 2، ص 365.
2- همان، ص 365؛ جايگاه بانوان در اسلام، ص 139.
3- سفينة البحار، ج 2، ص 365.

ص: 156

گفت: «وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَموُنَ»؛ «و بگو: سلام بر شما، پس به زودى خواهند دانست.» (زخرف: 89)

پس سلام كردم و دوباره پرسيدم: در اين بيابان چه مى كنى؟ گفت: «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ»؛ «هر كسى را كه خدا هدايت كند، هيچ گمراه كننده اى نخواهد داشت». (الزُّمُر: 37)

گفتم: آيا از آدميانى يا از پرى؟

گفت: «يا بَنى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»؛ «اى فرزند آدم! زينت خود را به هنگام مسجد، با خود برداريد». (اعراف: 31)

گفتم: از كجا مى آيى؟ گفت: «يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ»؛ «از راه دور صدا زده مى شوند».

(فُصّلت: 44)

گفتم: به كجا مى روى؟

گفت: «وَللَّه عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»؛ «بر مردم واجب است كه به خاطر خدا، آهنگ خانه او (حج) كنند». (آل عمران: 97)

گفتم: چند روز است از منزل حركت كرده و در راهيد؟

گفت: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما فِى سِتَّةِ أيّامٍ»؛ «ما آسمان ها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز آفريديم». (ق: 38)

گفتم: آيا غذا و طعام ميل دارى؟

گفت: «وَما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأكُلوُنَ الطَّعامَ»؛ «آنان را پيكرهايى كه غذا نمى خورند قرار نداديم». (انبياء: 8)

پس از غذاى خود به ايشان دادم، تناول كرد؛ سپس خواهش كردم كه اكنون در راهْ رفتن عجله كن.

گفت: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها»؛ «خداوند هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف نمى كند». (بقره: 286)

گفتم: بيا بر مركب من و بر كنار (يا پشت) من سوار شو.

ص: 157

گفت: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛ «اگر در آسمان و زمين، جز اللَّه خدايان ديگرى بودند، فاسد مى شدند». (انبياء: 22)

به ناچار پياده شدم و او را بر مركب خود سوار كردم.

گفت: «سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا»؛ «پاك و منزه است كسى كه اين [مركب] را براى ما مسخّر [در اختيار ما] قرار داد». (زخرف: 13)

هنگامى كه به قافله رسيديم، گفتم: آيا كسى را در اين كاروان دارى؟

گفت: «يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ»؛ «اى داود! ما تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار داديم». (ص: 26)

«وما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسوُلٌ»؛ «محمد، فقط فرستاده خداست». (آل عمران: 144)

«يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ»؛ «اى يحيى! كتاب خدا را با قوّت بگير». (مريم: 12)

«يا موُسى إِنّى أَنَا رَبُّكَ»؛ «اى موسى! من پروردگار توام». (طه: 11 و 12)

اين بانو با تلاوت اين چهار آيه مى خواست به من بفهماند كه من چهار فرزند دارم و نام هاى آنان: داود، محمد، يحيى و موسى است.

بنابراين، من نيز ميان كاروان رفتم و نام چهار تن از پسران وى را صدا زدم. چهار جوان را ديدم كه به سمت آن بانو در حركتند. از بانوى بزرگوار پرسيدم: اين جوانان كيانند؟

گفت: «الْمالُ وَالْبَنُونَ زِيْنَةُ الْحَيوةِ الدُّنْيا»؛ «مال و فرزندان، زينت زندگى دنياست».

(كهف: 46)

وقتى فرزندانش پيش او آمدند، به آنها گفت:

«يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ الْقَوِىُّ الأَمِينُ» (قصص: 26)

اى پدر! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى، كسى است كه قوى و امين باشد.

آن گاه آن جوانان در حد كفايت به من احسان كردند. سپس گفت:

ص: 158

«وَاللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» (بقره: 261)

و خداوند براى هر كسى كه بخواهد [و شايستگى داشته باشد] دو يا چندين برابر مى كند.

دوباره فرزندانش بر احسان و انعام خود افزودند. از جوانان پرسيدم: اين زن كيست؟

گفتند: ايشان مادرمان، فضّه، جاريه (خادمه) حضرت فاطمه زهرا عليها السلام است كه بيست سال است فقط با قرآن سخن مى گويد.(1)

د) ازدواج فضّه

فضّه پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در خانواده اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، همچنان خدمت مى كرد كه با اجازه و دستور اميرالمؤمنين عليه السلام نخست با ابوثعلبه حبشى ازدواج كرد و از او پسرى به دنيا آورد. پس از مدّتى شوهرش وفات كرد و به دنبال او، پسرش نيز درگذشت. فضّه دوباره با مرد ديگرى به نام سُلَيْك غَطْفان ازدواج كرد(2) كه صاحب چهار پسر به نام هاى داود، محمد، يحيى و موسى شد. (3) زبان حال حضرت فاطمه عليها السلام با فضّه

شهادت از سرا پايم نمايان است يا فضه كتاب عمر زهرا رو به پايان است يا فضه

ز يك سو وصل بابايم، ز يك سو دورى شوهرمرا روز وصال و شام هجران است يا فضه


1- بحار الانوار، ج 43، صص 86- 87.
2- رياحين الشريعه، ج 2، ص 317.
3- البته در بحارالانوار و رياحين الشريعه نقل شده كه فضّه فرزندان متعددى داشته، شايد از شوهر ديگرى غير از سليك باشد. اما اشاره اى به تعداد يا نام آنها غير از سليك باشد. اما اشاره اى به تعداد يا نام آنها غير از چهار تن نكرده اند.

ص: 159

كمك كن تا به جاى آرم نماز آخرينم راكه يك امروز زهرا بر تو مهمان است يا فضه

بيا و بستر بيمار بيت وحى را برچين كه اين بيمار را با مرگ درمان است يا فضه

روم در پيش محسن گر جدا مى گردم از زينب كه آن شش ماهه قبرش نيز پنهان است يا فضه

پس از من جمع اطفالم نهند رو بر پريشانى بر اين جمع پريشان، دل پريشان است يا فضه (1)

ه) دعاى على عليه السلام در حق فضّه

على عليه السلام براى فضّه چنين دعا فرمود: «اللَّهُمَّ بارِكْ لَنا فِى فِضَّتِنا»(2) ؛ «خداوندا به فضّه ما بركت عنايت فرما».

و) حضور فضّه در كربلا

فضّه بعد از شهادت فاطمه زهرا عليها السلام، بدون درنگ در خدمت خاندان اهل بيت عصمت و طهارت بود تا در خدمت زينب كبرى به كربلا آمد. (3) در تمام مصايب و مشكلات اهل بيت عليهم السلام شريك و سهيم بود تا اينكه در سفر آخر به همراه حضرت زينب عليها السلام به شام برگشت و پس از وفات در قبرستان باب الصغير دفن شد.

ز) زيارت نامه فضّه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ يا مَوْلاتِى وَ سَيِّدَتِى يا فِضَّةُ يا أَمَةَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ عَلَيْهَا السَّلامُ،


1- راهنماى مصور سفر زيارتى سوريه، ص 112 به نقل از جلوه هاى رسالت، ص 96.
2- رياحين الشريعه، ج 2، ص 321.
3- همان، ص 326؛ به نقل از مرحوم كلينى در روضه كافى.

ص: 160

السَّلامُ عَلَيْكِ يا مُرَبِّيَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ عَلَيهِمَا السَّلامُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الرَّشِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْعالِمَةُ الْعامِلَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَلِيمَةُ الْكَرِيمَةُ، السَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ فِى الْجَنَّةِ وَ حَشَرَنا فِى زُمْرَتِكُمْ وَ سَقانا مِنْ يَدِ عَلِىِّ بْنِ ابِى طالِبٍ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى النِّساءِ الْمَسبِيّاتِ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى نِساءِ الْأَئِمَّةِ الطّاهِرِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ لِوالِدَىَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ.(1)

2. امّ سلمه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله)

الف) ازدواج و اولاد

نام اين بانوى بزرگوار، هند، دختر ابى اميّة بن مغيره مخزومى قريشى است. مادرش، عاتكه دختر عبدالمطلب، عمّه پيامبر صلى الله عليه و آله است. (كه در بقيع دفن است) (2)ام سلمه نخست با پسر خاله اش ابو سلمه (عبداللَّه) ازدواج كرد. امّ سلمه از شوهر اولش چهار فرزند به دنيا آورد؛ به ترتيب: سَلَمه، عمر، زينب، رقيه و چون فرزند بزرگ او سَلَمه نام داشت، بدين جهت نام او با كنيه امّ سَلَمه و شوهرش، ابو سلمه معروف شد.

ابوسلمه در جنگ احد زخمى شد و سرانجام، به سبب همان جراحت در مدينه در سال سوم ه. ق شهيد شد. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال چهارم ه. ق با ام سلمه ازدواج كرد. (3)

ب) فضايل

اين بانوى باايمان، جزو نخستين اشخاصى بود كه به رسول گرامى اسلام، ايمان آورد. به همراه شوهرش ابو سلمه به حبشه مهاجرت كرد و سپس به مكه و آن گاه به


1- ادعيه و زيارات شام، ص 243.
2- رياحين الشريعه، ج 2، ص 283.
3- همان، ص 284؛ با من به سوى شام، ص 80.

ص: 161

مدينه هجرت كرد. امّ سلمه در ميان همسران پيامبر صلى الله عليه و آله از نظر ايمان، بعد از حضرت خديجه عليها السلام مقام دوم را داشت و محرم اسرار غيبى شد.

شيخ ذبيح اللَّه محلاتى مى نويسد: به اتفاق همه علماى اسلام، ام سلمه در علم، تقوا، فصاحت، بلاغت و محبتِ خاندان رسالت، همانند نورى بر بلنداى كوه طور است. (1) رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از وفات حضرت خديجه عليها السلام و فاطمه بنت اسد، سرپرستى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را به عهده ام سلمه واگذار كرد.

امّ سلمه به قدرى شايسته بود كه آيه تطهير «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (احزاب: 33)؛ در اتاق او (و به نقلى از عايشه در حضور ام سلمه) نازل شد.

امّ سلمه احاديث بسيارى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است. همچنين اندرزهاى سودمندى بر عايشه (در مورد شركت نكردن عايشه در جنگ جمل، ضد على عليه السلام) فرموده كه در كتاب هاى تاريخى و روايى ثبت شده است.(2) امّ سلمه محرم اسرار و حافظ ودايع امامت بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله ام سلمه را طلبيد و آن پوست گوسفند را كه مملوّ از علم و ودايع امامت بود، به او سپرد و فرمود: هر كس بعد از من، آن را طلب كند، امام و خليفه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. ام سلمه نيز آن كتاب، سلاح و ودايع امامت را ابتدا به على عليه السلام، بعد به امام حسن عليه السلام و سپس به امام حسين عليه السلام تقديم كرد.(3)

ج) امّ سلمه و تربت امام حسين عليه السلام

روايات بسيارى آمده است كه در سفر معراج، مقدارى از تربت كربلا به پيامبر صلى الله عليه و آله هديه شد و آن حضرت، آن را به امّ سلمه (4) داد و فرمود: «اين تربت را خوب نگهدار،


1- همان، ص 288.
2- رياحين الشريعه، ج 2، ص 295 و 288.
3- همان، ص 301.
4- در بعضى نقل ها آمده كه امام حسين قبل از خروج از مدينه، مقدارى از تربت را به ام سلمه دادند.

ص: 162

هنگامى كه به خون تبديل شد، بدان كه فرزندم حسين را كشته اند».

ام سلمه مى گويد:

من آن تربت سرخ رنگ را در شيشه اى نهادم و هر روز بر آن مى نگريستم و گرامى اش مى داشتم. صبح روز عاشورا آن را به حالت طبيعى يافتم، اما هنگامى كه پس از نيم روز به سراغ آن رفتم، به ناگاه ديدم به صورت خون تازه اى درآمده است، بى اختيار ضجّه زدم و از دل فرياد كشيدم ... (1)

د) وفات و اختلاف در محل دفن

ام سلمه آخرين نفر از همسران رسول خداست كه از دنيا رفت. وى در سال 62 ه. ق (پس از شهادت امام حسين عليه السلام) در سن 84 سالگى درگذشت. (2)* بيشتر مورّخان مى گويند كه ام سلمه و ام حبيبه، در مدينه، در قبرستان بقيع، در كنار همسران ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله دفن شدند. (3) اما با اين حال، در قبرستان باب الصغير كمى بالاتر از در اصلى و پس از قبر عبداللَّه بن سجاد عليه السلام، اتاقى جدا از ديگر قبرستان است كه نام دو قبر امّ سلمه و امّ حبيبه ديده مى شود.

ه) زيارت نامه امّ سلمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِينَ اللَّهِ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى النّاسِ اجْمَعِينَ، السَّلامُ عَلى فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَى شَبابِ اهْلِ


1- فضايل و سيره امام حسين، ص 432؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 302 به نقل از بحارالانوار، ج 5، صص 5- 44.
2- رياحين الشريعه، ج 2، ص 283.
3- همان، ص 283؛ ادعيه و آداب حرمين، سازمان حج و زيارت، ص 278 و ....

ص: 163

الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطّاهِرِينَ مِنْ وُلْدِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا امَّ سَلَمَةَ يا زَوْجَةَ النَّبِىِّ الْأَعْظَمِ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى زَوْجاتِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا مُرَبِّيَةَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا وَصِيَّةَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى خَدِيجَةَ الْكُبْرى أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى شُهَداءِ كَرْبَلاءَ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى النِّساءِ الْمَسبِيّاتِ، السَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلى نِساءِ الْأَئِمَّةِ الطّاهِرِينَ وَالْأَبْرارِ الْمَعْصُومِينَ، اللَّهُمَّ بَلِّغْ سَلامِى إِلى سَيِّدَتِى وَ مَوْلاتِى أُمِّ سَلَمَةَ سَلامَ مُوَدِّعٍ وَ سَلامَ مُفارِقٍ وَ سَلامَ مُتَوَسِّلٍ بِها إِلَيْكَ بِأَنْ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِى هذِهِ بَلِ ارْزُقْنِى الْعَوْدَةَ ثُمَ الْعَوْدَةَ يا أَللَّهُ ما دُمْتُ حَيّاً. اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيِى مَشْكُوراً وَ ذَنْبِى مَغْفُوراً وَ عَمَلِى مَبْرُورَاً وَ مُوالاتِى بِها حَمِيدَةً وَ حَياتِى بِها سَعِيدَةً وَ حَوائِجِى بِها مَقْضِيَّةً وَ اعْمالِى بِها مَرْضِيَّةً وَ اسْمِى فِى السُّعَداءِ وَ رُوحِى مَعَ الشُّهَداءِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ لِوالِدَىَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ.(1)

3. امّ حبيبه (همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله)

اشاره

نامش، هند يا رملة بود و چون نخستين فرزند او حبيبه نام داشت، بدين جهت، با كنيه «ام حبيبه» معروف شد. پدر او ابوسفيان بن صخر بن حرب بن اميّة و مادرش صفيّه بنت ابى العاص، عمّه عثمان بن عفان بوده است.

الف) ازدواج

(2)او ابتدا با پسر عمّه پيامبر صلى الله عليه و آله عبداللَّه بن جحش ازدواج كرد. (3) ام حبيبه به همراه همسرش با ساير مهاجران به حبشه مهاجرت نمود و مدتى در آنجا زندگى كرد.


1- ادعيه و زيارات شام، ص 180 با كمى اختصار.
2- اسد الغابَة، ج 5، ص 457؛ رياحين الشريعه، ج 2، ص 351.
3- مؤلف كتاب راهنماى مصوّر، در ص 86 اين كتاب تأكيد دارد كه شوهر اول ام حبيبه، عبداللَّه بود و عبداللَّه، از شهداى احد به شمار مى رود.

ص: 164

عبداللَّه جحش در حبشه تحت تأثير افكار مسيحيت قرار گرفت و آيين آنان را پذيرفت و ام حبيبه را نيز وسوسه كرد كه مسيحى شود، اما او به دين اسلام پايدار ماند.

عبداللَّه در مى گسارى زياده روى كرد و در اثر زياده روى، در حال كفر، در حبشه از دنيا رفت. پس از اين جريان، پيامبر صلى الله عليه و آله (به نقلى به پيشنهاد و درخواست ابوسفيان)، شخصى را به حبشه اعزام كرد تا دل شكستگى امّ حبيبه را جبران كند و او را به عقد پيامبر صلى الله عليه و آله درآورد كه با قرار چهار صد دينار، به عنوان مهريه و دادن وليمه، اين ازدواج به انجام رسيد.(1)

ب) داستان ابوسفيان و عكس العمل امّ حبيبه

امّ حبيبه هر چند دختر ابوسفيان بود، ولى كوچك ترين علاقه اى به او نداشت. وى به شدت از كفر و الحاد پدرش متنفّر بود. او مانند مسلمانان ديگر، از ظلم و ستم قريش به ستوه آمده بود و به حبشه مهاجرت كرد.

* ابوسفيان پس از نقض صلح حديبيه با قبيله بنى بكر (كه از كفار بودند)، براى تحكيم مجدّد پيمان؛ رهسپار مدينه شد. پس از پيمودن راه طولانى وارد مدينه شد و به خانه دخترش (امّ حبيبه) رفت. در گوشه اتاق، تشكى پهن بود. همين كه ابوسفيان خواست روى آن تشك بنشيند، ام حبيبه بى درنگ آن را از زير پدرش كشيد و مانع نشستن روى تشك شد. اين كار ام حبيبه، باعث تعجب پدر شد و پرسيد: «اى دختر! نشستن روى اين فرش را از من مضايقه مى كنى؟! آيا پدر سزاوار آن نيست؟!» ام حبيبه به ابوسفيان پاسخ داد: «تو فرد مشركى هستى و دوست ندارم روى تشك رسول خدا صلى الله عليه و آله بنشينى». (2)

ج) امّ حبيبه پيرو على عليه السلام بود يا معاويه؟

امّ حبيبه، گرچه مسلمان بود و پيامبر صلى الله عليه و آله را بسيار دوست داشت و به همين دليل هم با تنفر در مقابل پدرش ايستاد، اما مى گويند وى در اواخر عمر، از اهل بيت عليهم السلام بريد و


1- اسد الغابة، ج 5، ص 457.
2- رياحين الشريعه، ج 2، ص 352.

ص: 165

با امير المؤمنين عليه السلام ناسازگارى كرد و به جانب برادرش معاويه گرايش پيدا كرد.

معاويه نيز از عنوان ام المؤمنين (1)او بسيار سوء استفاده نمود. ام حبيبه نيز با بغض على عليه السلام و كارشكنى نسبت به آن حضرت به عمر خود پايان داد.

ابن ابى الحديد سنّى كه شرحى بر نهج البلاغه نيز نوشته است، مى نويسد: «امّ حبيبه، دختر ابوسفيان، دشمن كينه توز على عليه السلام بود، به همان مقدارى كه برادرش معاويه را دشمن مى داشت».(2)

د) اختلاف در محلّ دفن امّ حبيبه

همان طور كه قبل از اين اشاره شد، بيشتر موّرخان بر اين باورند كه امّ سلمه و امّ حبيبه در مدينه در قبرستان بقيع در كنار همسران ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله مدفونند. (3) اما قرائن ديگرى نشان مى دهد كه وى در شام، كنار برادرش معاويه زندگى مى كرد و در همان جا در سال 44 ه. ق از دنيا رفت و در قبرستان باب الصغير دفن شد.(4) قبر منسوب به ام حبيبه و ام سلمه در يك حجره، كمى بالاتر از در اصلى قبرستان باب الصغير است.

ه) زيارت مشترك همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله

قرآن، همسران پاك دامن و والامقام پيامبر صلى الله عليه و آله را امّ المؤمنين (مادر مؤمنين) لقب داده و حرمتشان را لازم شمرده است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكُنَّ يا زَوْجاتِ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلْامُ عَلَيْكُنَّ يا زَوْجاتِ نَبِىِّ اللَّهِ، امَّهاتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اللَّهُمَّ ارْضِ عَنْهُنَّ، وَارْفَعْ دَرَجاتِهِنَّ، وَ اكْرِمْ مَقامَهُنَّ، وَاجْزِلْ ثَوابَهُنَّ، آمِينَ يا رَبَّ الْعالَمِينَ. (5)


1- به همه زنان پيامبر، لقب ام المؤمنين اطلاق مى شد.
2- راهنماى مصور سفر زيارتى سوريه، ص 86؛ با من به سوى شام، ص 87.
3- رياحين الشريعه، ج 2، ص 283؛ سازمان حج و زيارت، ادعيه و آداب الحرمين، ص 278.
4- با من به سوى شام، ص 84.
5- ادعيه و آداب حرمين، ص 238.

ص: 166

4. اسماء بنت عُمَيْس

اشاره

نام پدر اسماء، عُمَيس و نام مادرش، عوف بن زهير است. اسماء در مكه معظمه به دنيا آمد و با جان و دل، آيين اسلام را پذيرفت.

الف) ازدواج اسماء

اسماء پس از بلوغ، نخست با جعفر طيّار ازدواج نمود. اين بانوى با شخصيت، در روزهاى آغازين بعثت، به محضر مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله شرف ياب شد و با آن حضرت بيعت كرد. اسماء در سال هفتم بعثت به همراه شوهر مجاهد و نامدارش، جعفر طيّار و حدود هشتاد نفر از مردان و زنان مخلص، براى حفظ دين خود از مكه به حبشه هجرت نمود. پس از سيزده سال اقامت در آن كشور، در سال هفتم ه. ق، هم زمان با فتح خيبر با آخرين گروه مسلمانان حبشه، به مدينه بازگشت، در حالى كه مادر سه پسر به نام هاى عبداللَّه، محمد و عون شده بود.

جعفر طيّار كه شوهر اول اسماء بود، يك سال پس از بازگشت از حبشه، در سال هشت ه. ق در جنگ موته به درجه رفيع شهادت رسيد. پس از شهادت او، رسول خدا صلى الله عليه و آله در حق جعفر و نسل او دعاى خير كرد. (1)اسماء پس از شهادت جعفر طيّار، با ابوبكر ازدواج كرد و صاحب فرزند ديگرى به نام محمد بن ابى بكر شد. اسماء در تربيت محمد بن ابى بكر چنان تلاش كرد كه وى، عاشق و محرم اسرار اميرالمؤمنين على عليه السلام شد. (2)* اسماء پس از درگذشت ابوبكر، افتخار همسرى اميرالمؤمنين على عليه السلام را كسب نمود و از آن حضرت، پسرى به نام يحيى به دنيا آورد.


1- رياحين الشريعة، ج 2، ص 305؛ جايگاه بانوان در اسلام، ص 110.
2- همان، ص 308.

ص: 167

ب) فضائل و شرح حال اسماء

* اسماء در روزهاى آغازين بعثت، اسلام آورده و با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد.

فرزندش محمد بن ابى بكر را عاشق و مريد اميرالمؤمنين عليه السلام پرورش داد و در نهايت نيز در خدمت على عليه السلام به شهادت رسيد.

* در فقدان حضرت خديجه عليها السلام، اسماء براى حضرت زهرا عليها السلام همچون مادرى دلسوز و مهربان بود. در سختى ها، بيمارى و همه حالات، هم نشين و هم راز زهرا عليها السلام بود. در هنگام غسل شبانه و مخفيانه بدن حضرت زهرا عليها السلام و كفن كردن او، به حضرت على عليه السلام كمك مى كرد. (1)* پس از شهادت حضرت فاطمه عليها السلام، مراقبت از فرزندان خردسال آن حضرت به عهده اسماء بود.

* اسماء 60 حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده است؛ استفاده از محضر نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سعى و جديّت او باعث شده بود كه به اين مرتبه از افتخار نائل شود. (2)* پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اسماء از زنان بهشتى است».(3)

ج) وفات و مدفن اسماء در كنار دو بانوى ديگر

وفات اسماء در سال 65 ه. ق اتفاق افتاد. (4) قبر شريف اسماء در قبرستان باب الصغير (در پشت مقام سكينه و ام كلثوم) در كنار قبر دو بانوى ديگر، به نام هاى:

حميده (دختر مسلم بن عقيل) و ميمونه (دختر امام حسن عليه السلام) در يك حجره قرار دارد.(5)


1- بحارالانوار، ج 43، ص 211؛ رياحين الشريعة، ج 2، ص 310.
2- جايگاه بانوان در اسلام، ص 112.
3- رياحين الشريعة، ج 2، ص 304؛ راهنماى مصوّر سفر زيارتى سوريه، ص 96.
4- با من به سوى شام، ص 87؛ راهنماى مصوّر سفر زيارتى سوريه، ص 96.
5- تاريخ اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 149.

ص: 168

5 و 6. قبر ميمونه و حميده

اشاره

قبرهاى ميمونه و حميده در كنار قبر اسماء، همسر جعفر طيّار، در يك مقبره، پشت قبرهاى سكينه و ام كلثوم در قبرستان باب الصغير قرار گرفته و داراى گنبدى سبز رنگ است.

الف) قبر اول: متعلق به حميده دختر مسلم بن عقيل است كه در سال 70 ه. ق درگذشت. حضرت مسلم بن عقيل با رقيّه (امّ كلثوم صغرى) دختر اميرالمؤمنين ازدواج نمود و صاحب دخترى به نام حميده شد. بنابراين امام حسين عليه السلام دايى حميده است.

در كتاب رياحين الشريعه آمده است:

به احتمال قوى، حميده همان دخترى است كه وقتى خبر شهادت مسلم به امام حسين عليه السلام رسيد، امام عليه السلام دختر مسلم، حميده را طلبيد و دست نوازش و يتيمى بر سر او كشيد و مورد مهر و عطوفت خود قرار داد. حميده پس از بلوغ، با عبداللَّه پسر عمويش ازدواج كرد و صاحب فرزندى به نام محمد شدند. (1)امّ كلثوم صغرى همسر مسلم بن عقيل (مادر حميده) در كربلا حضور داشت. به نقل برخى از مورخان و صاحبان مقاتل، عبداللَّه، برادر حميده، اولين شهيد بنى هاشم بود. (2)ب) قبر دوم: متعلق به اسماء بنت عُمَيس، همسر جعفر طيّار است كه در سال 65 ه. ق درگذشت. (قبل از اين، توضيح داده شد).

ج) قبر سوم: متعلق به ميمونه، دختر امام حسن عليه السلام است. به گفته برخى مورّخان، از ميان بنى هاشم تعداد چهار جوان و نوجوان از برادران ميمونه (و فرزندان امام حسن عليه السلام) در كربلا حضور داشته و ايفاى نقش كردند.


1- رياحين الشريعة، ج 3، ص 299.
2- همان، ص 300؛ نگاهى نو به جريان عاشورا، ص 93.

ص: 169

زيارت نامه اسماء بنت عميس، حميده و ميمونه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكِ يا مَوْلاتِى وَ سَيِّدَتِى يا أَسْماءُ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلَيْكِ يا مَوْلاتِى وَ سَيِّدَتِى يا حَمِيدَةُ بِنْتَ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلَيْكِ يا مَوْلاتِى وَ سَيِّدَتِى يا مَيْمُونَةُ بِنْتَ الْإِمامِ الْحَسَنِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. السَّلامُ عَلَى الطّاهِراتِ الْأَنْسابِ الشَّرِيفاتِ الْأَحْسابِ، السَّلامُ عَلَى الْمُطَهَّرِينَ مِنَ الْعَيْبِ وَالْمُنَزَّهِينَ عَنِ الرَّيْبِ، السَّلامُ عَلى شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطِ الْوَحْىِ والتَّنْزِيلِ، السَّلامُ عَلى آلِ طه وَ يس وَ ذُرِّيَّةِ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ، السَّلامُ عَلى أَسْماءَ وَ حَمِيدَةَ وَ مَيْمُونَةَ بِنْتِ امامِنَا الْحَسَنِ عليه السلام اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيَنا مَشْكُوراً وَ ذَنْبَنا مَغْفُوراً وَ عَمَلَنا مَبْرُوراً وَمُوالاتَنا بِهِمْ حَمِيدَةً. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنا وَ لِوالِدَيْنا وَ لِأَهْلِنا وَ عَيالِنا وَ أَوْلادِنا وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ، بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ. (1)


1- ادعيه و زيارات شام، ص 228، با جابه جايى و حذف برخى فرازها.

ص:170

ص: 171

فصل پنجم: قبرهاى ساير نوادگان ائمه عليهم السلام، علما و عرفاى معروف دمشق

اشاره

در قبرستان باب الصغير، ده ها تن از نوادگان و بازماندگان ائمه عليهم السلام، علماى بزرگ اسلام، زاهدان، فقيهان، محدّثان، اديبان و ... دفن هستند كه به نام تعدادى از آنها به صورت خلاصه اشاره مى كنيم:

1. نوادگان ائمه عليهم السلام در باب الصغير

- خديجه دختر امام زين العابدين عليه السلام؛

- محسن بن جعفر بن هادى عليه السلام كه در دوران خلافت عباسى، با شكنجه به قتل رسيد؛

- عبداللَّه پسر امام محمد باقر عليه السلام؛

- همسر سليمان بن على بن عبداللَّه بن عباس بن عبدالمطلب كه مادرش ام سعيد، دختر عمرو بن مسعود ثقفى، يكى از همسران امام على عليه السلام بود؛

- ابوالحسن، از نوادگان امام زين العابدين عليه السلام؛

- حسن بن عبداللَّه بن ... عمر بن على عليه السلام .(1)

2. عالمان، مورّخان و عارفان دمشق

- ابن عساكر، صاحب تاريخ معروف دمشق و از بزرگ ترين نويسندگان و مورخان


1- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 154.

ص: 172

دمشق بود كه در سال 571 ه. ق وفات يافت و در باب الصغير دفن شد.

- شمس الدّين الذّهبى، از تاريخ نگاران و حديث گويان بزرگ اسلام و صاحب ده ها اثر تاريخى و حديثى كه در سال 784 ه. ق وفات يافت؛ مشهورترين اثر او «تاريخ الاسلام» است كه در سى جلد به چاپ رسيده است.

- ابن هشام نحوى، عالم بزرگ نحو و اديب مشهور كه در مصر به دنيا آمد و در دمشق وفات يافت؛ وى در كنار قبر بلال حبشى، در باب الصغير دفن شده است.

- ابن مالك نحوى، عالم بزرگ نحو و اديب مشهور عرب بود؛ «الفية» او شهرت خاص دارد و همواره در حوزه هاى علميه ايران و جهان، تدريس مى شود. وى در سال 686 ه. ق درگذشت و در باب الصغير دفن شد.

- بهلول، در قبرستان باب الصغير سنگ نوشته اى به صورت استوانه وجود دارد كه عبارت «هذا قبر بهلول» متوفاى 151 ه. ق بر آن ديده مى شود.

- ابن قيّم جوزى، از علماى اهل سنت و صاحب تأليف مشهور «زادالمعاد» كه در تاريخ 751 ه. ق وفات يافت و در كنار درِ غربى باب الصغير الاولى دفن شد.

- ابن حورانى دمشقى و ابن رجب حنبلى، از عالمان و فقيهان بزرگ و صاحب تأليفات بسيار به خصوص كتاب «زيارات الشام» متعلق به ابن حورانى دمشقى است كه در قبرستان باب الصغير دفن شدند. (1)

3. زيارت نامه ساير نوادگان ائمه عليهم السلام، عالمان و عارفان معروف دمشق

همان طور كه مطلع هستيد، زيارت نامه مخصوصى براى هر يك از دفن شدگان در قبرستان باب الصغير موجود نيست، اما دو زيارت نامه از ائمه معصومين عليهم السلام براى زيارت مطلق امام زادگان، علما و همچنين اهل قبور آمده است كه در بخش ادعيه و زيارت همين كتاب آورده شده است.


1- همان، ص 152.

ص: 173

فصل ششم: ساير مقبره ها و آثار تاريخى معروف دمشق

1. مقبره ها

اشاره

در شهر دمشق چند قبرستان كوچك قرار دارد و افراد معروف و مشهور بسيارى از متصوّفه، صحابه و سلاطين در دمشق و يا در محدوده آن و نيز اطراف قبرستان باب الصغير مدفون هستند و ما به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) قبرستان صوفيه و عارفان دمشق

(1)* ابن تيميّه (بنيان گذار عقايد وهابيت): ابن تيميّه، در تركيه به دنيا آمد و به علت هجوم مغول ها به منطقه حرّان (محل تولد ابن تيميه) به دمشق آمد. در سايه تعليمات پدر به فقه حنبلى آشنا شد. او در فقه، فتاوايى دارد كه با فتاواى مذاهب اربعه اختلاف دارد.

ابن تيميه مى گفت: «رفتن به مدينه، فقط به قصد زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله حرام است و بايد فقط براى اقامه نماز در مسجدالنبى به آنجا مسافرت كرد و توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله و ... جايز نيست». وى به خاطر همين عقايد، به زندان افتاد و سرانجام در زندان قلعه دمشق از دنيا رفت و در قبرستان صوفيه دفن شد. عقايد انحرافى ابن تيميه، به ويژه، تعارض و خصومت وى با شيعه از طريق شاگردان او، مثل شمس الدين


1- همان، ص 159.

ص: 174

ابن قيم جوزى، در عالم اسلام گسترش يافت.

سرانجام، محمد بن عبدالوهّاب با استفاده از تعاليم او، مكتب جديدى به نام «وهابيت» پديد آورد و پيروان او، از جمله «ابن سعود» كه پس از گرفتن شهرهاى مكه و مدينه بسيارى از اماكن مقدس در اين دو شهر، به ويژه قبرهاى ائمه بقيع را تخريب كردند. (1)* قطب الدّين نيشابورى: وى امام شافعى و از متصوّفه و اديبان بزرگ دمشق بود كه در سال 578 ه. ق درگذشت و در قبرستان صوفيه دفن شد.

* ابراهيم قونوى: وى از علماى بزرگ حنفيه و از زاهدان و متصوّفه مشهور قرن هفتم بود كه در مقبره هاى صوفيه دفن است.

* ابن كثير دمشقى: ابن كثير، مورخ، سيره نويس و از شاگردان ابن تيميه بود كه در مقابر صوفيه، دفن است. كتاب البداية و النهاية از اوست.

ب) قبرستان باب توما و باب شرقى

(2)قبرستان باب توما در شرق شهر قديمى دمشق قرار دارد كه محلّه مسيحى نشين آن است. در اين قبرستان، چند تن از صحابه و علماى اسلام دفن شده اند كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:

* شرحبيل بن حسنه: شرحبيل، از اصحاب جليل القدر پيامبر صلى الله عليه و آله و كاتب وحى بود.

او يكى از چهار فرمانده اسلام بود كه دمشق را فتح كرد. وى در نزديكى باب توما به خاك سپرده شده است.

* زرارة بن الازور اسدى: از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه در فتح دمشق حضور داشت.

قبر وى در خارج باب شرقى و داراى ضريح و بارگاه است.

* معاذ بن جبل: معاذ، صحابى مشهور و رئيس طايفه «اوس» بود.


1- همان، ص 161.
2- همان، ص 162.

ص: 175

* شيخ ارسلان دمشقى: از علما و عرفاى بزرگى است كه كرامات زيادى از او نقل كرده اند. وى در كنار استادانش، «ابا عامرالمؤدب» و شيخ «ابو المجد»، به خاك سپرده شده است. ايشان در نهايت زهد مى زيسته و بيست سال تمام با ساختن چوب، زندگى مى كرد و يك سوم درآمدش را صدقه، يك سومش را به استادش و يك سوم ديگر را براى مخارج زندگى خود هزينه مى كرد.

ج) قبور سلاطين مشهور دمشق

(1)* معاوية بن ابى سفيان (بن حرب بن اميه): معاويه، تنها حاكمى بود كه چهل سال در دمشق حكومت كرد و در سال شصت ه. ق در آنجا مُرد. در مدفن وى اختلاف است؛ بعضى در باب الصغير و برخى ديگر همان قبر و مقام هود را قبر معاويه مى دانند. اما در پشت مسجد جامع اموى در كوچه كنونى معاويه (زقاق معاويه) مقبره نيمه مخروبه اى است كه به معاويه (صغير، يعنى فرزند يزيد) منسوب است. اخيراً قبر وى را بازسازى كرده اند، اما نتوانسته اند از اين چهره منفور تاريخ، صيانت نمايند.

* معاوية بن يزيد بن معاويه (معاويه ثانى): معاويه دوم با وجود اينكه فرزند يزيد بود، ولى بيشتر منابع تاريخى بر اين باورند كه فردى زاهد، پارسا و گوشه گير بوده است! او پس از مرگ پدرش، يزيد، با اكراه، خلافت را پذيرفت و فقط بيست يا چهل روز خلافت كرد و در عزلت و گوشه گيرى وفات كرد. «ابن كثير» گويد: در خارج باب الصغير دفن شده است و برخى مى گويند: داخل باب الصغير جنوبى دفن شد.

* وليد بن عبد الملك بن مروان: وليد، از سال 86 ه. ق حدود 10 سال خلافت نمود و در 43 سالگى درگذشت. گويند در باب الصغير، شمال قبر معاويه دوم مدفون است. در ايام خلافت او، مسجد جامع اموى بنا شد و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و مسجدالحرام نيز به فرمان او توسعه و تعمير شد.


1- همان، ص 164.

ص: 176

* صلاح الدين ايوبى: وى يكى از فرماندهان سپاه مسلمانان، در مقابل صليبى ها و فاتح بيت المقدس بود؛ (1) اما جناياتش نسبت به شيعه از او چهره اى جلّاد ساخت كه فقط در ميان اهل سنّت از او به نيكى ياد مى شود. وى در سال 532 ه. ق در تكريت عراق به دنيا آمد و در سن 57 سالگى در دمشق از دنيا رفت. قبر او در مدرسه عزيزيه و پشت جامع اموى قرار دارد. او دولت «ايّوبيّه» را تشكيل داد و تمامى آثار شيعه را در مصر از بين برد و مذهب اهل سنّت را به عنوان مذهب رسمى شناخت.

* ملك عادل ايّوبى: ملك عادل، برادر سلطان صلاح الدّين ايّوبى در سال 534 ه. ق در بعلبك به دنيا آمد. وى در جنگ هاى صليبى حضور داشت و پس از برادرش حكومت را به دست گرفت. ملك عادل از كرج تا همدان، شام، مصر، حجاز و ...

حكومت مى راند. وى در سن 82 سالگى از دنيا رفت. مقبره وى در مدرسه اى كه خود ساخته بود، قرار دارد.

* شهيد نورالدين محمود زنگى: وى، از سلحشوران و مجاهدان جنگ هاى صليبى بود. در سال 511 ه. ق متولد شد و پس از مرگ پدر به ولايت شام رسيد. نورالدين زنگى اولين كسى است كه «دارالحديث» را بر روى زمين ساخت و هم اكنون نيز دارالحديث «نوريه» در دمشق پابرجاست. او فردى محتاط و خيّر بود و شراب را در سرتاسر قلمرو خود ممنوع كرد. نور الدين در 50 سالگى از دنيا رفت و در مدرسه خود (نوريه) دفن شد.

* ملك ظاهر بَيْبَرْس: ملك ظاهر، از سلاطين قرن هفتم است و در مدرسه اى كه خود بنا كرد، دفن شد. وى از سلاطين فعّال، در بناى مساجد و آثار اسلامى در شام و دمشق بود. مدرسه ظاهرين كه كتابخانه مشهور و معروف ظاهريه دمشق نيز در آن است، از آثار اوست.


1- به نقلى، سيف الدوله حَمدانى، حاكم شيعى شام، فاتح بيت المقدس بود، اما به جرم شيعه بودنش به صلاح الدين نسبت مى دهند.

ص: 177

* مقابر فراوان ديگرى در دمشق هست كه به جهت طولانى نشدن، از ذكر آنها صرف نظر مى شود.

2. ساير آثار تاريخى دمشق

اشاره

با توجه به اينكه، دمشق قبل و بعد از اسلام يكى از ممالك تاريخى و پر رونق جهان به شمار مى رود، اماكن و آثار تاريخى و سياحتى بسيارى در آن، وجود دارد كه مهم ترين آنها را به اختصار بيان مى كنيم. (1) در قرن 6 و 7 ه. ق حدود 140 بازار در دمشق ساخته شده بود كه بسيارى از آنها با تغييرات و بازسازى همچنان موجود است. در اين بحث فقط به دو بازار تاريخى كه از شهرت خاصى برخوردار هستند، اشاره مى كنيم:

الف) بازار حميديه

اين بازار، بزرگ ترين بازار دمشق است كه قدمت تاريخى آن به طور دقيق، مشخص نيست. در ترميم و بازسازى بازار حميديه بيشترين سهم به محمّد پاشا، والى عثمانى، تعلق دارد كه در سال 1185 ه. ق در دمشق حكومت مى كرد. سبب نام گذارى آن به سوق الحميديه، به علت وجود خانقاه يا مدرسه احمديه در آن بود كه بعدها جامع الحميديه در آن مكان ساخته شد و امروزه نيز، موجود است. ابعاد آن 15* 600 متر است. اين بازار از كنار قلعه دمشق شروع مى شود و انتهاى آن به مسجد جامع اموى مى رسد. امروزه بقاياى ستون هاى معبد ژوپيتر (2) از دوران حكومت روم، در انتهاى بازار حميديه، ديده مى شود.


1- بيشتر مطالب اين بخش برگرفته از كتاب «تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه» نوشته دكتر اصغر قائدان است كه به جهت اختصار از ذكر آن در پاورقى خوددارى مى نماييم.
2- اين معبد در هزاره اول قبل از ميلاد ساخته شده و ابتدا معبد آرامى ها بود؛ بعدها با تسلط رومى ها به معبد الاهه آنان، يعنى «ژوپيتر» اختصاص پيدا كرد

ص: 178

ب) بازار مدحت پاشا

اين بازار در عهد حكومت رومى ها ساخته شده و در ميان مردم دمشق به «سوق الطّويل» يا «الطّويله» معروف است. مدحت پاشا، والى دمشق، اين بازار را گسترش داد و به همين دليل، به «سوق مدحت پاشا» تغيير نام يافت. اين بازار داراى بناهاى تاريخى همچون جامع هشام، منارةالبديه و ... است. سوق مدحت پاشا به موازات بازار حميديه و مانند آن داراى سقف است؛ با اين تفاوت كه وسط اين بازار خيابان است و عبور و مرور وسايل نقليه از درون آن، آزاد مى باشد. اين بازار، ويژه پارچه و مواد خوراكى است.

* مرقد حضرت رقيّه عليها السلام نزديك بازارالعماره (بازار نطافين) قرار دارد.

ج) قصرالعِظَم (اسعد پاشا)

(1) اين قصر به دستور امير اسعد پاشا در سال 1163 ه. ق در جنوب مسجد جامع اموى ساخته شد و ساخت آن، به مدت 11 سال طول كشيد. اين قصر، نمونه اعجاب آورى از خانه هاى دمشق قديم است. سنگ كارى هاى زيبا و رنگارنگ، باغچه هاى سرسبز و استخر زيباى آن و ... هر بيننده اى را به تحسين وامى دارد. اين قصر كه ابتدا، خانه امير تَنكُر از امراى مماليك بود، بر قسمتى از معبد ژوپيتر بنا شد و بنا به احتمال، قسمتى از كاخ سبز معاويه نيز در آن واقع شده است. اين قصر هم اكنون موزه صنايع دستى است.

د) تكيه سليمانيه

اين تكيه در ابتدا قصرالاماره فاطمى ها بوده كه به دست تيمور لنگ تخريب شد؛ بعدها به دستور سليمان قانونى (از سلاطين عثمانى) در آن مكان تكيه اى ساختند. اين تكيه از


1- قديمى ترين و مشهورترين قصر دمشق، «قصرالخضراء» يا قصر الأموى بوده كه دارالاماره معاوية بن ابى سفيان و سپس يزيد بن معاويه بوده است. بقاياى قصر خضراء كاخ سبز در آتش سوزى مسجد اموى از بين رفت.

ص: 179

دو عمارت غربى و شرقى، داراى سه در اصلى و چندين گنبد كوچك و بزرگ است.

اكنون به عنوان موزه و يك اثر تاريخى زيبا، از آن بازديد مى شود.

ه) قلعه تاريخى، نظام دمشق

اين قلعه، در كنار سوق الحميدية قرار دارد كه با ديوارها و برج هاى بلند محصور شده است. اين قلعه تاريخى، در واقع شهركى در دل شهر قديم دمشق بوده است كه داراى خانه ها و مساجد (از جمله مسجد ابو الدرداء، صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله) و مدارس و حمام بوده است. اين قلعه، در دوران حكومت رومى ها ساخته شده و محل استقرار نيروهاى نظامى در جنگ هاى صليبى بوده و گنجايش بيش از بيست هزار سواره نظام را داشته است. قلعه دمشق در هجوم تيمور لنگ سوخت و ويران شد و دوباره بازسازى شد. اين قلعه تا اين اواخر، مركز پليس بوده و اكنون، ساليانى است كه براى ترميم و تبديل به موزه، در حال بازسازى است.

و) حمّام نورالدين شهيد

اين حمّام زيبا و جذّاب در «سوق البُزُوريّه» نزديك قصرالعِظَم است كه به دستور سلطان نورالدين محمود زنگى در سال 565 ه. ق ساخته شد. اين حمام، پس از چند قرن استفاده، تعطيل و سپس در سال 1400 ه. ق، ترميم شد.

ز) بيمارستان نوريه (البيمارستان النورىّ)

اين بيمارستان كه هم اكنون، موزه علوم پزشكى است، به دستور نورالدين محمود زنگى در سال 549 ه. ق ساخته شد و به دستور وى براى اولين بار، در آن به جاى خط كوفى از زيباترين خطهاى رايج استفاده شد. اين بيمارستان در شرق سوق الحميدية قرار دارد كه از داخل بازار حميديه نيز به آن راه است.

ابن سينا، پزشك و فيلسوف ايرانى، از استادان اين مركز درمانى بوده و شايد به همين

ص: 180

خاطر است كه از عنوان ايرانى «البيمارستان» در نام گذارى آن استفاده شده است.

* بيمارستان هاى تخصصى، براى نخستين بار در جهان، در دمشق ساخته شد؛ بعضى از آنها مخصوص جذامى ها و برخى مخصوص مسلولين و ... بوده است.

بيمارستان وليد بن عبدالملك از بيمارستان هاى بسيار قديمى بوده كه براى جذامى ها ساخته شد. اين بيمارستان در محلّه اعاطله نزديك باب شرقى است.

ح) معبد ژوپيتر

اين معبد، در هزاره اول قبل از ميلاد به وسيله آرامى ها ساخته شد و ابتدا معبد آرامى ها بود. بعدها با تسلّط رومى ها به معبدِ الاهه آنان، يعنى «ژوپيتر» اختصاص پيدا كرد و در قرن سوم م. تركيب معمارى جديد يافت. اين معبد در پايان بازار حميديه قرار داشته و اكنون، بقايايى از ستون هاى آن در باب شمالى، غربى و شرقى مسجد اموى آشكار است.

ط) قبر جرجس حوارى

وى يكى از حواريّون حضرت مسيح عليه السلام بود كه به فرار «بُولُس حوارى» كمك كرد و خود نيز به خاطر اين حركت، به قتل رسيد. قبر جرجس حوارى، پشت باب كيسان به فاصله 36 مترى آن قرار دارد.

ى) كنيسه جوبر يا الياهو

از قديمى ترين كنيسه هاى دمشق در نيم فرسخى خارج دمشق است. در آنجا صخره يا غارى است كه گويند الياس نبى عليه السلام به هنگام فرار از ايزابل در آن مخفى شده است. بعدها كنيسه زيبايى به نام جوبريا الياهو به جاى آن ساختند. در كنار آن نيز مسجدى به نام محمد صلى الله عليه و آله ساخته شده است.

* كنيسه هاى ديگرى نيز وجود دارد، همچون كنيسه بولس حوارى در مدخل باب كيسان و كنيسه مريم عذراء عليها السلام كه به نام صيدنايا مشهور است.

ص: 181

5. مشاهد و مقابر تاريخى در اطراف دمشق

اشاره

ص:182

ص: 183

فصل اول: كوه قاسيون (و آثار تاريخى آن)

اشاره

قبل از آنكه شهر دمشق ساخته شود، مردم بر دامنه كوه «قاسيون» كه امروز به صالحيّه معروف است، زندگى مى كردند. در دامنه آن، شهرك معروف صالحيّه قرار دارد. اين كوه، در 40 كيلومترى مسير دمشق- بيروت قرار داشته و اكنون به علّت گسترش شهر دمشق، كوه قاسيون جزو دمشق محسوب مى شود. كوه قاسيون از غرب به سلسله كوه هاى لبنان و از شرق به سلسله كوه هاى قلمون و منطقه حُمص متصل است. اين كوه كه شاهد حضور انبياى الهى بوده، از تقدّس خاصى برخوردار است. ابو قتاده گويد:

منظور از «تين» در قرآن كريم «والتين والزيتون» كوه قاسيون دمشق است. (1)در پايين كوه، حضرت آدم عليه السلام سكونت داشت و در غرب كوه قاسيون، حضرت مسيح و مادرش مريم پناه گرفته اند و در دامنه آن، «امّ حنه» مادر مريم ساكن بوده است.

از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه: «بر اين كوه، حضرت ابراهيم، لوط، موسى و عيسى و ايّوب نبى عليهم السلام نماز گزارده اند؛ بنابراين، از دعا در كنار آن غافل نشويد و نيز جدّم ابراهيم در پايين آن متولد شده است».(2)


1- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 209.
2- همان، ص 210.

ص: 184

در دامنه كوه، قبرهاى بسيارى از انبيا و صالحان وجود داشته كه با گذشت روزگار از بين رفته و ما به چند اثر تاريخى اشاره مى كنيم:

1. مَغارَةُ الدَّم (مرقد حضرت هابيل)

اشاره

1. مَغارَةُ الدَّم (1) (مرقد حضرت هابيل)

اشاره

در بالاى كوه قاسيون، غارى وجود دارد كه به «مَغارَةُالدّم» معروف است. از دامنه كوه قاسيون تا مغارةالدم حدود 20 دقيقه راه است. اين غار، محل كشته شدن هابيل، فرزند آدم عليه السلام به دست برادرش، قابيل است.

الف) داستان قتل هابيل عليه السلام

خداوند در قرآن مجيد، داستان اين دو برادر را به طور ظريف بيان كرده و مى فرمايد:

«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَى آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أحَدِهِما وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قالَ لأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (مائده: 27)

و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام كارى براى تقرّب [به پرودگار] انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد؛ [برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر ديگر] گفت: به خدا سوگند، تو را خواهم كشت! [برادر ديگر] گفت: [من چه گناهى دارم] خداوند، تنها از پرهيزكاران مى پذيرد.

* هابيل، دامدارى مى كرد و قابيل، كشاورزى؛ از آنها خواسته شد كه به محضر الهى، قربانى پيشكش كنند. هابيل، بهترين گوسفندانش را براى قربانى تقديم كرد، اما قابيل بدترين گندم هايش را آورد. قربانى هابيل به درگاه الهى قبول شد، ولى قربانى قابيل قبول نشد. شيطان، قابيل را وسوسه كرد كه اگر هابيل زنده بماند، فرزندان او كه متولد شوند، بر فرزندان تو فخرفروشى و تكبّر خواهند نمود و ...؛ قابيل كينه برادر را


1- مغارة، به معناى غار و الدّم، به معناى خون و مَغارَةُ الدَّم، يعنى غار خون است؛ غارى كه در آن خون ريخته شده است. بعضى از مورّخان و سيّاحان كه در قرون گذشته آنجا را ديده اند، نشانه هايى از خون نيز روى سنگ ها ديده اند، اما الآن اثرى از آن مشاهده نمى شود.

ص: 185

به دل گرفت و در غارى در كوه قاسيون (مغارةالدم)، برادرش هابيل را (شب چهارشنبه) به قتل رساند؛ سپس، نعش برادر را به دوش گرفت و مدتى سرگردان بود تا اينكه خداوند، كلاغى را فرستاد و به او تعليم داد كه با دفن كلاغ ديگر در زمين، نعش برادرش را دفن كند. (1)پس از اينكه حضرت آدم عليه السلام از كشته شدن فرزندش هابيل باخبر شد، چهل شب بر فرزند مقتول خود گريست.

از حضرت على عليه السلام نقل شده: «در دمشق، كوهى است كه به آن قاسيون گويند؛ در آن، فرزند آدم، برادرش را كشت و خداوند، عيسى و مادرش مريم را از خطر يهود پناه داده است؛ پس اگر به آن مكان رفتيد از دعا غافل نشويد». (2)

ب) قبر حضرت هابيل عليه السلام

* در منابع تاريخى، مكان دقيق دفن هابيل در كوه قاسيون ذكر نشده است، با اين حال، امروزه قبرى در دامنه كوه به هابيل منسوب است. اين مكان نزديك روستاى زبدانى است و همان طور كه در بحث قبلى اشاره شد، كوه قاسيون و روستاى زبدانى حدود 40 كيلومترى مسير دمشق- بيروت قرار دارد. از دامنه كوه تا مقبره هابيل عليه السلام، حدود 5/ 4 كيلومتر فاصله است در اطراف مقبره هابيل عليه السلام، مسجدى بزرگ كه داراى شبستان جامع و گنبد است، قرار دارد. نخستين كسى كه عمارت و مقبره اى بر اين قبر ساخت، اسكندر مقدونى بود.(3)

ج) زيارت نامه حضرت هابيل عليه السلام

همان طور كه پيش از اين اشاره شد، براى بسيارى از انبياء، ائمه عليهم السلام و امام زادگان، زيارت نامه مخصوصى نقل نشده، به جز اينكه در زيارت قبرهاى ايشان، خواندن


1- تاريخ انبياء از آدم تا خاتم، ص 119.
2- با من به سوى شام، ص 147.
3- تاريخ و اماكن زيارتى و سياحتى سوريه، ص 227.

ص: 186

زيارت اهل قبور و ... كه در بخش ادعيه و زيارات همين كتاب ذكر شده، مورد تأكيد و داراى ثواب است؛ هدف از اين زيارت نامه ها، عرض ارادت و احترام است؛ همچنين زيارت نامه ها نيز شامل دعاهايى است كه خواندن آنها در اين اماكن مقدّس و نورانى، روح و قلب انسان را متجلى مى كند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلى آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلى هابِيلَ بْنِ آدَمَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ وَالْأَوْصِياءِ الْمَرْضِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ، اللَّهُمَّ احْشُرْنا فِى زُمْرَةِ الْأَنْبِياءِ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، اللَّهُمَّ لا تَحْرِمْنا بَرَكَتَكَ وَارْزُقْنَا الْعَوْدَ إِلى زِيارَتك، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(1)

2. خانه حضرت آدم عليه السلام

طبق روايات نقل شده، حضرت آدم عليه السلام، بعد از رانده شدن از بهشت و نزولش بر زمين، اطراف دمشق در روستايى به نام «بيت ابيات» (كه بنا به احتمال، نزديك و يا اطراف كوه قاسيون باشد) زندگى مى كرد.(2)

3. مغارة الجوع (الاربعين)

در كوه قاسيون (كنار مغارةالدّم) غارى به نام «مغارةالجوع»(3) قرار دارد. در اين مكان، چهل پيامبر يا به روايتى چهل تن از صالحان و اولياى الهى كه از تعقيب حكومت هاى ستمگر به كوه قاسيون پناه آورده بودند، در اين غار روزگار


1- مفتاح الجنات، ج 2، ص 247 با كمى تغيير.
2- الشّام، ص 19.
3- الجوع به معناى گرسنگى است.

ص: 187

مى گذراندند. اينان يكى پس از ديگرى از شدّت گرسنگى و سختى، جان سپردند. در اين غار كه اكنون به مغارةالجوع شهرت يافته، به نشانه نماز و عبادت اين چهل تن، چهل محراب كوچك ساخته شده است.

با توجه به دفن بسيارى از انبيا و صلحا در دامنه اين كوه و بنا به احتمال، دفن چهل تن، در مغارةالجوع، پسنديده است كه در آنجا زيارت نامه مطلق انبياء (كه در بخش ادعيه و زيارات همين كتاب آمده است) خوانده شود.

4. غار اصحاب كهف

اشاره

خداوند، داستان اصحاب كهف را در قرآن به صورت مفصّل بيان كرده و در يك جا مى فرمايد: «وَلَبِثُوا فى كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدادُوا تِسْعاً»؛ «اصحاب كهف در غارشان سيصد سال درنگ كردند و نه سال نيز به آن افزودند». (كهف: 25)

در كوه قاسيون (و در غرب مغارةالدّم و مغارةالجوع) غارى به نام «اصحاب كهف» وجود دارد. در مكان اصحاب كهف، مسجدى ساخته شده كه به مرور از بين رفته و اكنون مدرسه اى به جاى آن به نام مدرسه فرقان ساخته شده كه مخصوص طلاب و دانشجويان خارجى (از كشورهاى اروپايى، غربى و آسيايى) است. داخل اين مدرسه و در طبقه بالاى آن، سالنى است و داخل آن، غارى در ابعاد 5* 50/ 2 متر، قرار دارد.

غار اصحاب كهف كجاست؟

(1)در نواحى مختلف، به تعدادى از غارها برخورد شده كه در ديواره هاى آن، تصاوير چهار، پنج يا هفت نفرى كه تصوير سگى هم با ايشان است، كشيده اند. در مورد غار اصحاب كهف اختلاف نظر بوده و چند جا را ادّعا كرده اند:

غار اوّل: در دامنه كوهى به نام ينايرداغ در يك كيلومترى شهر افْسوس (يا افْسوس) و


1- تفسير الميزان، ج 13، ص 408.

ص: 188

در 73 كيلومترى شهر بزرگ ازمير تركيه. اين غار، غار وسيعى است كه مى گويند در آن صدها قبر با آجر ساخته شده است.

غار دوم: غار رجيب در 8 كيلومترى شهر عمّان، پايتخت اردن است؛ بر بالاى غار آثار صومعه بيزانس هست.

غار سوم: در كوه قاسيون در 40 كيلومترى شهر دمشق در كشور سوريه.

غار چهارم: در شبه جزيره اسكانديناوى در شمال اروپا كه در آنجا به هفت جسد سالم برخوردند كه در هيأت روميان بودند.

غار پنجم: غارى است در بتراء يكى از شهرهاى فلسطين.

غار ششم: نزديكى شهر نخجوان يكى از شهرهاى قفقاز.

* درباره احتمالات زيادى كه در مكان غار اصحاب كهف وجود دارد، هيچ شاهدى كه دلالت كند، يكى از اين غارها همان غارى باشد كه در قرآن ياد شده، در دست نيست؛ اما نكته اى كه قطعى است اين است كه قصّه اصحاب كهف، قصه اى است رومى و تحت حكومت و سيطره روميان اتفاق افتاده. بنابراين، خود به خود بعضى احتمالات از بين مى رود.(1)

5. جامع و مقبره محيى الدين بن عربى

«ابو عبداللَّه محمّد بن على بن محمد حاتمى طائى اندلسى مكّى شامى»، معروف به «ابن عربى» از عارفان و زاهدان قرن ششم ه. ق كه در سال 506 ه. ق در اندلس به دنيا آمد و در سال 638 ه. ق در سن 132 سالگى در روستاى صالحيه (كه امروز به شهرك تبديل شده) وفات كرد.

محيى الدين بن عربى، تأليفات فراوانى داشته كه مهم ترين آنها «فتوحات مكّيّه» است. او در علم تصوّف و عرفان سرآمد علماى عصر خود بوده است. علما و بزرگان


1- همان، صص 413- 408.

ص: 189

در مورد وى ديدگاه هاى مختلفى دارند؛ بعضى او را تكفير مى كنند و برخى او را عارف و مجتهد مى دانند. بعضى ديگر، نگاه كردن به كتاب هاى او را حرام مى دانند و عده اى نيز او را از شيعيان على عليه السلام و پيرو ائمه معصومين عليهم السلام مى دانند. مرحوم شهيد استاد مطهرى او را چنين توصيف مى كند: «محيى الدين بن عربى، پدر عرفان نظرى و اعجوبه روزگار است».

* امام خمينى قدس سره در نامه خود به گورباچف و دعوت او به اسلام، ضمن سفارش به مطالعه در علوم، فلسفه و عرفان اسلامى، مطالعه كتاب هاى محيى الدين بن عربى، به ويژه فتوحات مكّيه او را نيز سفارش مى كند.

جامع محيى الدين بر مزار اين عارف قرار داشته و مدرسه آن نيز در شهرك صالحيه و در دامنه كوه قاسيون قرار دارد. قبر محيى الدين در وسط زيرزمين (3* 6 مترى) شبستان جامع قرار دارد.

* در شهرك صالحيه و در دامنه كوه قاسيون، آثار تاريخى ديگرى از جمله: تكيه سليميه، بيمارستان قيمريه، مقام سيف الدين قيمرى، مدارس، مسجدها و حتى قبرهاى ديگرى نيز وجود دارد كه از بحث ما خارج است.

ص:190

ص: 191

فصل دوم: شهداى مَرجِ عَذراء

اشاره

منطقه اى در 36 كيلومترى شرق دمشق قرار دارد كه به «مَرج عَذراء» معروف است. اين سرزمين در دوران خلافت خليفه دوم به فرماندهى حُجْر بن عُدَى فتح شد و در طى آن، مردم آنجا به اسلام گرويدند؛ سپس در سال 51 ه. ق و بنا به نقل مسعودى در سال 53 ه. ق، حُجْر بن عُدَى با پنج نفر ديگر از يارانش در همين مكان به شهادت رسيدند و سرشان از تن جدا شد. بدن هاى اين شش شهيد، در مَرج عَذراء كه به زبان محلى «عَدراء» گويند، دفن شد و سرشان در دمشق، در مسجد الاقصاب (نزديك قبر حضرت رقيه عليها السلام) دفن شد.(1)

1. آشنايى با حُجر بن عُدَى

اشاره

«حُجْر بن عُدَى» يكى از كسانى بود كه در نوجوانى همراه برادرش هانى بن عُدَى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله شرف ياب شد و به دين اسلام گرويد. حُجْر با وجود كمى سنّ، از فضلا و بزرگان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مى رفت. پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از ياران و شيعيان خاص اميرالمؤمنين بود. به پيشنهاد اميرالمؤمنين على عليه السلام


1- كنز العمال، ج 13، ص 587 به بعد؛ ادعيه و زيارات شام، ص 250؛ تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 233.

ص: 192

حُجْر، رئيس قبيله كنده شد، به همين سبب او را حُجْر بن عُدَى الكِندى نيز مى ناميدند.

الف) برخى از احوالات حجر بن عدى

عبادت و زهد: حجر بن عدى در عبادت و عرفان كم نظير و به جهت زيادى عبادت، در ميان عرب شهره بود. هرگز بى وضو نماند و در شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد. او از معدود افرادى بود كه مستجاب الدعوة بود.

سلحشورى و شركت در جنگ ها: حجر بن عدى، سلحشورى دلير و مسلمانى شجاع بود كه در جنگ ها شركت فعال داشت. وى در فتح شام و مدائن پيشتاز بود و فرماندهى سپاه اسلام را به عهده داشت. در جنگ قادسيه و فتح مدائن كه هيچ كس جرأت عبور از رود دجله را نداشت، حُجْر با شجاعت تمام، فرياد زد و با اسب خود به داخل آب خروشان دجله تاخت و بقيه سپاه نيز جرأت پيدا كرده، با پيروى از فرمانده شان، خود را به آب زدند.

حجر در دوران خلافت و حكومت على عليه السلام (در سال 35 ه. ق)، در هر سه جنگ جمل (با ناكثين)، صفّين (با قاسطين) و نهروان (با مارقين) در ركاب اميرالمؤمنين على عليه السلام بود و فرماندهى بخشى از سپاه اسلام را به عهده داشت. (1)

ب) جريان شهادت حجر بن عدى و يارانش

معاويه، دشنام و بدگويى به على عليه السلام را بر سر منبرها پس از شهادت آن حضرت عليه السلام، مرسوم كرد، اما هر بار كه مغيره فرماندار كوفه، زبان به دشنام و بدگويى مى گشود، با پاسخ تند و دندان شكن حجر، روبه رو مى شد. در سال 50 ه. ق، پس از مرگ مغيره، معاويه، زياد بن ابيه برادر خوانده بدنام و سفّاك خود را كه حاكم بصره بود، با حفظ


1- همان.

ص: 193

سِمَت به فرماندارى كوفه منصوب كرد؛ او نيز مانند مغيره بالاى منبر، ماجراى قتل عثمان را پيش مى كشيد و به على عليه السلام بدگويى مى كرد و بى درنگ، با اعتراض شديد حجر، مواجه مى شد. زياد، ابتدا حجر را احضار نمود و سعى كرد به وسيله مصلحان و متمايلان به شيعه، با تطميع و تهديد، او را آرام كند، حتى عضويت در شوراى حكومتى كوفه را به وى پيشنهاد كرد، ولى حُجر كه اهل سازش نبود، همواره بر اعتقاد و آرمان هاى والاى خود و دفاع از على عليه السلام و فرزندانش پافشارى مى نمود و ايستادگى مى كرد.

سرانجام، زياد بن ابيه با دسيسه و پرونده سازى، حُجر و چند تن از ياران فداكار او را دستگير كرد و همراه با پرونده اتهامات بى اساس و شهادت هاى دروغين، به شام، نزد معاويه فرستاد و از وى خواست كه حُجر و يارانش را بكشد. معاويه نيز با ديدن پرونده دروغين، تصميم به قتل آنان گرفت. هنگامى كه مأموران معاويه نزد اسيران آمدند، تهديد كردند كه چنانچه آشكارا به على عليه السلام دشنام و ناسزا نگويند، كشته خواهند شد؛ گروهى از اسيران با وساطت و شفاعت بزرگان قوم خود آزاد شده و رهايى يافتند و فقط هشت تن باقى ماندند. يك نفر از آنان نيز از گفته خود اظهار پشيمانى نمود و به زندان رفت.

از ميان هفت نفر باقى مانده، تنها عبدالرحمان بن حسان شرط كرد كه فقط در حضور معاويه حاضر است به على عليه السلام ناسزا بگويد. هنگامى كه مقابل معاويه قرار گرفت، در نهايت شجاعت شروع به ستايش و مدح على عليه السلام نمود و به معاويه و خاندان او ناسزا گفت. معاويه به شدت خشمگين شد و دستور داد او را نزد ابن زياد برسانند تا او را به فجيع ترين وضع به قتل برساند. ابن زياد نيز او را زنده به گور كرد.

حجر و پنج تن از ياران باقى مانده نيز دست از پيروى و ستايش على عليه السلام برنداشتند و حاضر نشدند ناسزا بگويند و آماده شهادت شدند. آن گاه حجر به ياد پيشگويى و فرمايش على عليه السلام افتاد كه خطاب به وى فرمود:

ص: 194

حجر! چه خواهى كرد اگر تو را زير شكنجه قرار دهند و مجبورت كنند كه به من دشنام و بدگويى كنى؟ حجر عرض كرد: اگر مرا چنين در فشار گذاشتند، چه كنم؟ على عليه السلام فرمود: به من بدگويى كن، ولى از من تبرّى مجوى؛ زيرا من پيرو آيين حق هستم.

حجر جواب داد: يا اميرالمؤمنين! سوگند به خدا دست از تو برنمى دارم اگر چه تكّه تكّه شوم و جنازه ام را در آتش بسوزانند.

با اينكه حجر از طرف اميرالمؤمنين عليه السلام اجازه بدگويى داشت، ولى او و يارانش مرگ باشرافت در راه هدف را بر زندگى ذلّت بار ترجيح دادند و در جواب مأموران معاويه گفتند:

به خدا سوگند! ضربه هاى شمشير از آنچه ما را بدان مى خوانيد، شيرين تر و لقاى پروردگار و ديدار رسول خدا صلى الله عليه و آله و وصى او عليه السلام بر ما از داخل شدن در آتش، گواراتر است. (1) سرانجام، با حكم معاويه، ياران حجر را به شهادت رساندند و سر از تنشان جدا كردند. وقتى نوبت شهادت به حجر بن عدى رسيد، از دشمنان مهلت خواست تا دو ركعت نماز بخواند با موافقت مأموران، حجر به نماز ايستاد و نمازش قدرى طولانى به نظر رسيد. پرسيدند: آيا از ترس مرگ نمازت را طولانى كردى؟ گفت:

به خدا سوگند! در مدّت عمرم، هر وقت وضو گرفته ام، دو ركعت نماز خوانده ام و هرگز نمازم به اين كوتاهى نبوده است و اين بدان جهت بود كه شما خيال نكنيد من از مرگ مى ترسم. (2) آن گاه سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا! شِكوه ستمگران را به درگاه تو مى كنم. كوفيان بر ضدّ ما شهادت دروغ دادند و شاميان ما را مى كشند. اگر مرا در اينجا بكشند، نخستين مجاهد اسلام خواهم بود كه در اينجا خونش ريخته مى شود؛


1- همان؛ ادعيه و زيارات شام، ص 254.
2- همان.

ص: 195

من نخستين كسى بودم كه پرچم اسلام را در اين سرزمين به اهتزاز درآوردم. سپس فرمود: «بعد از مرگ من، زنجير از دست و پايم باز نكنيد و خون پيكرم را نشوييد؛ زيرا مى خواهم در قيامت با همين وضع با معاويه روبه رو شوم». پس از آن، سر حجر را نيز از تنش جدا كرده و به شهادت رساندند.

* بدن هاى اين شش تن از شهدا در همان منطقه مَرج عَذراء دفن شد و سرهاى آنان براى معاويه به شام فرستاده شد و در دمشق در مسجدالأقصاب نزديك قبر حضرت رقيه عليها السلام به خاك سپرده شد.(1) * آرامگاه حُجر با مساحت 25* 25 (و مجموع 625) متر مربع ساخته شده كه قبر او در وسط اين محوطه قرار دارد.

نام شهداى مَرج عَذراء

1. حُجر بن عُدَى 2. شريك بن شداد حضرمى 3. صيفى بن شبل شيبانى 4. قبيصة بن صبيعه عيسى 5. محرز بن شهاب فهرى 6. كدّام بن حيّان.

2. زيارت نامه حُجر بن عُدَى و يارانش

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الشُّهَداءُ الصّابِرُونَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْأَتْقِياءُ الصّالِحُونَ، صَبَرْتُمْ عَلى عَظِيمِ الْبَلاءِ حَتّى قَتَلْتُمْ فِى حُبِّ سَيِّدِ الْأَوْصِياءِ، وَ فُزْتُمْ بِالدَّرَجاتِ الْعُلى مَعَ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدِّيقِينَ فَما أَعْظَمَ مَقامَكُمْ وَ أَجَلَّ رُتْبَتَكُمْ، صَبَرْتُمْ عَلى حَدِّ السُّيُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ وَ لَمْ تَبْرَؤُوا مِنِ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ لا ضَعُفْتُمْ وَ لا وَهَنْتُمْ و آثَرْتُمُ الدّارَ الباقِيَةَ عَلَى الدّارِ الْفانِيَةَ حَتّى قُتِلْتُمْ صَبْراً فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ نُصْرَةِ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ


1- همان.

ص: 196

اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم صابِرِينَ مُحْتَسِبِينَ غَيْرَ ناكِلِينَ وَ لا خائِفِينَ، فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكُمْ وَ ظَلَمَكُمْ وَاسْتَحَلَّ مِنْكُمُ الْمَحارِمَ وَ ضاعَفَ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ الْأَلِيمَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ امِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِىِّ ابْنِ أَبِى طالِبٍ وَ أَنْصارَ الْإِسْلامِ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، رَزَقَنَا اللَّهُ مُرافَقَتَكُمْ مَعَ الْأَبْرارِ فِى جِوارِ النَّبِىِّ الْمُخْتارِ، مَعَ الْأَئِمَّةِ الْأَطْهارِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. (1)

* در زيارت شهداى مَرجِ عَذراء (حُجر و يارانش) خواندن زيارت نامه شهدا نيز مستحب است.


1- ادعيه و زيارات شام، ص 257.

ص: 197

فصل سوم: مقبره حضرت سكينه دختر امام على عليه السلام

اشاره

حضرت سكينه عليها السلام، دختر امام على عليه السلام، بانويى كه تا 22 سال پيش ناشناخته بود، اكنون به همّت ايرانيان عاشقِ اهل بيت عصمت و طهارت، به جهانيان معرفى شده است. حدود 22 سال پيش كه شهردارى منطقه، مشغول تخريب و تأسيس خيابانى جديد در منطقه داريا (10 كيلومترى دمشق) بود، هنگامى كه لودر به محل كنونى قبر منسوب به حضرت سكينه عليها السلام بنت على عليه السلام رسيد، راننده لودر از ادامه كار منصرف شد و به مسئولان اطلاع داد كه اينجا قبرى از قبرهاى دختران اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام است؛ آنان نيز مسئولان ايران از جمله حجةالاسلام والمسلمين واحدى (سرپرست حرم) را دعوت كرده و جريان را به آنان اطلاع دادند. پس از تحقيقات به اين نتيجه رسيدند كه صاحب اين قبر، فرزند حضرت على عليه السلام است. در اين زمينه چند كتاب هم تأليف شده است.(1)


1- از جمله كتاب هاى تأليف شده: 1. السّيدة سكينة بنت امِيرِالْمُؤْمِنِين على بن ابى طالب عليهما السلام، تأليف شيخ جعفر مهاجر قاضى شرع جعفرى در بعلبك لبنان؛ 2. السيدة سكينة بنت على عليهما السلام، تأليف سيد احمد حسينى؛ 3. بانوى ناشناخته اثر سيد محمدرضا واحدى؛ 4. سكينه بنت على عليه السلام تأليف عباس شومان؛ 5. آيت اللَّه رى شهرى در كتاب «موسوعة الامام اميرالمؤمنين عليه السلام» كه به زبان فارسى نيز با نام «دانشنامه امام على عليه السلام» برگردان شده، تحت عنوان «تحقيق در انتساب سكينه به امام على عليه السلام» مطالبى دارند. به نقل از كتاب راهنماى مصوّر، ص 114.

ص: 198

احاديث و اسناد تاريخى مربوط به حضرت سكينه عليها السلام

در كتاب هاى تاريخى و حديثى براى اميرالمؤمنين از فاطمه زهرا عليها السلام پنج فرزند ذكر كرده اند (حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و محسن شهيد) و نام مبارك «سكينه» به طور آشكار به عنوان يكى از دختران آن بزرگواران در كتاب هاى تاريخى و انساب و رجال نيامده است؛ ولى دقت در كتاب هاى حديث و بررسى لازم، (و نيز شواهد به دست آمده از قبر كنونى) وجود اين دختر بزرگوار را به اثبات مى رساند.

حديث اول: دعبل خزايى، از امام رضا عليه السلام و آن حضرت از طريق اجداد طاهرينش از امام حسين عليه السلام حديثى را نقل مى كند كه وجود سكينه دختر على و زهرا را ثابت مى كند؛ متن حديث چنين است:

مِنَ الْحُسَيْنِ عليه السلام قال: أُدْخِلَ عَلى أُخْتِى سَكِينَةَ بِنْتِ عَلِى عليه السلام خادِمٌ فَغَطَّتْ رَأْسَها مِنْهُ ...(1)

امام حسين عليه السلام مى فرمايند: بر خواهرم سكينه دختر على عليه السلام خادمى وارد شد؛ آن حضرت سرش را از او پوشاند ...

در اين حديث آشكارا به وجود سكينه كه دختر امام على عليه السلام و خواهر امام حسين عليه السلام بوده، اشاره شده است.

حديث دوم: حسين بن ابراهيم قمى با ذكر سند حديث از طريق سكينه و زينب دختران اميرالمؤمنين از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حديثى را نقل مى كند:

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ابْراهِيمِ الْقُمِى ... عَنْ زِيْدِ بْنِ عَلِىٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَكِينَةَ وَ زَيْنَبَ ابْنَتَىْ عَلِىٍّ عليه السلام عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إِنَّ فاطِمَةَ خُلِقَتْ حوُرِيَّةً فِى صوُرَةِ إِنْسِيَّةٍ وَ إِنَّ بَناتَ الْأَنْبِياءِ لا يَحِضْنَ.(2)

حسين بن ابراهيم قمى با هشت واسطه از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند كه آن بزرگوار از


1- وسايل الشيعه، چاپ اسلاميه، ج 14، ص 167.
2- بحارالانوار، ج 78، ص 112.

ص: 199

عمّه هايش سكينه و زينب، دختران اميرالمؤمنين و آنان از پدر بزرگوارشان على عليه السلام و او از پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمودند: فاطمه حورى بهشتى است به صورت انسان و اينكه دختران انبيا به عادت ماهانه گرفتار نمى شوند.

حديث سوم: در اين حديث از سكينه به عنوان دختر فاطمه زهرا عليه السلام نام برده شده است:

قالَ عَلى عليه السلام: فَلَمّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ الرَّداءَ، نادَيْتُ: يا أُمَّ كُلْثُومٍ يا زَيْنَبُ يا سَكينَةُ يا فِضَّةُ يا حَسَنُ يا حُسَيْنُ! هَلِمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهذا الْفِراقُ وَاللِّقاءُ فى الْجَنَّةِ.(1)

اميرالمؤمنين على عليه السلام در حديثى طولانى در مورد فراق زهرا و شهادت او مى فرمايد:

هنگامى كه خواستم بندهاى كفن زهرا را ببندم، خطاب به بچه هاى او گفتم: اى ام كلثوم! اى زينب! اى سكينه! اى فضه! اى حسن! و اى حسين! بياييد توشه اى از مادرتان برداريد كه امروز روز فراق و جدايى است و ديدار به روز رستاخيز باقى ماند.

* مرحوم سپهر با تكيه بر اين حديث شريف واستدلال اينكه سكينه از حضرت زهرا عليها السلام متولد شده، اضافه مى كند كه در آن زمان، على عليه السلام جز حضرت زهرا زن ديگرى نداشته است تا احتمال ديگرى داده باشيم. آن گاه مى افزايد كه سكينه در واقعه عاشورا و خروج امام حسين عليه السلام از مدينه، مورد مشورت امام حسين عليه السلام بود و خواهرش سكينه با آن حضرت به گفت وگو پرداخت، دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله و جبرئيل را يادآورى فرمود و خاك كربلا را كه از طريق مادرش به او رسيده بود و بخشى از آن در اختيار امّ سلمه قرار گرفته بود، به برادرش نشان داد؛ همه اينها وجود سكينه را ثابت مى كند. (2)


1- بحارالانوار، ج 43، ص 179؛ سفينة البحار، ج 2، ص 365.
2- ناسخ التواريخ، ج 1، صص 38- 42.

ص: 200

زيارت حضرت سكينه عليها السلام دختر اميرالمؤمنين عليه السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلى أَنْبِياءِ اللَّهِ الْمُرْسَلِينَ، السَّلامُ عَلى مَلائِكَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِينَ، السَّلامُ عَلى عِبادِ اللَّهِ الصّالِحِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ عَلى اهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطّاهِرِينَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَدِيجَةِ الْكُبْرى، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ امِيرِالْمُؤْمِنِين، السَّلامُ عَلَيْكِ يا أُخْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا أُخْتَ وَلِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا عَمَّةَ وَلِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا سُكَيْنَةُ بِنْتَ الْإِمامِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طالِبٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ. أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُرِيَنا فِيكُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ، وَ أَنْ يَجْمَعَنا وَ إِيّاكُمْ فِى زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، وَ أَنْ لا يَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ إِنَّهُ وَلِىٌّ قَدِيرٌ. أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّا بِكَرَمِكَ وَ عِزَّتِكَ وَ بِرَحْمَتِكَ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ اجْمَعِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً.(1)


1- راهنماى مصور، ص 115.

ص: 201

فصل چهارم: مقبره أبو مسلم خولانى و بلال حبشى

1. ابومسلم خولانى

ابومسلم خولانى (عبداللَّه بن ثوب خولانى) از زاهدان بزرگ و از تابعين بود. وى براى ديدن رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى مدينه حركت كرد، ولى خبر وفات رسول اكرم صلى الله عليه و آله در راه به او رسيد. پس به شام بازگشت. او به جهت پايدارى در دين پيامبر صلى الله عليه و آله از يمن، اخراج و به شام آمده بود و در روستاى داريا (در 10 كيلومترى دمشق) ساكن شد و سرانجام پس از گذشت عمرى، در نهايت زهد و تقوا و كرامت، (1) در همان جا درگذشت. او را در قبرستانى كه هم اكنون در انتهاى جامعى به نام او قرار دارد، دفن كردند.(2)

2. مقبره بلال حبشى مؤذن رسول خدا صلى الله عليه و آله

همان گونه كه در مبحث قبرستان باب الصغير گفته شد، در محل دفن بلال حبشى دو نظريه وجود داشت؛ ابن كثير، قبر وى را در روستاى داريا مى داند؛ زيرا او


1- گويند: از روى رودخانه دجله راه مى رفت و نيز به دستور اسْوَد عنسى كه در آتش انداخته شد، نسوخت و آتش هيچ آسيبى به ابو مسلم نرسانيد.
2- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 240.

ص: 202

پس از ورود به شام در اين مكان اقامت گزيد و از دنيا رفت. ابن كثير قبرى كه در قبرستان باب الصغير به او منسوب است را قبر بلال بن ابى درداء، قاضى دمشق مى داند.

* مقبره بلال حبشى مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله با مقبره أبو مسلم خولانى از تابعين در يك مكان در كنار هم قرار دارد.

ص: 203

فصل پنجم: ساير مقابر و مشاهد

مقابر و مشاهد ديگرى وجود دارد كه امكان بيان همه آنها در اين كتاب وجود ندارد و فقط به ذكر چند نمونه از آنها به صورت خلاصه بسنده مى كنيم:

* قبر منسوب به حضرت موسى عليه السلام يا مادر مريم: در روستاى نَيْرب يكى از روستاهاى دمشق مسجدى وجود دارد. در آن روستا سنگى ديده مى شود كه گويند جاى پاى حضرت موسى عليه السلام است. در شرق مسجد، قبرى است كه بعضى آن را از موسى عليه السلام و برخى از امّ حنه مادر مريم عليها السلام مى دانند.

* محل سكونت حضرت مريم و عيسى عليهما السلام: در دامنه كوه قاسيون، روستايى به نام رَبْوَه (نزديك روستاى نَيْرَب) وجود دارد كه محل سكونت حضرت عيسى عليه السلام و مادرش مريم بوده كه به آن، پناه برده اند. در قرآن كريم نام اين محل نيز آمده است:

«وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً وَآوَيْناهُما الى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ ومَعِينٍ» (مؤمنون: 50)

و ما فرزند مريم (عيسى) و مادرش را آيت و نشانه اى قرار داديم و آنها را در سرزمين مرتفعى كه داراى امنيّت و آب جارى (نهر بَرَدى) بود، جاى داديم.

* مكان تولد يا حضور ابراهيم عليه السلام: در شرق كوه قاسيون در روستاى البرزه، مسجد جامعى به نام «جامع ابراهيم عليه السلام» وجود دارد. در اين مسجد حضرت ا براهيم،

ص: 204

لوط و ساير انبيا حضور داشته و به عبادت مشغول بودند. در خارج اين مسجد، محلى است كه ابراهيم از دست نمرود مخفى شده بود. عده اى گويند، ابراهيم عليه السلام در اين مسجد متولد شده است.(1) گويند، اين مسجد محل ديدن ستاره، توسط حضرت ابراهيم بوده كه در قرآن نيز به آن اشاره شده است:

«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» (انعام: 76)

هنگامى كه [تاريكى] شب او را پوشانيد، ستاره اى مشاهده كرد و گفت: اين خداى من است، اما هنگامى كه غروب كرد، گفت: غروب كنندگان را دوست ندارم.

* قبر و ضريح «حزقيل»، مؤمن آل فرعون، كه در قرآن، سوره غافر نيز از آن ياد شده در روستاى داريا قرار دارد.

* قبر «سعد بن عُباده خزرجى» رئيس قبيله خزرج و صحابى بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و نخستين داوطلب خلافت از انصار، در سقيفه بنى ساعده، در چهار كيلومترى المَنيحَه در شرق دمشق قرار دارد و .... (2)


1- برخى نيز سرزمين بابل عراق كنونى را محل تولد ابراهيم مى دانند.
2- مطالب مندرج در 12- ساير مقابر و مشاهد، از كتاب تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه از صص 228- 242 گرفته شده است.

ص: 205

6. استان هاى سوريه

اشاره

ص:206

ص: 207

فصل اول: اماكن زيارتى و تاريخى استان حَلَب

آشنايى با «حَلَب»

شهر حلب مركز استان حلب و دوّمين شهر پرجمعيت سوريه بعد از دمشق است.

حلب در شمال سوريه به فاصله 280 كيلومترى دمشق قرار دارد. در نام گذارى اين شهر به «حَلَب» گويند، حضرت ابراهيم عليه السلام در اين شهر، روزهاى جمعه شير گوسفندانش را مى دوشيد و به فقرا مى داد؛ آنان مى گفتند: حَلَب! حَلَب! زيرا حَلَب در لغت به معناى شير دوشيده است.

اين شهر، در سال 17 ه. ق به دست مسلمانان و به دستور ابو عبيده جراح فتح شد.

نفوذ شيعه در آن را بايد به دوران ابوذر غفارى و حضور وى در شام دانست. وقتى سيف الدّوله حمدانى در سال 333 ه. ق بر حلب چيره شد، تشيع در اين شهر گسترش يافت. اما متأسفانه در طول تاريخ، جمعيت شيعه اين شهر به دليل قتل عام، فشارها و محدوديت ها بسيار كم شده است؛ زيرا عده اى از آنان، كشته شده، عدّه اى ديگر، به مناطق مناسب ترى كوچ كردند. اكنون، بيشتر مردم حلب سنى بوده، شيعه (و مسيحيان) در اقلّيت هستند. در اين شهر، اماكن زيارتى و باستانى بسيارى وجود دارد كه به طور خلاصه به چند مورد از آنها اشاره مى كنيم:

ص: 208

1. مشهدالحسين عليه السلام (مسجدالنقطه)

مشهدالحسين عليه السلام از مكان هاى توقف سر مقدس امام حسين عليه السلام در شهر حلب است. هنگامى كه كاروان اسرا و سرهاى شهداى كربلا از سرزمين عراق وارد شهر حلب شدند، براى استراحت شبانه، در كنار كوهى به نام جوشن اتراق نمودند تا بياسايند. نگهبانان، سرِ مقدس امام حسين عليه السلام را بر روى سنگ بزرگى گذاشتند و خود به استراحت پرداختند.

هنگام طلوع آفتاب كه سر مقدّس را برداشتند تا حركت كنند. ديدند چند قطره خون از سر مقدّس امام حسين عليه السلام بر روى آن سنگ جارى شده بود. پس از حركت كاروان، مردم حلب، از اين مسئله خبر يافته، اطراف اين سنگ جمع شدند و به عزادارى پرداختند. بر اساس روايات شيعه، همه ساله در روز عاشورا بر روى آن سنگ خون مى جوشيد و توجّه مردم را به خود جلب مى كرد و ياد عاشوراى حسينى را زنده مى كرد تا اينكه عبدالملك مروان اموى، دستور داد سنگ را از آنجا انتقال دهند. (1)از آن پس، اثرى از آن سنگ ديده نشد. بعدها سيف الدوله حمدانى (در قرن چهارم) بر سر كار آمد و بر مكان آن سنگ، مسجدى ساخت و آن را «مسجدالنقطه» ناميدند.

مشهدالحسين در دامنه كوه جَوْشَن در غرب شهر حلب قرار دارد و داراى صحن بزرگ و رواق ها و اتاق هاى زيادى است. (2)* چنانچه زائرى بخواهد دعا يا زيارتى را بخواند، بهتر است دعاى توسل يا زيارت نامه «رأس الحسين» را كه در بخش هاى قبلى يادآور شديم، بخواند.


1- نويسنده كتاب «حلب والتشيّع» مى نويسد: سنگ مزبور به «مشهدالطرح»، يعنى مشهدالمحسن (كه در بحث بعدى از آن سخن خواهيم گفت) منتقل شده است و به نقلى آن سنگ را به محل اولش بازگرداندند. به نقل از تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 257؛ نگاهى نو به جريان عاشورا، ص 381.
2- نگاهى نو به جريان عاشورا، ص 380؛ تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 256.

ص: 209

2. مشهدالمحسن عليه السلام (مشهدالسقط)

در كوه جوشن، نزديكى شهر حَلَب، معدن مس وجود دارد كه منبع درآمد مردم آن شهر بوده است. در دامنه اين كوه حدود 300 متر بالاتر از مشهدالحسين عليه السلام مكان زيارتى به نام «مقام يا مشهدالمحسن بن الحسين عليه السلام» قرار دارد. در اين مكان، محسن فرزند امام حسين عليه السلام به خاك سپرده شده است.

هنگامى كه كاروان اسرا (در مسير عراق به شام) در كنار كوه جوشن توقف كرده تا استراحت كنند، هوا به شدّت گرم بود و كاروان براى خود خيمه زده و در سايه آن به استراحت پرداختند؛ درحالى كه، اسيران و اهل بيت عليهم السلام خسته و تشنه و گرسنه در برابر آفتاب سوزان قرار گرفته بودند و حتى آبى براى خوردن نداشتند. در اثر فشارها و مشكلاتى كه در اين محل به اهل بيت عليهم السلام وارد شد، يكى از همسران امام حسين عليه السلام كه باردار بود، در اين محل فرزند خود را سقط كرد. مادرش به ياد فرزند سقط شده حضرت فاطمه عليها السلام او را محسن ناميد. (1) بنابراين، اين محل به مشهدالمحسن مشهور شد. اين محل در منابع تاريخى شهرت زيادى داشته و به «مشهدالسقط» و «مشهدالدكة» نيز معروف است.

گويند، حضرت زينب عليها السلام و به نقلى، مادر محسن شهيد، از اهالى و كارگران آنجا، نان و آب طلبيد. آنها امتناع نموده و اهل بيت را دشنام دادند. به همين جهت اهالى و كارگران آنجا مورد نفرين حضرت زينب عليها السلام و همسر امام حسين عليه السلام قرار گرفته و از آن پس، هيچ اثرى از معدن مس ديده نشده و تاكنون هيچ خير و بركتى نديده اند.

سيف الدوله حمدانى در سال 351 ه. ق شبى در خواب ديد كه از يك نقطه شهر، نورى مشاهده مى شود. چون صبح شد به محل نام برده شتافت، سنگى يافت كه بر آن


1- روايت ديگرى، حاكى است كه محسن طفلى شيرخوار بود و در اين مكان وفات يافته است.

ص: 210

نوشته شده بود: «هذا قبر المحسن بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام» پس، دستور داد تا بر آن مرقدى ساختند. (1)* در زيارت نامه محسن بن الحسين عليه السلام، خواندن زيارت نامه مطلق امام زادگان كه در بخش ادعيه و زيارات مشترك آمده مستحب است و اميد است مورد قبول خداوند تبارك و تعالى قرار گيرد.

شعر دو محسن

در كنار قبر محسن در حلب يادم آمد از دو محسن از عرب

آن يكى فرزند پاك مرتضى اين يكى فرزند شاه كربلا

آن يكى از ضرب در، گشتى شهيداين يكى از ظلم اتباع يزيد

آن شهيد، از ضرب اين مسمار شداين شهيد از جور آن اشرار شد

كربلا تا شام يك سر ماتم است گريه بسيار بر آن حاكم است.(2)

3. مرقد حضرت زكريّا عليه السلام

اشاره

حضرت زكريّا عليه السلام يكى از پيامبران الهى بود كه در زمان حضرت عيسى عليه السلام مى زيسته است. مرقد مطهر او در داخل شبستان «جامع الكبير» (3) (يا مسجد امَوى) شهر حلب در سمت چپ محراب و داخل ايوانى است كه به وسيله ضريح محصور شده است. داستان حضرت زكريّا عليه السلام در سوره آل عمران و سوره مريم آمده است كه


1- نفس المهموم، ص 901؛ نگاهى نو به جريان عاشورا، ص 381؛ سوگنامه آل محمد صلى الله عليه و آله، ص 440؛ تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 259؛ منتهى الامال، ج 1، ص 421.
2- راهنماى مصور، ص 137.
3- مسجد امَوى يا جامع كبير كه در نزديكى قلعه حلب و كنار بازار اصلى شهر «سوُق الذّرب» (الزّرب) قرار گرفته و تاحدودى شبيه «جامع امَوى» دمشق است. اين بنا به وسيله عبدالملك مروان هم زمان با مسجد امَوى دمشق ساخته شده است.

ص: 211

به اين داستان پيش از اين، در قسمت مقام و محل دفن حضرت يحيى اشاره شده است و به علت طولانى شدن كلام از ذكر دوباره آن پرهيز مى كنيم.

زيارت نامه حضرت زكريا عليه السلام

از آنجا كه زيارت خاصّى از قول معصوم عليه السلام به دست ما نرسيده است؛ براى بهره مند شدن از ثواب زيارت حضرت زكريا عليه السلام به بخش ادعيه و زيارات مشترك همين كتاب مراجعه و زيارت نامه مطلق انبياء خوانده شود.

4. قبر امام زاده معروف بن جمر (از نوادگان امام صادق عليه السلام)

امام زاده «معروف بن جمر»، يكى از نوادگان اسماعيل بن صادق عليه السلام است كه در سال 555 ه. ق به دنيا آمد. از فرماندهان سپاه «ملك ظاهر بيبرس» و از مجاهدين فى سبيل اللَّه بود كه به شجاعت شهره بود و سال ها در ميدان جهاد، به جنگ با صليبى ها پرداخت. سرانجام، در سال 640 ه. ق در سن 85 سالگى در نبرد انطاكيه به شهادت رسيد. قبر او داخل سوق الزّرب (الذّرب)، بزرگ ترين بازار شهر حلب، كنار مسجد جامع كبير، داخل مدرسه بسيار كوچكى قرار دارد. در كنار قبرش كلاهخود و لوازم و ابزار جنگى نگهدارى مى شود. (1)* در زيارت امام زاده معروف بن جمر، به بخش ادعيه و زيارات مشترك همين كتاب مراجعه و زيارت نامه مطلق امام زادگان خوانده شود.

5. قبرهاى عالمان شيعه

الف) قبر شهيد «شيخ شهاب الدين سهروردى»

يحيى بن حبش بن اميرك، شيخ اشراق، حكيم الهى و بنيانگذار حكمت اشراق در سال


1- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 265.

ص: 212

549 ه. ق در سهرورد از توابع زنجان به دنيا آمد. وى در همان كودكى بر علوم اسلامى و فلسفى احاطه كامل يافت. شيخ اشراق، با ابداع طريقه اشراق در فلسفه نسبت به بعضى از فيلسوفان موضع گرفت؛ به همين دليل، از جانب رقيبان مخالف، متّهم به الحاد شد و حتى بعضى خون او را مباح دانستند؛ اما حكمايى چون ملّا صدرا (صدر المتألهين) و ملّاهادى سبزوارى به پيروى و تشريح عقايد اين فيلسوف پرداختند. شيخ شهاب الدين در گسترش و تشريح شيوه جديد خود در فلسفه و حكمت (مكتب اشراقى) ده ها كتاب و رساله به رشته تحرير درآورد. ايجاد مكتب جديد اشراق، توسط سهروردى و گرايشات او به شيعه سبب شد كه بر اثر سخن چينى هايى كه از او نزد صلاح الدين ايوبى شد، به زندان افكنده شود و در سال 587 ه. ق در سن 48 سالگى به شهادت رسد. اكنون مقبره اين شهيد، در سمت شمال غربى ميدان باب الفرج، داخل جامع سهرورى قرار دارد.(1)

ب) قبر «ابن شهر آشوب» و عالمان بنى زُهره

«ابن شهر آشوب» يكى از عالمان و مورّخان بزرگ شيعه و صاحب كتاب معروف مناقب الأئمّه است. مزار ابن شهر آشوب و علماى بنى زُهره در كنار مشهدالحسين قرار دارد.(2)

6. مسجد امَوى (جامع الكبير)

مسجد اموى، يكى از مسجدهاى تاريخى شهر حلب است كه در ابتدا، مكان آن به كنيسه بزرگ روم تعلق داشته و پس از فتح حلب به وسيله مسلمانان به مسجد تبديل شده است. بناى كنونى مسجد توسط وليد بن عبدالملك امَوى هم زمان با جامع امَوى دمشق ساخته شد. هر چند بناى آن از لحاظ زيبايى به جامع اموى دمشق نمى رسد ولى


1- همان، ص 262.
2- همان، ص 261.

ص: 213

نمونه كامل و سمبلى از معمارى اسلامى در قرن اول ه. ق است. جامع كبير در نزديكى قلعه حلب و كنار بازار اصلى شهر (سوق الذّرب)، قرار دارد. اين مسجد كه تا حدودى شبيه جامع اموى دمشق است داراى صحن بزرگ، قبّه ها، مأذنه هاى چهار گوش و زيبا و شبستان بسيار بزرگى است. در شبستان آن، در سمت چپ منبر و محراب، مرقد مطهّر زكرياى نبى عليه السلام است. (1)

7. قلعه تاريخى و نظامى حلب

اشاره

شايد از زيباترين و باشكوه ترين قلعه هاى جهان، قلعه حلب در مركز شهر باشد كه چشم هر بيننده اى را به خود، مبهوت مى كند. اين قلعه در اصل، به روميان تعلق داشته ولى بناهاى اصلى آن از آثار سيف الدّوله حمدانى در قرن چهارم ه. ق مى باشد كه آن را مقرّ فرماندهى خود قرار داده بود. اين قلعه، يكى از استحكامات بسيار قوى و نفوذناپذير مسلمانان در مقابل نيروهاى رومى بوده است. در دوره هجوم مغول اين قلعه تخريب شد، اما دوباره تجديد بنا شد و باز در دوران تيمور لنگ خراب شد، اما دوباره، در دوران عثمانى بازسازى شد و رونق گرفت. در جنگ جهانى اول، اين قلعه پايگاه استراتژيك عثمانى ها عليه دولت هاى اروپايى بوده است.

مشخصات قلعه حلب

- اين قلعه بر روى تپّه اى با مساحت حدود 140000 (375* 373) متر مربع است.

- گرداگرد اين قلعه، درّه اى بزرگ است كه عمق آن حدود 100 متر و عرض آن به 200 متر مى رسد.

- ارتفاع قلعه تا كف خندق، حدود 400 متر است.

- يك پل سنگى به طول 500 متر، اين قلعه را به بيرون مرتبط مى كند.


1- همان، ص 273.

ص: 214

- اين قلعه داراى قصر، دارالإماره سلطان، دو مسجد، حمام، زندان و ... مى باشد.

* در راهروى ورودى قلعه، ايوانى است كه به «مشهد على عليه السلام» معروف است.

ياقوت حموى مورّخ مشهور، در معجم البلدان علت نام گذارى آن را سنگ نوشته اى مى داند كه معتقد است خط على بن ابى طالب عليه السلام مى باشد.

* و نيز در راهروى ورودى قلعه، در داخل ايوان، صورت قبر و صندوقى است كه گويند قسمتى از سر حضرت يحيى عليه السلام فرزند زكريا عليه السلام در آن بوده است. آن مكان به مقام ابراهيم عليه السلام و مقام خضر عليه السلام نيز معروف است.(1)

8. قلعه سمعان

اين قلعه، يكى از آثار ديدنى اطراف شهر حلب است كه در فاصله 59 كيلومترى شمال غربى حلب قرار دارد. «سمعان» همان «شمعون الصفا» يكى از قدّيسان معروف مسيحى بوده است. اين قلعه در دوران حكومت رومى ها ساخته شده و در جنگ هاى صليبى به عنوان دژ نظامى، مورد استفاده نيروهاى مسلمان، قرار مى گرفته است.

اكنون بسيارى از آثار داخل قلعه از بين رفته و فقط ديوارها، برجك ها و ستون هاى آن باقى مانده است.(2)


1- همان، ص 266؛ راهنماى مصور، ص 131.
2- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 279.

ص: 215

فصل دوم: اماكن زيارتى و تاريخى استان رقّه (منطقه و شهداى صفّين)

آشنايى با رِقّه (منطقه صفين)

استان «رِقّه» در كنار ساحل فرات و به فاصله 180 كيلومترى شرق حلب واقع شده است. (1) منطقه صفّين در استان رِقّه، سرزمينى تاريخى است و مورد توجه عالم اسلام، به ويژه شيعه است. اين منطقه (صفّين) در سال 37 ه. ق شاهد يكى از وقايع بسيار مهم در تاريخ اسلام و شيعه بوده است، چرا كه جنگ حق و باطل، بين حضرت على عليه السلام و معاويه در همين مكان اتفاق افتاد.

معاويه، سردمدار جريان «قاسطين»، به بهانه خون خواهى عثمان، اما در واقع براى انتقام خون پدران و خاندان خود در جنگ بدر، در منطقه صفّين اردو زد. جنگ سختى درگرفت و بهترين صحابه و شيعيان على عليه السلام از جمله عمار ياسر، اويس قرنى و 25 نفر از بدريّون همراه بيش از 20000 تن از ياران على عليه السلام به شهادت رسيدند. در اين جنگ سخت كه 110 روز به درازا كشيد، حدود 90000 نفر از لشكريان معاويه به هلاكت رسيدند.

سرانجام، وقتى سپاه با فرماندهى مالك اشتر به يك قدمى خيمه معاويه رسيده بود و


1- شهر ساحلى رقّه در 547 كيلومترى شمال شرقى دمشق و 60 كيلومترى مرز جنوبى تركيه قرار دارد.

ص: 216

نزديك بود فتنه ريشه كن شود، عمرو عاص با مشاهده پيروزى لشكر حق، با نيرنگ قرآن ها را بر سر نيزه برد و لشكريان ساده دل نيز با ديدن قرآن، حضرت على عليه السلام (قرآنِ ناطق) را وادار به پذيرش حكميت كردند.

شهيدان والا مقام زيادى در اين شهر دفن هستند و مناسب است، هر زائرى زيارت نامه شهدا را بخواند. برخى از شهدا داراى مرقد، بارگاه و زائران زيادى هستند كه به بيان چند تن از آنها به اختصار بسنده مى كنيم. (1)

1. عمار ياسر

اشاره

عمّار ياسر از اصحاب خاص پيامبر صلى الله عليه و آله و از نخستين ايمان آورندگان و از شيعيان حقيقى اميرالمؤمنين على عليه السلام بود. پدرش، ياسر نام داشت كه از مردم يمن بود و بعدها در مكّه ساكن شد و با سميه ازدواج نمود. عمّار، در مكّه و در حدود 44 سال قبل از بعثت به دنيا آمد. بيشتر سيره نويسان نوشته اند كه عمار ياسر با پدر و مادر و برادرش در سال پنجم بعثت به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و مسلمان شدند. عمار در آن زمان 48 سال داشت. ياسر و سميّه در پيرى تحت سخت ترين شكنجه مشركان به شهادت رسيدند و نخستين شهيدان اسلام محسوب مى شوند. عمار به گفته بعضى يك بار به حبشه هجرت كرد و پس از مدتى، بازگشت و سپس هجرت دوم را آغاز كرد و براى اسلام از وطن خود بيرون آمد و پا به پاى پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى مدينه رهسپار شد.

عمّار آن چنان به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك بود كه خود مى گويد: «من همراه و دوشادوش رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم؛ هيچ كس مثل من به آن حضرت نزديك نبود». (2) عمّار در ساختن مسجدالنبى بسيار فعاليت مى كرد و در تمام جنگ ها كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام بود. پيوسته، در خطرها پيشتاز و در عبادت و نماز كم نظير بود. عمار مردى


1- تاريخ واماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 285؛ راهنماى مصور، ص 141.
2- شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 103؛ ج 20، ص 38.

ص: 217

بسيار بخشنده بود؛ هنگامى كه فاطمه زهرا عليها السلام گردن بند خود را به فقير داد، او گردن بند را از آن شخص خريدارى كرد و با غلامش خدمت حضرت زهرا عليها السلام فرستاد و غلام را نيز به او بخشيد! حضرت زهرا عليها السلام نيز پس از گرفتن گردن بند، غلام را آزاد كرد.

عمّار ياسر پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار مولايش على عليه السلام ماند. در صحنه هاى حسّاس و خطرناك به حمايت و يارى از على عليه السلام مى شتافت، شهادت او در جنگ صفّين اين ادعا را ثابت مى كند. عمّار از پيشگامان تشيع بود و نامش در همه جا و در كنار سلمان، ابوذر و مقداد به عنوان اعضاى اصلى و هسته مركزى تشيّع مى درخشيد.

همچنين از كسانى بود كه در تشييع پيكر فاطمه عليها السلام و نماز بر جنازه ايشان شركت كرد.(1)

الف) روايات در فضيلت عمّار ياسر

با كاروان شام ؛ ؛ ص217

اديث بسيارى، پيرامون خصائص عمّار در كتب شيعه و سنى ذكر شده كه فقط به ذكر چند نمونه بسنده مى كنيم:

* پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «همانا سراسر وجود عمّار، از فرق سر تا قدمش مملوّ از ايمان مى باشد و ايمان با گوشت و خون او آميخته است».(2) * عمّار ياسر در ساخت مسجدالنبى بسيار فعّال بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله دستى بر شانه عمّار زد و فرمود: «تو اهل بهشت هستى، قوم ستمگر، تو را مى كشند». (3)* حضرت رضا عليه السلام در روايتى خطاب به جماعتى كه شيعه ظاهرى بودند، فرمودند: «واى بر شما! همانا شيعه على عليه السلام افرادى مانند حسن، حسين، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و محمد بن ابى بكر هستند ...»(4)


1- همان؛ دائرةالمعارف تشيّع، ج 11، ص 460؛ الغدير، ج 9، صص 15- 30؛ بحارالانوار، ج 22، ص 326.
2- الغدير، ج 9، ص 23.
3- دائرةالمعارف تشيّع، ج 11، ص 461؛ اعيان الشيعه، ج 8، ص 373.
4- دائرةالمعارف تشيّع، ج 11، ص 461 به نقل از بحارالانوار، ج 68، ص 158.

ص: 218

* پيامبر صلى الله عليه و آله در حق عمار فرمودند: «او معيار حق و باطل است؛ او در هر قومى باشد، آنان حقّند و عليه هر سپاهى باشد آنان باطلند. هان بدانيد كه قوم باطل (جفاكار) او را خواهند كشت».(1) * بسيارى از تفسيرهاى قرآن، پيرامون آيه 106 سوره نحل نقل مى كنند كه اين آيه:

«... وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ» درباره عمار ياسر نازل شده است. (2)

ب) شهادت و مدفن عمّار ياسر

عمّار ياسر در مسير جنگ جمل، مسلمانان را به يارى از على عليه السلام دعوت كرد و خود نيز با 90 سال سن در نبرد حاضر شد. پس از آن نيز در كوفه، شب و روز تا آخرين حدّ ايثار به انجام وظايف و مسئوليت ها ادامه داد تا جنگ صِفّين، به سركردگى معاويه (حدود سال 36 ه. ق) پيش آمد. چون اين جنگ طول كشيد، عمار ياسر ده ها بار به خط مقدم جبهه رفت و برگشت.

نقل شده است كه در جنگ صفّين، عمار پيش از شهادتش بر اثر تشنگى آب طلبيد؛ مردى از انصار مقدارى شير همراه داشت، آن را نزد عمار برد، عمار آن را نوشيد و سپس گفت: «رسول خدا صلى الله عليه و آله اين گونه با من عهد كرده كه آخرين بهره تو از اين دنيا قدرى از شير است». (3)عمار شير را نوشيد و براى چندمين بار به دشمن حمله كرد تا اينكه دو نفر از افراد دشمن (اهل شام) به سوى عمّار آمدند؛ اوّلى ضربتى سخت بر عمار زد كه بر زمين افتاد و دومى سر از بدن عمار جدا كرد. سرانجام، عمار در ربيع الاول (يا ربيع الثانى) سال 37 ه. ق در سن 94 سالگى به شهادت رسيد. (4)


1- بحار الانوار، ج 33، صص 18 و 19.
2- الغدير، ج 9، ص 23.
3- بحارالانوار، ج 33، ص 19.
4- شرح نهج البلاغة، ج 8، ص 24؛ دائرة المعارف تشيع، ج 11، ص 462. برخى از شهادت عمار ياسر را در سن 73 سالگى مى دانند كه اين ناشى از اختلاف در ولادت ايشان.

ص: 219

گويند على عليه السلام بين كشته ها گردش مى كرد، جنازه عمار را ديد و با چشمانى اشك بار گفت: «انّا لِلَّه وإنّا إلَيْهِ راجُعُون».(1) حضرت على عليه السلام، خود بر جنازه عمار نماز خواند. سپس مطابق وصيّت، او را با همان لباس جنگى در همان محلّ شهادتش به خاك سپردند. مرقد شريف عمّار در منطقه صِفّين در كنار شهر رقّه قرار دارد و زائران بسيارى مرقد وى را زيارت مى كنند. (2)

ج) زيارت نامه عمّار ياسر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللَّهِ مُحَمَّدَ بْنَ عَبدِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى النّاسِ اجْمَعِينَ، السَّلامُ عَلى فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطّاهِرِينَ مِنْ وُلْدِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمّارُ بْنُ ياسِرٍ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ الْإِسْلامِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا رافِضَ الْأَسْنامِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اوَّلِ الشَّهِيدَةِ فِى الْإِسْلامِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُعَذَّبُ بِسِياطِ الظّالِمِينَ وَالصّابِرُ فِى وُجُوهِ الْمُعْتَدِينَ، السَّلامُ عَلى مَنْ عُذِّبَ عَلَى الصَّخْرَةِ الرَّمْضاءِ، السَّلامُ عَلى مَنْ رَأى أَباهُ يُعَذَّبُ بِالصَّحْراءِ، السَّلامُ عَلى مَنْ شاهَدَ أُمَّهُ وَ اباهُ شَهِيدَيْنِ فِى الْعَراءِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا فَخْرَ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَ وَصِيِّهِ عَلىٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُمْتَحَنُ فِى دِينِهِ وَالْمُبْتَلى بِيَقِينِهِ وَالْمُكْرَهُ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِيمانِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الثّائِرُ فِى وَجْهِ أَهْلِ النِّفاقِ الْقْاسِطِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ فِى حَرْبِ صِفِّينَ، السَّلامُ عَلَى الْعَزِيزِ الثّائِرِ وَ الْمُؤْمِنِ الصّابِرِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُخْلَصُ فِى جِهادِ


1- بحارالانوار، ج 33، ص 20.
2- دائرةالمعارف تشيّع، ج 11، ص 462.

ص: 220

الْباغِينَ وَالْمُحامِى عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، سَيِّدى وَ مَوْلاى، أُشْهِدُ بِاللَّهِ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ فَأَبْلَغْتَ وَ جاهَدْتَ حَتَّى اسْتُشْهِدْتَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ، أَسْأَل اللَّهَ الَّذِى وَفَّقَكَ لِما يَرْضاهُ أَنْ يَرْزُقَنا مُجاوَرَتَكَ فِى الْجَنَّةِ إِنَّهُ سَمِيعُ الدُّعاءِ، وَالْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمِينِ. (1)

2. اوَيس قَرَنى

اشاره

«اوَيس بن عامر بن جزء تميمى» يكى از اصحاب بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و از شيعيان مخلص و فداكار على عليه السلام بود كه به زهد و تقوا شهرت داشت. وى در «قَرَن» از نواحى يَمَن متولد شد؛ در آنجا پيشه شبانى داشت و چون پيام اسلام به او رسيد، ايمان آورد. (2) اويس براى ملاقات پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه آمد، اما به جهت مراقبت از مادر و اجابت فرمان او، از ديدار حضرت بازماند؛ اويس، به قدرى مخلص و باايمان بود كه از برترين و مشاهير تابعين به شمار مى رفت و پيامبر صلى الله عليه و آله او را اهل بهشت معرفى كرد.

الف) روايات در فضيلت اوَيس قَرَنى

* پيامبر صلى الله عليه و آله: «با شفاعت اوَيْس، جمع زيادى چون قبيله ربيعه و مُضَر وارد بهشت مى شوند». (3)* پيامبر صلى الله عليه و آله: «هر كه اويس را ملاقات كرد، از جانب من به او سلام برساند». (4)* هنگامى كه يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله سلام پيامبر را به اويس رساند، به سجده افتاد و مدت طولانى سر از سجده برنداشت و آن چنان اشك شوق مى ريخت كه به حالت بى هوشى افتاد و خيال كردند ايشان فوت كرده است. (5)


1- به نقل از ادعيه و زيارت شام، ص 265 با حذف و اضافات.
2- اعيان الشيعه، ج 3، صص 512- 516؛ سفينةالبحار، ج 1، ص 53؛ دائرةالمعارف تشيّع، ج 3، ص 603.
3- همان.
4- سفينةالبحار، ج 1، ص 53.
5- همان.

ص: 221

* پيامبر صلى الله عليه و آله: «بوى بهشت از سوى قَرَن مى آيد، چقدر دلم مى خواهد اويس را ببينم! هر كس او را زيارت كرد، سلام مرا به وى برساند».(1)

ب) شهادت و مدفن اوَيس قرنى

اوَيس قرنى، پس از واقعه جمل به صف ياران على عليه السلام پيوست و در جنگ صِفّين كه در سال 37 ه. ق اتفاق افتاد، شركت كرد. پس از رشادت هاى بسيار در جنگ و وارد شدن حدود چهل و چند زخم بر بدنش، در سال 37 ه. ق به شهادت رسيد.

مدفن ايشان، بنابر نظر اكثر مورّخين و مشهور علماء، در همان منطقه صفّين در شهر رقّه قرار دارد. (2) گرچه، برخى نيز مدفن ايشان را كوه ابو قبيس واقع در مكّه، شهر دمشق و ديار بك تركيه نقل كرده اند، اما هيچ يك اعتبارى نداشته و قبرى را كه در ديار بك (منطقه كرد نشين تركيه) به اويس قرنى منسوب مى كنند، مربوط به يكى از عالمان اهل سنت، به نام «ويس» مى باشد و اين انتساب صحيح نيست.

ج) داستان اطاعت اويس قرنى از مادر

اويس قرنى، بى اندازه عاشق پيامبر صلى الله عليه و آله و مشتاق ملاقات ايشان بود. روزى، خدمت مادرش رسيد تا از او اجازه گرفته و به منظور ملاقات پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه برود. مادر اويس به فرزندش گفت: اجازه مى دهم؛ به شرط آنكه بيش از نصف روز توقف نكنى.

اويس پس از كسب رضايت مادر، رهسپار مدينه شد. پس از رسيدن به مدينه به منزل پيامبر صلى الله عليه و آله رفت، اما آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه حضور نداشتند و براى انجام كارى به بيرون از شهر رفته بودند. اويس، مدتى را به انتظار وجود مقدّس پيامبر صلى الله عليه و آله نشست، اما، از آنجايى كه به درخواست مادر نمى توانست بيشتر منتظر بماند، براى جلب


1- همان؛ اعيان الشيعه، ج 3، ص 514.
2- همان.

ص: 222

رضايت و اطاعت از مادر، بدون ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله مدينه را ترك كرد و به وطن، پيش مادر خود برگشت. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از مراجعت به مدينه، متوجه امرى شد و فرمود:

«اين بوى كيست كه در اين خانه استشمام مى كنم؟» عرض شد: شتربانى كه اويس نام داشت براى ملاقات شما آمده بود. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بوى بهشت از سوى قَرَن مى آيد، چقدر دلم مى خواهد اويس را ببينم! هر كس او را زيارت كرد، سلام مرا به وى برساند».(1)

د) زيارت نامه اوَيْس قرنى

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللَّهِ مُحَمَّدَ بْنَ عَبدِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى النّاسِ أَجْمَعِينَ، السَّلامُ عَلى فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَى الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطّاهِرِينَ مِنْ وُلْدِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا أُوَيْسُ الْقَرَنِىَّ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ الْإِسْلامِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُطِيعَ وَلِىِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصّابِرُ الْمُجاهِدُ وَالْمُقاتِلُ الزّاهِدُ، السَّلامُ عَلى مَنْ بايَعَ عَلِيّاً أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ وَ فَدى بِنَفْسِهِ سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ جاهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ حَتَّى اسْتُشْهِدَ صابِراً مُحْتَسِباً، السَّلامُ عَلَيْك يا شَهِيدَ الْوِلاءِ، السَّلامُ عَلى مَنْ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ بِالْمَدْحِ وَالثَّناءِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يا قَتِيلَ الْأَعْداءِ وَ الصّابِرَ عَلَى الْبَلاءِ فَجَزاكَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلامِ أَحْسَنَ الْجَزاءِ، السَّلامُ عَلى مَنْ أَلْبَسَهُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِين فِى أَرْضِ صِفِّينَ أَفْضَلَ حُلْيَةٍ وَ وِسامٍ، فَتَقَدَّمَ لابِساً لِباسَ سَيِّدِ الْأَنامِ فَقاوَمَ الْأَعْداءَ اللِّئامَ ثابِتاً رَغمَ الرِّماحِ وَالسِّهامِ حَتّى نالَ شَهادَةَ الْكِرامِ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى صاحِبِكَ عَمّارِ بْنِ ياسِرٍ، سَيِّدِى وَ مَوْلاى أَتَيْتُكَ زائِراً وَ حاجَتِى لَكَ مُسْتَوْدِعاً، فَأَسْأَلُ اللَّهَ


1- همان؛ دائرةالمعارف تشيّع، ج 2، ص 603.

ص: 223

الَّذِى أَكْرَمَكَ بِالشَّهادَةِ أَنْ يَحْشُرَنِى فِى مَرْتَبَتِكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ وَ جاهَدْتَ حَتَّى اسْتُشْهِدتَ فَيا لَيْتَنِى كُنْتُ مَعَكُمْ سَيِّدِى فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً، وَالسَّلامُ عَلى جَمِيعِ شُهَداءِ الْإِسْلامِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(1)

3. باب على عليه السلام (و بخشى از ديوار قديمى شهر رقّه)

حضرت على عليه السلام در سال 37 ه. ق با سپاه خود براى ورود به منطقه صِفَّين (براى جنگ) از آن عبور كرد. در سال 155 ه. ق منصور عباسى اطراف شهر را با ديوارى از خشت و گل و چهار برج محصور نمود و دروازه اى نيز در همان مكانِ ورودِ حضرت على عليه السلام براى آن ساخت كه به باب على عليه السلام مشهور شد. اين دروازه و همچنين نيمى از ديوار قديمى شهر رقّه سالم مانده و جلوه زيبايى به شهر داده است.

اكنون به علت گسترش شهر، باب على عليه السلام و ديوار مذكور، داخل شهر واقع شده است.(2)

4. قلعه جَعْبَر

يكى از نقاط بسيار ديدنى و جذّاب اطراف منطقه صِفَّين و شهر رقّه، قلعه زيباى «جَعْبَر» (جَعْبُر) است كه در كنار رودخانه فرات ساخته شده است. چون در نزديكى آن، سدّ عظيمى ساخته شده، اين قلعه همانند جزيره اى در وسط دريا قرار گرفته است. اين قلعه، در حدود 30 كيلومترى جنوب رقّه در مسير «حلب» قرار دارد. از بناى نخستين آن، اطلاعاتى در دست نيست ولى به گفته ياقوت حموى (تاريخ نويس قرن هفتم) در دوران بنى عباس، فرد راهزنى به نام جَعْبَر بن مالك، اين قلعه را به تملّك خود درآورده و آنجا را پناهگاه خود، كرده است.(3)


1- ادعيه و زيارات شام، ص 261 با حذف و اضافات.
2- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، ص 286.
3- همان، ص 294.

ص:224

ص: 225

فصل سوم: اماكن زيارتى و تاريخى ساير استان هاى سوريه

1. استان حِمْص

شهر «حِمْص» در 145 كيلومترى شمال دمشق در مسير دمشق- حلب قرار دارد.

اين شهر، از لحاظ جمعيت سومين شهر سوريه است. مردم حِمْص از ابتدا، گرايش و تمايل شديدى به بنى اميّه داشتند. آنان در جنگ صفين، معاويه را يارى كرده و دشمنى سختى با على عليه السلام و شيعه نشان دادند؛ بنابراين، بيشتر اهالى آن سنّى هستند.

از آنجا كه بعد از فتح حمص به دست ابوعبيده جرّاح و خالد بن وليد، بسيارى از صحابه، براى تبليغ به اين شهر آمده و در آن ساكن شدند، زيارتگاه هاى فراوانى در حمص وجود دارد كه به برخى از آنها به اختصار اشاره مى كنيم:

الف) مسجد و مقبره خالد بن وليد: خالد بن وليد بن مغيره يكى از اشراف قريش در زمان جاهليت بود. وى در سال هفت يا هشت ه. ق در اواخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله، اسلام را پذيرفت. خالد بن وليد در جنگ موته كه بين مسلمانان و روميان اتفاق افتاد، پس از شهادت سه تن از فرماندهان سپاه اسلام، فرماندهى سپاه اسلام را به عهده گرفت و با ترفند شبانه توانست سپاه اسلام را نجات داده و به مدينه بازگرداند؛ اما متأسفانه پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، از ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام حمايت نكرد و سرانجام در سال

ص: 226

21 ه. ق در شهر حمص از دنيا رفت و در همان جا مدفون شد. مقبره اى براى وى ساخته شد كه در زمان امپراتورى عثمانى تجديد بنا شد؛ از لحاظ زيبايى مى توان آن را با مسجد ايا صوفيه در تركيه مقايسه نمود. در همين مكان، همسر خالد و پسرش عبدالرحمان نيز به خاك سپرده شده اند. (1)ب) مسجد و قبرهاى فرزندان جعفر طيّار: كمى بالاتر از مسجد خالد بن وليد، مسجد كوچك ترى به نام «مسجد طيّار» وجود دارد. در شبستان مسجد دو قبر وجود دارد كه مربوط به فرزندان جعفر طيّار يعنى عبد اللَّه و عُبَيد اللَّه است.

ج) مسجد و مقبره عمر بن عبد العزيز: مسجد و قبر عمر بن عبدالعزيز، والى عادل اموى، نزديك مسجد طيّار قرار دارد.

د) مزار قنبر، غلام على عليه السلام: قبر قنبر، غلام على عليه السلام، كه به دست حَجاج كشته شد، در حمص قرار دارد. (2)

2. استان دَرعا

اشاره

«دَرعا» اسم كنعانى است به معناى «ذراع». دَرعا يكى از استان هاى جنوب سوريه است كه به خاطر آب هاى معدنى اش، شهرت دارد.

* بُصرى: بُصرى، يكى از شهرهاى تاريخى و بسيار قديمى سوريه در استان درعا است. بُصرى اهمّيت شايانى در تاريخ اسلام دارد. اين شهر در 132 كيلومترى جنوب دمشق، نزديك مرز اردن قرار دارد و داراى آثار تاريخى و اسلامى است كه در زير به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) دير و كليساى بُحيراى راهب

اين بنا، كليساى مخروبه اى است كه زمانى «بُحيراى راهب» در آن به عبادت و


1- همان، ص 300؛ اسدالغابه، ج 2، ص 135.
2- تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه، صص 299- 305.

ص: 227

تهجّد، روزگار مى گذرانيده است و از پيامبر صلى الله عليه و آله (در دوران نوجوانى) و كاروان تجارى او پذيرايى نموده است.

حدود ده يا دوازده سال از عمر مبارك حضرت محمد صلى الله عليه و آله بيشتر نگذشته بود كه همراه عمويش، ابوطالب، به قصد شام، مكّه را ترك كرد. كاروان، قبل از رسيدن به بُصرى در صومعه راهبى به نام بُحيرى مهمان شد. بعد از صرف غذا، بُحيرى پرسيد:

اين نوجوان همراه كيست؟ همه گفتند: برادرزاده ابوطالب است. «بُحيرى» رو به ابوطالب كرد و گفت: كودك شما آينده درخشانى دارد؛ من تمام خصوصياتى كه براى پيامبر بعد از مسيح در كتب «تورات» و «انجيل» آمده را در او مى بينم. او داراى دين و آئينى جاودانى خواهد شد. او را از چشم دشمن پنهان كن! اگر ملت يهود او را ببينند و بشناسند، نقشه قتل او را خواهند كشيد و او را زنده نخواهند گذاشت.

با شنيدن اين سخنان، ابوطالب سفر خود را نيمه تمام گذاشت، بى درنگ، به مكّه بازگشت و تمام تلاش خود را در محافظت از برادرزاده اش به كار بست. اكنون، آن كليسا و محلى كه چنين حادثه تاريخى در آن رخ داده، در شهر بُصرى پابرجاست، اما متأسفانه به دليل محافظت نكردن و تعمير نشدن به صورت نيمه مخروبه اى باقى مانده است و هنوز علاقه مندان خود را دارد. (1)

ب) تئاتر بُصرى (مجموعه فرهنگى ورزشى)

يكى از آثار قديمى و عبرت انگيز شهر بُصرى، مجموعه اى با پانزده هزار نفر گنجايش كه داراى قلعه، حمام، ورزشگاه و تئاتر بوده كه اطراف آن خندق بزرگى كنده شده است. اين مجموعه، در مركز شهر قرار دارد و به وسيله پلى با داخل مرتبط مى شود.

در دوران حكومت روميان، اينجا عرصه رزم يا به عبارتى عرصه تنازع بقا بوده است.


1- همان، ص 325؛ راهنماى مصوّر، ص 149.

ص: 228

گلادياتورها، (1)در مقابل تماشاچيان بى عاطفه، به طور بى رحمانه اى به جان يكديگر افتاده و شرط آزادى خود يعنى كشتن رقيب را، با وحشى گرى تمام تحقق مى بخشيدند. آنان با ريختن خون يكديگر در اين ميدان (مسرح، تئاتر) ساعاتى از نشاط را براى درباريان و مردمى كه از ديدن جان كندن ديگران لذت مى برند، فراهم مى كردند. در اين ميدان گاهى اسرا و بردگان به كام شيران گرسنه مى افتادند.(2)

ج) «جامع المَبْرَك» يا «ناقه»

(3)نزديك كليساى بحيراى راهب (با 300 متر فاصله)، مسجدى با مناره كوچك قرار دارد. در داخل حجره كوچكِ شبستان اين مسجد، چهار گودال كوچك به اندازه زانو و يا پاى شتر كه بر اين سنگ فرو رفته ديده مى شود؛ گويند، اين نشانه، همان جاى زانوى شتر پيامبر صلى الله عليه و آله و يا جاى نخستين شتر حامل قرآن به بُصرى است.(4)

د) محمد بن ابى حُذَيفه

«ابوحذيفة بن عتبة بن ربيعه» دايى معاويه است؛ اگرچه فرزندش «محمّد بن ابى حُذَيفه» پسر دايى معاويه است، اما از اصحاب و ياران مخلص اميرالمؤمنين على عليه السلام به شمار مى رود. ابوحذيفه، در مكّه، اسلام آورد و با همسرش سهله به حبشه هجرت كرد و فرزندش، محمّد بن ابى حُذَيفه، در حبشه به دنيا آمد. ابوحذيفه، در تمام جنگ هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله شركت داشت و بعد از رحلت آن حضرت، در جنگ با «مُسَيلمه كَذّاب» در سرزمين «يمامه» به شهادت رسيد.

محمد بن ابى حُذَيفه از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله نيز هست. امير مؤمنان على عليه السلام وى را


1- در روم قديم، كسى كه در حضور مردم با حيوانات وحشى يا فرد ديگر نبرد مى كرد. حسن انورى، فرهنگ فشرده سخن، ج 2.
2- همان، ص 321 و ص 151.
3- «مَبْرَك» يعنى محل تبرّك و مكان متبرّك ويا مكان نشستن شتر، و ناقه يعنى شتر.
4- تاريخ و اماكن سياتى و زيارتى سوريه، ص 327.

ص: 229

به عنوان والى مصر برگزيد. هنگامى كه معاويه براى جنگ در صفّين مهيّا شد، جنگ را از مصر شروع كرد. محمد بن ابى حذيفه، ابتدا در منطقه «العريش» با معاويه جنگيد، ولى به او اعتماد كرد و با وى صلح نمود. معاويه از اين اعتماد، سوء استفاده كرد و در فرصت مناسب او را دستگير كرده و در دمشق به زندان انداخت. اما پس از چندى از زندان بيرون آورد تا او را از پيروى على عليه السلام و عقايدش منصرف كند. محمد بن ابى حذيفه در مشاجره اى به معاويه خطاب مى كند: «اى معاويه به خدا قسم! نه بر تو و نه بر پيروانت (منافقان، طُلَقا و عُتَقا(1) ) پوشيده نيست كه خشم خدا در اطاعت كردن از توست. به خدا قسم! كه على عليه السلام را به خاطر خدا و رسولش، هميشه دوست دارم و تا زنده ام به خاطر خدا و رسولش صلى الله عليه و آله كينه تو را در دل خواهم داشت».

معاويه فرمان داد تا او را به زندان برگرداندند و سرانجام به دستور معاويه به شهادت رسيد.(2) آرامگاه او بالاى تپّه اى مشرف بر دهكده عالقين در استان دَرعا نزديك شهر كسوه در جنوب دمشق قرار دارد. (3) چون در اين كتاب در صدد بيان شهرها و اماكنى هستيم كه آثارى از اهل بيت عليهم السلام (يا آثار تاريخى و مهم) وجود داشته، بنابراين، از ذكر استان ها و يا شهرهايى كه آثار قابل توجه و مهمى ندارند، صرف نظر مى كنيم.


1- يعنى مشركانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكه آزادشان كرد.
2- ابن ابى الحديد آورده كه عمرو عاص، محمد بن ابى حذيفه را از مصر دستگير كرد و براى معاويه فرستاد. معاويه اورا حبس كرد، اما از زندان گريخت؛ مردى از «خثعم» كه عثمانى بود، دنبال او رفت و او را در غار يافت و كشت.
3- راهنماى مصور، ص 152 به نقل از منتهى الآمال.

ص:230

ص: 231

7. زيارت نامه هاى مشترك

اشاره

ص:232

ص: 233

اذن ورود به مشاهد مشرفه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنِ رَسُولِهِ وَ إِذْنِ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيائِهِ الْمُرْسَلِينَ، وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ، أَدْخُلُ هذِهِ الرَّوْضَةَ الْمُبارَكَةَ، وَ أَدْعُو اللَّهَ بِفُنُونِ الدَّعَواتِ، وَ اعْتَرِفُ لِلّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ لِلنَّبِىِّ وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ بِالطّاعَةِ، رَبِّ ادْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ، وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ، وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطانَاً نَصِيراً.

سپس داخل رواق شو و بگو:

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ.(1)

زيارت نامه امام زادگان

سيّدبن طاووس در كتاب مصباح الزائر صفحه 503 و شيخ مفيد در كتاب المزار دو زيارت نامه براى مطلق امام زادگان و اولاد ائمه نقل مى كنند؛ ما هر دو را در اين كتاب مى آوريم.

هرگاه قصد كردى زيارت كنى يكى از فرزندان ائمه را، بايست بر سر قبرش و اگر زيارت شونده مرد باشد، بگو:


1- منتخب ادعيه و زيارات، آستان مقدسه قم، ص 19 با كمى تغيير.

ص: 234

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكىُّ، الطّاهِرُ الْوَلِىُّ وَالدّاعِى الْحَفِىُّ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قُلْتَ حَقّاً، وَ نَطَقْتَ حَقّاً وَ صِدْقاً، وَ دَعَوْتَ إِلى مَوْلاىَ وَ مَوْلاكَ عَلانِيَةً وَ سِرّاً، فازَ مُتَّبِعُكَ، وَ نَجا مُصَدِّقُكَ، وَ خابَ وَ خَسِرَ مُكَذِّبُكَ، وَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ، إِشْهَدْ لِى بِهذِهِ الشَّهادَةِ، لِأَكوُنَ مِنَ الْفائِزِينَ بِمَعْرِفَتِكَ وَ طاعَتِكَ، وَ تَصْدِيقِكَ وَاتِّباعِكَ، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَيِّدِى وَابْنَ سَيِّدِى، أَنْتَ بابُ اللَّهِ الْمُؤْتى مِنْهُ، وَالْمَأخُوذُ عَنْهُ، أَتَيْتُكَ زائِراً وَ حاجاتِى لَكَ مُسْتَوْدِعاً، وَ ها أَنَا ذا أَسْتَوْدِعُكَ دِينِى وَ أَمانَتِى، وَ خَواتِيمَ عَمَلِى، وَ جَوامِعَ أَمَلِى إِلى مُنْتَهى أَجَلى، وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.

و اگر زن باشد، بگو:

السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا السَّيِّدَةُ الزَّكِيَّةُ، الطّاهِرَةُ الْوَلِيَّةُ وَالدّاعيَةُ الْحَفيَّةُ، أَشْهَدُ أَنَّكِ قُلْتِ حَقّاً، وَ نَطَقْتِ حَقّاً وَ صِدْقاً، وَ دَعَوْتِ إِلى مَوْلاىَ وَ مَوْلاكِ عَلانِيَةً وَ سِرّاً، فازَ مُتَّبِعُكِ، وَ نَجا مُصَدِّقُكِ، وَ خابَ وَ خَسِرَ مُكَذِّبُكِ، وَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكِ، إِشْهَدِى لِى بِهذِهِ الشَّهادَةِ، لِأَكوُنَ مِنَ الْفائِزِينَ بِمَعْرِفَتِكِ وَ طاعَتِكِ، وَ تَصْدِيقِكِ وَاتِّباعِكِ، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتِى وَابْنَةَ سَيِّدِى، أَنْتِ بابُ اللَّهِ الْمُؤْتى مِنْهُ، وَالْمَأخُوذُ عَنْهُ، أَتَيْتُكِ زائِراً وَ حاجاتِى لَكِ مُسْتَوْدِعاً، وَ ها أَنَا ذا أَسْتَوْدِعُكِ دِينِى وَ أَمانَتِى، وَ خَواتِيمَ عَمَلِى، وَ جَوامِعَ أَمَلِى إِلى مُنْتَهى أَجَلِى، وَالسَّلامُ عَلَيْكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(1)

زيارت نامه مطلق انبياء عليهم السلام

علامه سيّد محسن امين، در كتاب مفتاح الجنّات زيارت نامه اى را براى تمام انبياء ذكر مى كند كه البته به جاى كلمه «فلان» نام پيامبر مورد نظر را ذكر كنيد و مى فرمايد: «براى


1- ادعيه و زيارات شام؛ مفتاح الجنّات، ج 2.

ص: 235

هر يك از انبياى الهى اين زيارت نامه را بخوانيد، سپس دو ركعت نماز خوانده و براى حاجت هاى دنيا و آخرت و پدر و مادر و برادران مؤمن خود دعا كنيد».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ (يا فلان/ به جاى كلمه فلان نام پيامبر مورد نظر را ذكر كنيد) السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ وَالْأَوْصِياءِ الْمَرْضِيِّينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ، أَشْهَدُ لَقَدْ أَدَّيْتَ ما حُمِّلْتَ وَ حَفِظْتَ مَا اسْتُودِعْتَ وَ بَلَّغْتَ عَنِ اللَّهِ كَما امِرْتَ وَ حَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرامَهُ وَ أَقَمْتَ أَحْكامَهُ فَصَلَّى اللَّهُ عَلى رُوحِكَ الطَّيِّبَةِ وَ بَدَنِكَ الطّاهِرِ وَ حَشَرَنَا اللَّهُ فِى زُمْرَتِكَ تَحْتَ لِواءِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ لا حَرَمَنا بَرَكَتَكَ وَ رَزَقَنَا الْعَوْدَ إِلى زِيارَتِكَ وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ.(1)

زيارت نامه اهل قبور و مؤمنين

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه هر كه داخل قبرستان شود و بگويد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلى أَهْلِ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ يا أَهْلَ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ يا لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ إِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَاحْشُرْنا فِى زُمْرَةِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَسُول اللَّهِ عَلِىٌّ عَلَيْهِ السَّلامُ وَلِىُّ اللَّهِ.

خداوند ثواب پنجاه سال عبادت براى او بنويسد و گناه پنجاه ساله را از او و پدر و مادرش محو گرداند.


1- مفتاح الجنات، ج 2، ص 247.

ص: 236

و نيز به سند صحيح منقول است كه عبداللَّه بن سنان به حضرت صادق عرض كرد كه بر اهل قبور چگونه بايد سلام كرد، امام عليه السلام فرمود كه مى گويى:

السَّلامُ عَلى أَهْلِ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ أَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ إِنْ شاءَ اللَّهُ بِكُمْ لاحِقُونَ.

و از حضرت امام حسين عليه السلام روايت شده، هر كه داخل قبرستان شود و بگويد:

اللَّهُمَّ رَبَّ الْأَرْواحِ الْفانِيَةِ وَالْأَجْسادِ الْبالِيَةِ وَالْعِظامِ النَّخِرَةِ الَّتِى خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْيا وَ هِىَ بِكَ مُؤْمِنَةٌ أَدْخِلْ عَلَيْهِمْ رَوْحاً مِنْكَ وَ سَلاماً مِنِّى.

بنويسد حق تعالى از براى او حسنات به عدد خلق از زمان آدم تا قيام قيامت.(1)

زيارت نامه شهدا عليهم السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبّانِيّونَ، أَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ وَ انْصارٌ. أَشْهَدُ انَّكُمْ أَنْصارُ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ، وَ سادَةُ الشُّهَداءِ فِى الدُّنْيا وَالآْخِرَةِ، صَبَرْتُمْ وَاحْتَسَبْتُمْ، وَ لَمْ تَهِنُوا وَ لَمْ تَضْعَفُوا وَ لَمْ تَسْتَكينُوا، حَتّى لَقِيْتُمُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَلى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ نَصْرِهِ، وَكَلِمَةِ اللَّهِ التّامَّةِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ أَرْواحِكُمْ وَ أَبْدانِكُمْ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً. أَبْشِرُوا- رِضْوانُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ- بِمَوْعِدِ اللَّهِ الَّذى لا خُلْفَ لَهُ، اللَّهُ تَعالى مُدْرِكٌ بِكُمْ ثَأَرَ ما وَعَدَكُمْ إِنَّهُ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ. أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جاهَدْتُمْ فى سَبِيلِ اللَّهِ، وَ قُتِلْتُمْ عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَابْنِ رَسُولِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَجَزاكُمُ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَابْنِهِ وَذُرِّيَّتِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى صَدَقَكُمْ وَعْدَهُ وَ أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ.(2)


1- هديةالزائر، ص 465؛ مفتاح الجنات، ج 2، ص 275؛ مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى.
2- مصباح الزائر، ص 212 به نقل از: المفيد فى مزاره، 91.

ص: 237

زيارت نامه وداع شهداء عليهم السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِى إِيّاهُمْ وَ اشْرِكْنِى مَعَهُمْ فِى صالِحِ ما أَعْطَيْتَهُمْ عَلى نَصْرِهِمُ ابْنَ نَبِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنا وَ إِيّاهُمْ فِى جَنَّتِكَ مَعَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُوْلئِكَ رَفِيقاً أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ، أَللَّهُمَّ ارْزُقْنِى الْعَوْدَ إِلَيْهِمْ وَاحْشُرْنِى مَعَهُمْ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.(1)

دعاى بعد از هر زيارتى

علامه سيّد محسن امين جبل عاملى در كتاب مفتاح الجنّات دعايى براى تمامى مشاهد انبياء عليهم السلام و فرزندان آنها براى ائمه عليهم السلام و ديگران ذكر مى كند و مى فرمايند بعد از زيارت هر يك از آنها اين دعا را بخوانيد:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ وَ نَدْعُوكَ وَ نُقْسِمُ عَلَيْكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الأْعْظَمِ، الأْعَزِّ الأْجَلِّ الأْكْرَمِ، وَ بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَنْ لا تَدَعَ لَنا فى هذَا الْمَشْهَدِ الْمُعَظَّمِ وَالْمَقامِ الْمُكَرَّمِ ذَنْباً إلَّا غَفَرْتَهُ وَ لا هَمّاً إلّا فَرَّجْتَهُ وَ لا سُوءَاً إلَّادَفَعْتَهُ وَ لا دَيْناً إِلَّا قَضَيْتَهُ وَ لا مَرِيضاً إلَّا شَفَيْتَهُ وَ عَافَيْتَهُ وَ لا غائِباً إِلّا حَفِظْتَهُ وَ أَدْنَيْتَهُ وَ لا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالآْخِرَةِ لَكَ فِيها رِضىً وَ لَنا فِيها صَلاحٌ إِلّا قَضَيْتَهَا وَ يَسَّرْتَها اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنا وَلِآبائِنا وَ أُمَّهاتِنا وَ إِخْوانَ دِينِنا وَ أَقْرِبائِنا وَ جِيرانِنا وَ مَنْ عَلَّمَنا وَ مَنْ لَهُ فَضْلٌ عَلَيْنا وَ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَنا يَداً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ


1- مفتاح الجنّات، ج 2، ص 350؛ كامل الزيارات، ص 272، شايان ذكر است كه در بعضى از نسخه ها، عبارت «السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكااتُهُ» ذكر نشده است.

ص: 238

ذُنُوبَنا كُلَّها صَغِيرَها وَ كَبِيرَها مَا تَقَدَّمَ مِنْها وَ ما تَأَخَّرَ وَاعْصِمْنا فِيما بَقِيَ مِنْ أَعْمارِنا وَارْحَمْنا وَ لا تُسَلِّطْ عَلَيْنا مَنْ لا يَرْحَمُنا، اللَّهُمَّ أَحْيِنا مَحْيا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ أَمِتْنا مَماتَهُمْ وَاحْشُرْنا مَعَهُمْ وَ فِى زُمْرَتِهِمْ وَ تَحْتَ لِوائِهِمْ وَ لا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ فِى الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ، اللَّهُمَّ إِنّا نَسْأَلُكَ خَيْرَ الْخَيْرِ رِضْوَانَكَ وَالْجَنَّةَ وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ الشَّرِّ سَخَطِكَ وَالنّارِ يا كَرِيمُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.(1)


1- مفتاح الجنّات، ج 2، ص 247؛ ادعيه و زيارات شام، ص 140.

ص: 239

كتابنامه

* قرآن.

* نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى.

1. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه.

2. ابن اثير، اسْدُ الغابة (فى معرفة الصحابة).

3. ابن طاووس، مصباح الزائر.

4. ابن قُولَويه قمى، جعفر، كامل الزيارات.

5. الطبرسى، ابو على فضل بن الحسن، تفسير مجمع البيان، ترجمه على كرمى.

6. المتقى الهندى، علاءالدين على، كنزالعمال.

7. امين جبل عاملى، سيّد محسن، اعيان الشّيعة، انتشارات بيروت.

8. امين جبل عاملى، سيّد محسن، مفتاح الجنّات.

9. امينى نجفى، عبدالحسين، الغدير فى الكتاب والسّنّة والأدب.

10. انصارى، عبدالرحمن، پيام زينب.

11. انورى حسن، فرهنگ فشرده سخن، گروه ويراستارى به سرپرستى حسن انورى، تهران، سخن، 1382.

12. بابازاده، على اكبر، با من به سوى شام.

13. بابازاده، على اكبر، سيماى زينب كبرى.

14. بختيارى، سعيد، اطلس جامع گيتاشناسى 88- 87.

15. برخى مجلّات، هفته نامه و ماهنامه سازمان حج و غيره، مربوط به واژه هاى ساده عربى.

16. بنى هاشمى خمينى، توضيح المسائل مراجع.

17. جعفريان، رسول، آثار اسلامى مكه و مدينه.

18. جمعى از نويسندگان، دايرة المعارف تشيّع، انتشارات شهيد سعيد محبّى.

19. جمعى از نويسندگان، ره توشه حج.

20. خراسانى، ميرزا هاشم، منتخب التواريخ.

21. دهخدا، على اكبر، لغت نامه دهخدا، چاپ 1373، دانشگاه تهران.

22. ربانى خلخالى، على، ستاره درخشان شام.

23. سازگار، غلامرضا، نخل ميثم.

ص: 240

24. سبحانى، جعفر، فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام.

25. سيّد بن طاووس، لهوف، انتشارات جهان، تهران، 1348.

26. شيخ مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، قم، كنكره شيخ مفيد، 1413 ق.

27. صحفى، سيّد محمد، قصّه هاى قرآنى.

28. طباطبايى، سيّد محمد حسين، تفسيرالميزان.

29. طباطبايى يزدى، سيّد محمد كاظم، عروةالوثقى.

30. عزيزى، عباس، 200 داستان از فضايل، مصايب و كرامات حضرت زينب.

31. عزيزى، عباس، 200 داستان از كرامات و مصايب حضرت رقيه.

32. عزيزى، عباس، فضايل و سيره امام حسين عليه السلام در كلام بزرگان.

33. عفيف بَهنسى، الشّام.

34. علوى، سيد احمد، راهنماى مصوّر سفر زيارتى سوريه.

35. عماد زاده، حسين، تاريخ انبياء از آدم تا خاتم.

36. غفرانى، محمد و مرتضى آيت اللَّه زاده شيرازى، فرهنگ اصطلاحات روز، فارسى- عربى.

37. فهرى، سيد احمد، مرقد اهل بيت در شام.

38. قائدان، اصغر، تاريخ و اماكن سياحتى و زيارتى سوريه.

39. قاضى طباطبايى، سيد على، تحقيقى درباره «اولين اربعين سيد الشهدا».

40. قمى، شيخ عباس، سفينةالبحار.

41. قمى، شيخ عباس، منتهى الآمال.

42. قمى، شيخ عباس، نفس المهموم.

43. قمى، شيخ عباس، هديةالزائر، با تصحيح سيد محمد تقى كشفى.

44. كلينى رازى، محمد بن يعقوب، اصول كافى.

45. گروهى از پژوهشگران، نگاهى نو به جريان عاشورا.

46. مجلسى، محمّد باقر، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق.

47. محلّاتى، ذبيح اللَّه، رَياحين الشّريعة در ترجمه بانوان دانشمندان شيعه.

48. محمدى اشتهاردى، محمد، حضرت زينب فروغ تابان كوثر.

49. محمدى اشتهاردى، محمد، سوگنامه آل محمد.

50. محمدى اشتهاردى، محمد، سيره چهارده معصوم.

51. محمدى رى شهرى، محمد، ميزان الحكمة.

52. مطهرى، مرتضى، حماسه حسينى.

53. مكارم شيرازى، ناصر، كليات مفاتيح نوين.

54. نورى همدانى، حسين، جايگاه بانوان در اسلام.

55. وحيدى، محمد، احكام عمومى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109